سوال اساسی: کتاب تسلیبخشیهای فلسفه چگونه قرار است به ما تسلی ببخشد؟! آلن دوباتن در این کتاب از آثار 6 فیلسوف کمک گرفته تا به 6 مسئلۀ – شاید – آزاردهنده برای تمام انسانها راهحلی بیاید. آن شش مسئله را بهصورت سوال اینجا مطرح میکنم:
- چگونه با عدم محبوبیت کنار بیاییم؟
- در مواجهه با کمپولی چه کار باید بکنیم؟
- چگونه با ناکامی روبهرو شویم؟
- فلسفه چگونه میتواند ناتوانی و نابسندگی را برایمان قابل پذیرش کند؟
- قلب شکسته را چطور میتوان با کمک فلسفه تسلی داد؟
- در مواجهه با سختیها چه باید کرد؟
در کتاب تسلیبخشیهای فلسفه آلن دوباتن بهترتیب پرسشهای بالا را با اندیشههای این فیلسوفان پاسخ میدهد: سقراط، اپیکور، سنکا، مونتنی، شوپنهاور، و نیچه.
«تسلیبخشیهای فلسفه یکی از جدیدترین آثار آلن دوباتن است که تاکنون بیش از دویستهزار نسخه از آن در سراسر جهان بهفروش رفته است.»
– از یادداشت پشت جلد کتاب
خلاصۀ کتاب تسلیبخشیهای فلسفه
فکر میکنم توضیحات بالا برای شناخت کلی کتاب کافی باشد. در انتها هم توضیحات تکمیلی را خواهم نوشت. پس در ادامه قرار است چهکار کنیم؟ در فصول ششگانۀ کتاب آلن دوباتن به معرفی این 6 شخصیت، زندگیشان و… هم پرداخته شده؛ ولی من با آن بخشها کاری ندارم! در ادامه، طی شش تیتر، بخشهایی از هر فصل را اینجا خواهم نوشت تا پیش از خرید کتاب تسلیبخشیهای فلسفه بتوانید با محتوای آن آشناتر شوید.
لازم بهذکر است: هرجا از علامت نقل قول استفاده شده، سخن از متن کتاب و بهبیان دیگر از جملات آلن دوباتن است؛ مگر اینکه جمله از شخصیتی دیگر نقل شده باشد، که در اینصورت نیز حتماً اشاره خواهم کرد. بخشهای رها – که اندکاند! – توضیحات خودم هستند.
بخش یکم: تسلیبخشی در مواجهه با عدم محبوبیت
در این فصل قرار است از آثار و عقاید و سخنان سقراط کمک بگیریم تا بتوانیم در صورتی سازندهتر با عدم محبوبیتمان مواجه شویم.
«سقراط ما را ترغیب میکند که از اطمینان مردم نترسیم، مردمی که نمیتوانند به این پیچیدگی احترام بگذارند و دیدگاههای خود را بدون دقتی حداقل به اندازۀ دقت کوزهگر، صورتبندی کنند. آنچه بدیهی و طبیعی خوانده میشود به ندرت چنین است. تشخیص این امر باید به ما بیاموزد که دریابیم جهان انعطافپذیرتر از چیزی است که به نظر میرسد، زیرا دیدگاههای تثبیتشده اغلب نه از طریق فرایند استدلال بیعیبونقص بلکه از طریق قرنها آشفتگی فکری ظاهر شدهاند. ممکن است دلایل خوبی برای شکل و وضعیت امور وجود نداشته باشد.»
«گزارۀ صحیح گزارهای است که ممکن نباشد از نظر عقلانی رد شود. گزاره زمانی درست است که نتوان آن را ابطال کرد. در غیر این صورت، هرچند عدۀ زیادی به آن معتقد باشند، و هرچند آنها افراد بزرگی باشند، این گزاره حتماً نادرست است و حق داریم به آن شک کنیم.»
«آنچه باید نگرانمان کند تعداد مخالفان ما نیست، بلکه خوب بودن دلایل آنها برای این کار است. پس ما باید به جای توجه به عدم محبوبیت به تبیینها و دلایل عدم محبوبیت توجه کنیم. اینکه بشنویم تعداد زیادی از افراد جامعه ما را دچار اشتباه میدانند ممکن است هراسناک باشد، ولی پیش از ترک موضع خود، باید به روش آنها برای دستیابی به این نتایج توجه کنیم. درستی روش تفکر آنهاست که باید اهمیتی را که به عدم تایید آنها میدهیم تعیین کند.»
«فکر نادرستی که از سوی مرجعی مقتدر بیان میشود، هرچند بدون شواهد مربوط به چگونگی دستیابی به آن، ممکن است تا مدتی اهمیتی برابر با فکری درست داشته باشد. ولی وقتی صرفاً بر نتایج دیگران تمرکز میکنیم، نابجا و بیمورد به آنها احترام میگذاریم – به همین دلیل، سقراط به ما اصرار میکرد که به منطق مورد استفاده برای حصول آن نتایج فکر کنیم. در این صورت، حتی اگر نتوانیم از پیامدهای مخالفت فرار کنیم، حداقل از احساس ناتوانکنندۀ در اشتباه بودن خود خلاص میشویم.»
بخش دوم کتاب تسلیبخشیهای فلسفه: تسلیبخشی در مواجهه با کمپولی
از وضعیت اقتصادی این روزها همه آگاهیم؛ ولی خب باید چارهای اندیشید! چگونه میتوانیم با بیپولی کنار بیاییم و تحملپذیرترش کنیم؟ استاد اپیکور در این بخش قرار است ما را با پاسخ این سوال آشنا کنند.
آلن دوباتن در آغاز قسمت 4 این بخش از کتاب تسلیبخشیهای فلسفه فهرستی اپیکوری از داراییهای لازم برای خوشبختی را آورده است:
- دوستی
- آزادی
- تفکر
پیش از آنکه اپیکور، دوباتن، و من را بابت نقل و بازنقل این فهرست مواخذه کنید، ابتدا توضیحات این فصل را بخوانید و بعد هم به کتاب مراجعه کنید تا با دلایل اپیکور برای انتخاب فهرست داراییهای لازم برای خوشبختی آشناتر شوید.
«اپیکور چنین میگفت:
بین تمام نیکیهایی که حکمت برای ما در بر دارد، دوستی پربهاترین است.»
«همانطور که اپیکور به دوستش منوسیوس گفت، [فرد حکیم] نه بیشترین مقدار غذا بلکه لذیذترین غذا را انتخاب میکند.»
«اپیکور بهویژه این دغدغه را داشت که خود و دوستانش بیاموزند که اضطراب و نگرانیهای خود دربارۀ پول، بیماری، مرگ و امور فراطبیعی را تحلیل کنند. اگر کسی بهطور عقلانی به میرایی و فناپذیر بودن بیندیشد، به نظر اپیکور، درمییابد که پس از مرگ چیزی جز فراموشی و نسیان وجود ندارد، و “بیهوده است که از قبل نگران چیزی باشیم که چون فرا رسد مشکلی نمیآفریند.” بیمعناست اگر پیشاپیش از حالتی بترسیم که هرگز تجربه نخواهیم کرد:
برای کسی که واقعاً دریافته باشد در مرگ هیچ چیز هولناکی وجود ندارد، هیچ چیز هراسناکی در زندگی هم وجود ندارد.»
«البته بعید است که ثروت هرگز کسی را بدبخت کند. ولی اصلا استدلال اپیکور این است که اگر پول داشته باشیم ولی از نعمت دوستان، آزادی و زندگی تحلیلشده محروم باشیم، هرگز واقعاً خوشبخت نخواهیم بود. و اگر از این سه نعمت برخوردار باشیم ولی پول نداشته باشیم، هرگز بدبخت نخواهیم بود.»
«برای ترسیم رابطۀ اپیکوری میان و خوشبختی بر روی نمودار میتوان گفت قابلیت پول برای تامین خوشبختی در درآمدهای کم وجود دارد و این قابلیت با بیشتر شدن درآمد، افزایش نخواهد یافت. پول بیشتر ما را از خوشبختی محروم نخواهد کرد، ولی، بنا به تاکید اپیکور، در این صورت میزان خوشبختی ما از خوشبختی افراد کمدرآمد فراتر نخواهد رفت.»
«اگر چیزهای گرانقیمت نمیتوانند چندان ما را شاد کنند، پس چرا به این شدت مجذوب آنها هستیم؟ به دلیلی نادرست شبیه خطای فردی مبتلا به میگرن که یک طرف جمجمهاش را سوراخ میکند: زیرا اشیای گرانقیمت ممکن است راههای معقولی برای برآوردن نیازهایی به نظر برسند که ما آنها را درک نمیکنیم. اشیا در بُعد مادی ادای چیزی را در میآورند که میخواهیم در بُعد روانشناختی به دست آوریم. ما باید در افکار خود تجدید نظر کنیم، ولی فریفتۀ قفسههای جدیدی میشویم. ژاکتی کشمیری را به عنوان جایگزینی برای همصحبتی با دوستان میخریم.»
بخش سوم: تسلیبخشی در مواجهه با ناکامی
ناکامی میتواند در ابعاد بزرگ خود زندگی را نابود کند. خوشبختانه سنکا آماده است تا ما را از این نابودی بالقوه نجات دهد.
«در سراسر آثار سنکا یک فکر واحد تکرار میشود: وقتی میتوانیم به بهترین صورت این ناکامیها را تحمل کنیم که خود را برای آنها آماده ساخته و درک کرده باشیم که بیشترین آسیب را از ناکامیهایی میبینیم که اصلاً انتظارشان را نداشتهایم و نتوانستهایم آنها را بفهمیم. فلسفه باید ما را با ابعاد حقیقی واقعیت سازگار و از آنها راضی کند، و، بنابراین، ما را، اگر نه از خودِ ناکامی، حداقل از نمایش عواطف ویرانگر همراه با آن حفظ کند.
وظیفۀ فلسفه عبارت است از آماده کردن نرمترین فرود ممکن آرزوهای ما بر روی دیوار انعطافناپذیر واقعیت.»
«به نظر سنکا، آنچه ما را عصبانی میکند برداشتهای خوشبینانۀ خطرناکی دربارۀ چگونگی جهان و دیگر افراد است.»
«نگرش ما در این باره که چه چیزی بهنجار است اساساً تعیینکنندۀ میزان بد بودن واکنش ما به ناکامی است. ممکن است از اینکه باران میآید درمانده باشیم ولی آشنایی ما با باران به این معناست که غیرممکن است هرگز با عصبانیت به آن واکنش نشان دهیم. چه چیزی ناکامیها و درماندگیهای ما را کاهش میدهد؟ اینکه بفهمیم از دنیا چه انتظاری میتوانیم داشته باشیم و دریابیم که امیدِ چه چیزی را داشتن امری بهنجار است. هر وقت از دستیابی به امر مورد علاقۀ خود باز بمانیم، عصبانیت ما را فرانمیگیرد؛ فقط هنگامی عصبانی میشویم که عقیده داشته باشیم لیاقت به دست آوردن آن چیز را داریم. شدیدترین عصبانیتهای ما ناشی از رویدادهایی هستند که درک ما از اصول هستی را نقض میکنند.»
«ما باید خود را با نقایص ناگزیر هستی سازگار کنیم:
آیا عجیب است که اشرار اعمال شریرانه انجام میدهند، یا غیرمنتظره است که دشمنتان به شما آسیب میزند، یا دوستتان شما را دلخور میکند، یا پسرتان اشتباهی میکند، یا مستخدم شما بدرفتاری میکند؟
هرگاه از امیدواری بیش از حد دست برداریم، دیگر عصبانی نخواهیم شد.»
و این کلیدی است سنکا به ما میدهد تا قفل سرسختِ ناکامی را با آن باز کنیم:
«سنکا به شیوهای حکیمانهتر از ما میخواهد که فکر کنیم رویدادهای بد احتمالاً رخ خواهند داد، ولی اضافه میکند که هرگز احتمال ندارد به اندازهای که میترسیم بد باشند.»
سنکا میگوید:
«اگر میخواهی تمام نگرانیها را کنار بگذاری، فکر کن آنچه میترسی احتمالاً رخ دهد، قطعاً رخ میدهد.»
احساس مورد تمسخر قرارگرفتن از طرف چیزهای بیجان
«سنکا مثالهایی از این احساسِ مورد آزار و اذیت اشیای بیجان قرارگرفتن جمعآوری کرد. در تواریخ هرودت یکی از این مثالها دیده میشود. کوروش، پادشاه ایران و بنیانگذار یک امپراتوری بزرگ، اسب سفید زیبایی داشت که همواره در جنگ سوار آن میشد. در بهار سال 539 قبل از میلاد کوروش به امید توسعۀ قلمرو خود به آشوریها اعلان جنگ داد و با لشکری بزرگ به طرف پایتخت آنها، بابل، واقع در کرانۀ رود فرات، حرکت کرد. پیشروی خوب بود تا اینکه به رود گوندس رسیدند که از کوههای متیانی به دجله سرازیر میشد. معروف بود که این رود حتی در تابستان هم خطرناک است، و در این هنگام از سال قهوهایرنگ و کفآلود و از بارانهای زمستانی متلاطم بود. فرماندهان لشکر به او توصیه کردند درنگ کند، ولی کوروش نترسید و دستور داد بیدرنگ از گوندس عبور کنند. اما هنگامی که قایقها آماده شدند، اسب کوروش، بدون اینکه دیگران بفهمند، سعی کرد با شنا از رود عبور کند. جریان آب او را فرا گرفت و سرنگون کرد و به پایین رودخانه برد و غرق کرد.
کوروش خشمگین بود. رودخانه جرئت کرده بود اسب سفید مقدسش را غرق کند، اسب فرد جنگجویی که کروئسوس را به خاک انداخته و یونانیان را ترسانیده بود. او فریاد زد و لعنت فرستاد و در اوج عصبانیتش تصمیم گرفت گستاخی گوندس را تلافی کند. کوروش قسم یاد کرد که رود را چنان مجازات کند که آنقدر ضعیف شود که در آینده زنی هم بتواند بدون خیس شدن زانوهایش از آن عبور کند.
کوروش نقشۀ توسعۀ امپراتوریاش را کنار گذاشت. لشکر خود را به دو بخش تقسیم کرد. 180 آبراهۀ کوچک را مشخص کرد که از هر یک از دو طرف رودخانه به جهتهای گوناگونی میرفتند و به افرادش دستور داد حفاری را شروع کنند. آنها تمام تابستان به این کار مشغول بودند. روحیهشان خراب شده بود، و تمام امیدها برای شکست سریع آشوریها بر باد رفت.
وقتی کارشان تمام شد، گوندس که روزگاری سریع بود به 360 آبراهۀ جدا تقسیم شده بود و آب چنان به کندی در آنها جریان داشت که زنان محلی میتوانستند بدون بالابردن دامنهای خود از آن آبباریکه عبور کنند. خشم کوروش کاهش یافت و به لشکر خستهاش دستور داد پیشروی به سوی بابل را از سر گیرند.»
«وی [سنکا] در یکی از آثار هکاتوی فیلسوف به عبارتی برخورد:
میخواهم به تو بگویم که امروز از چه چیزی در [آثار او] خوشم آمد؛ این کلمات: “میپرسی چه پیشرفتی کردهام؟ شروع کردهام که با خودم دوست باشم.” این واقعاً امتیازی بزرگ بود؛… میتوانی مطمئن باشی که چنین فردی دوست تمام انسانهاست.»
«برای اینکه در خیابانهای شلوغ خونسرد باشیم، باید اطمینان داشته باشیم که آنهایی که سروصدا میکنند هیچ چیزی دربارۀ ما نمیدانند. باید بین سروصدای بیرونی و احساس درونی سزاوار مجازات بودن، توری بکشیم. ما نباید وارد سناریوهایی بشویم که تفاسیر خوشبینانهای از انگیزههای دیگران ندارند. از این پس، سروصدا هرگز خوشایند نخواهد بود ولی لزومی نخواهد داشت که ما را عصبانی کند:
“اشکالی ندارد که بیرون، همه جا شلوغبازار باشد، مشروط به اینکه در درون ما هیچ آشفتگیای وجود نداشته باشد.”
«همانطور که [سنکا] به مارکیا دربارۀ فقدان پسرش متیلیوس گفته بود:
چه لزومی دارد برای اجزای زندگی گریه کنیم؟
کل زندگی گریهدار است.»
بخش چهارم: تسلیبخشی در مواجهه با ناتوانی و نابسندگی
«مطالعه مرا در خلوت خود تسلی میبخشد؛ مرا از سنگینی بطالت اندوهبار آزاد میکند و، در هر زمانی، میتواند مرا از مصاحبتهای کسالتبار خلاص کند. هر زمان که درد خیلی کشنده و شدید نباشد، مطالعه چاقوی درد را کُند میکند و برای منحرف کردن ذهنم از افکار مایوسکننده، صرفاً نیاز دارم به کتابهای پناه ببرم.»
معرفی کتاب تسلیبخشیهای فلسفه در بخش چهارم را با نوشتهای از مونتنی آغاز کردیم؛ همان فیلسوفی که قرار است در این بخش استاد و راهنمای ما برای مواجهه باشد. البته این نوشته شاید چندان مرتبط به مواجهه با ناتوانی نباشد؛ صرفاً از این جهت آوردم که به مطالعۀ این کتاب و کتابهای دیگر مشتاقتر شوید! شما میتوانید در بخش معرفی کتاب وبلاگ یادداشتهای دیگر را هم بخوانید و بهترین کتابها را مطابق سلیقۀ خود انتخاب کنید. بگذریم و برویم سراغ بخش چهارم کتاب.
«مونتنی شک داشت که ذهن چیزی به ما داده باشد که مستوجب سپاسگزاری باشد:
به ما بیثباتی، دودلی، شک، درد، خرافه، نگرانی دربارۀ آینده (حتی پس از مرگ)، غرور، حرص، حسادت، رشک، آشفتگی، بلاهت، امیال رامنشدنی، جنگ، دروغ، بیوفایی، غیبت و فضولی داده است. ما به عقل آشفتۀ میانهحال و قابلیت خود برای قضاوت و شناخت فخر میفروشیم، ولی آنها را به قیمتی خریدهایم که در کمال شگفتی بیش از حد گران است.»
«مونتنی مشکلات جسمی ما را تا حدی به عدم گفتگوی صادقانه دربارۀ آنها در مجامع فرهیختگان نسبت میداد. به عقیدۀ او، داستانها و تصاویر نمونهای تمایل ندارند ملاحت زنانه را با علاقۀ شدید به رابطۀ جنسی، و اقتدار را با داشتن اسفنکتر یا قضیب یکی بدانند. تصاویر پادشاهان و بانوان متشخص ما را به این فکر نمیاندازند که این نقوش برجسته نفخ میکنند یا رابطۀ جنسی دارند. مونتنی این خلا را با زبان فرانسۀ زیبا و صریحی پر کرد:
Au plus esleve throne du monde si ne sommes assis que sus nostre cul
بر بلندترین تخت جهان، هنوز هم بر ماتحت خود نشستهایم.
Les roys et les philosophes fientent, et les dames aussi
پادشاهان و فلاسفه، و نیز بانوان متشخص، شکم خود را خالی میکنند.»
«مونتنی پس از بررسی زندگی ارسطو و وارو، سوالی مطرح کرد:
“فضل و دانش زیاد برای وارو و ارسطو چه خیری داشت؟ آیا آنها را از بیماریهای انسانی رهانید؟ آیا آنها را از مصائبی نظیر مصائب باربران نجات داد؟ آیا منطق از اندوه ایشان به دلیل ابتلا به نقرس کاست؟”
برای فهم اینکه چگونه امکان دارد این دو نفر هم آن همه فاضل و هم آن همه ناخرسند بوده باشند، مونتنی بین دو نوع معرفت تمایز قائل شد: علم و حکمت. او منطق، ریشهشناسی، دستور، زبان لاتین و زبان یونانی را در مقولۀ علم قرار داد. در مقولۀ حکمت، معرفتی بسیار وسیعتر، بسیار جامعتر و بسیار ارزشمندتر را گنجانید، هر چیزی که میتواند به خوب زیستن آدمی کمک کند، یعنی به انسان کمک میکند تا با خرسندی و مطابق اصول اخلاقی زندگی کند.»
جملۀ جالبی هم بخوانیم از مونتنی دربارۀ مرگ:
«میخواهم مرگ مرا در حالی دریابد که کلم میکارم، در حالی که نه نگران این کار هستم و نه نگران ناتمامماندن باغبانی.»
– مونتنی، مقالات، جلد 1، مقالۀ 20
و دو جملۀ دیگر از مونتنی:
«فقط اگر با خود حرف زدن دیوانهوار به نظر نمیآمد، هیچ روزی به پایان نمیرسید مگر اینکه میشنیدم به خودم، علیه خودم، غرولند میکنم: تو ای کثافت احمق!»
– مقالات، جلد 1، مقالۀ 38
«بدترین مصیبت ما متنفربودن از وجود خودمان است.»
– مقالات، جلد 3، مقالۀ 13
این بخش از معرفی کتاب تسلیبخشیهای فلسفه را با 2 سخن دیگر از مونتنی فیلسوف تمام میکنم:
«انسان میتواند مایۀ شگفتی جهان باشد: ولی زنش و خدمتکارانش هیچ چیز قابل ملاحظهای در او نبینند. معدودی از انسانها مایۀ شگفتی خانوادۀ خود بودهاند.»
«بیش از هر موضوع دیگری، دربارۀ کتابها کتاب وجود دارد: تنها کاری که انجام میدهیم حاشیهنویسی بر یکدیگر است. تنها چیزی که وجود دارد انبوهی از تفاسیر است: ما با کمبود نویسندگان اصیل روبرو هستیم.»
بخش پنجم: تسلیبخشیِ قلب شکسته
شکست عشقی خوردم و داغونم! اشکالی ندارد! در این فصل از کتاب قرار است شوپنهاور به عشاق شکستخورده یاد بدهد که چگونه در مواجهه با شکست عاطفی خودشان را تسلی ببخشند و زودتر به مسیر زندگیشان برگردند. البته حواسجمع باشید که آقای شوپنهاور اندکی تلخ و ناامیدانه صحبت میکنند!
آرتور شوپنهاور میگوید:
«میتوانیم زندگی خود را رویدادی بدانیم که به طرزی بیفایده و ناراحتکننده خواب سعادتمندانۀ نیستی را بر هم میزند.»
«وجود بشر باید نوعی اشتباه باشد.»
«میتوان دربارۀ آن [زندگی] چنین گفت: امروز بد است و هر روز بدتر خواهد شد تا اینکه بدترین اتفاق رخ دهد.»
«زندگی کسبوکاری اندوهناک است، تصمیم گرفتهام آن را صرف تامل دربارۀ خودش کنم.»
«ازدواج کردن یعنی انجام دادن هر کار ممکنی برای متنفر شدن از یکدیگر.»
فعلا جملات شوپنهاور و آشنایی با زیباییهای ذهن این فیلسوف نامدار کافیست! برویم سراغ متن کتاب؛ و البته که باز جملههای آرتور شوپنهاور را خواهیم خواند.
در بریدهای از این بخش کتاب میخوانیم:
«پس از عزیمت شوپنهاور از وایمار، گوته بیتی برای او میسراید:
اگر میخواهی از زندگی لذت بری
باید برای جهان ارزش قائل شوی.
شوپنهاور تحت تاثیر این سروده قرار نمیگیرد و در دفتر یادداشت خود کنار شعر گوته، نقل قولی از شانفور را میآورد: بهتر است انسانها را همانطوری که هستند بپذیریم، بهجای اینکه تصویری خیالی از آنها ترسیم کنیم.»
این سخن از شوپنهاور هم جالب بود:
«اگر زندگی و هستی شادیآفرین بود، در آن صورت همه با بیمیلی به حالت ناهشیار خواب نزدیک میشدند و با شادی، دوباره از خواب برمیخاستند. ولی درست عکس این امر مصداق دارد، زیرا همه با اشتیاق زیاد به خواب میروند و با بیمیلی دوباره از خواب برمیخیزند.»
هدف شوپنهاور از چنین نگاهی به زندگی و عشق و ازدواج چه بود؟
«او نمیخواست ما را افسرده کند، بلکه میخواست از انتظاراتی خلاصمان کند که موجب احساس تلخکامی میشوند. وقتی عشق ما را درهم شکسته، تسلیبخش است که بشنویم خوشبختی هرگز جزئی از برنامه نبوده است. بدبینترین متفکر، شاید، بهطور ناسازواری، تسلیبخشترین متفکر باشد:
فقط یک اشتباه مادرزادی وجود دارد، و آن این است که میپنداریم زندگی میکنیم تا خوشبخت باشیم… تا زمانی که بر این اشتباه مادرزادی پافشاری کنیم… جهان پر از تناقض به نظرمان میرسد؛ زیرا در هر قدمی، در مسائل کوچک و بزرگ، مجبوریم این امر را تجربه کنیم که جهان و زندگی قطعاً به منظور حفظ زندگی سرشار از خوشبختی آرایش نیافتهاند… به همین دلیل سیمای تقریباً همۀ افراد سالخورده حاکی از احساسی است که ناامیدی خوانده میشود.»
بخش ششم کتاب تسلیبخشیهای فلسفه: تسلیبخشی در مواجهه با سختیها
رسیدیم به آخرین بخش از کتاب تسلیبخشیهای فلسفه آلن دوباتن، و قرار است اینجا از نیچه برای مواجهه با سختیهای زندگی کمک بگیریم. در این بریده از یادداشت معرفی کتاب هم قرار است ضمن خواندن جملات نیچه، متنهایی از کتاب را مرور کنیم.
نیچه چه میگوید؟ این جملات او را بخوانیم:
«[ما باید] هدف خود را نه به امور مطبوع و دلپذیر زندگی بلکه به پرهیز از شرور بیشمار آن، تا بیشترین حد ممکن، معطوف کنیم… سعادتمندانهترین تقدیر از آنِ کسی است که زندگی را بدون هرگونه درد بسیار شدید، جسمی یا ذهنی، سپری کرده است.»
«میدانیم که زندگی سرشار از درد و رنج است، هرچه بیشتر بکوشیم از آن لذت ببریم، بیشتر اسیر و بردهاش میشویم، و، بنابراین، [باید] از خوشیهای زندگی چشمپوشی کنیم و راه پرهیز در پیش گیریم.»
نیچه چه کمکی به ما میکند؟ دوباتن مینویسد:
«برای دستیابی به رضایت خاطر حتماً باید گاهی به شدت احساس بدبختی کرده باشیم.» سپس نقل قولی از نیچه میآورد:
«لذت و رنج چنان به هم وابستهاند که اگر کسی قصد حداکثر بهرهمندی از لذت را داشته باشد ناگزیر است بیشترین مقدار ممکن از رنج را بچشد… انتخاب با شماست: یا کمترین رنج ممکن و بهعبارت دیگر، نداشتن درد و غم… یا بیشترین رنج ممکن به عنوان تاوان خوشیها و شادیهای مفرط که تا امروز به ندرت کسی لذت آن را چشیده است! اگر راه اول را انتخاب میکنید، یعنی اگر میخواهید رنجهای انسانی را کاهش دهید، بسیار خوب! باید همینطور توان شادمانی خود را هم کاهش دهید!»
«همانطور که متفکر محبوب نیچه، مونتنی، در فصل آخر مقالات گفته است، هنر زندگی یعنی یافتن راههایی برای استفاده از مصیبتهای خودمان:
(پاراگراف زیر از مقالات مونتنی است.)
باید یاد بگیریم از امور اجتنابناپذیر رنج نکشیم. زندگی ما، مثل هارمونی جهان، مرکب از ناهماهنگیها و الحان متفاوت، زیر و بم، آرام و گوشخراش، کوتاه و بلند است. اگر موسیقیدانی فقط برخی از آنها را دوست داشته باشد، چه میتواند بسراید؟ او باید بداند چگونه از همۀ آنها استفاده و آنها را با هم ترکیب کند. ما نیز باید در سلوک با خوب و بد همینطور باشیم، خوب و بدی که جوهر آنها با جوهر زندگی ما یکی است.
و حدود سیصد سال بعد، نیچه به این فکر بازگشت:
اگر زمینهای حاصلخیزی بودیم، اساساً نمیگذاشتیم هیچ چیزی بیاستفاده از بین برود و در هر رویدادی، چیزی میدیدیم و از کود استقبال میکردیم.»
امیدوارم این تکهها شما را به خرید کتاب تسلیبخشیهای فلسفه و مطالعهاش مشتاق کرده باشد. اینجا خلاصۀ کتاب را تمام میکنم، نگاهی به ترجمهها و چاپهای موجود در بازار میاندازم، و در انتها اطلاعات آن را مینویسم.
ترجمههای کتاب تسلیبخشیهای فلسفه
نسخهای که من خواندهام، و اطلاعاتش را در انتها خواهم آورد، ترجمۀ عرفان ثابتی با چاپ نشر ققنوس بود؛ و پیشنهاد من برای خرید این کتاب همین نسخه است. با این حال، برای آشنایی شما با چاپها و ترجمههای دیگر، 3 نسخۀ دیگر را هم مینویسم.
کتاب تسلیبخشیهای فلسفه با ترجمۀ راضیه مختاری – نشر قاصدک صبا (44000 تومان)
کتاب تسلیبخشیهای فلسفه با ترجمۀ محبوبه سلمانی درچه – نشر عالیتبار (42000 تومان)
کتاب تسلیبخشیهای فلسفه با ترجمۀ فروزنده دولتیاری – نشر نیکفرجام (58000 تومان)
در یک نگاه
عنوان اصلی: The Consolations of Philosophy
عنوان کامل: تسلیبخشیهای فلسفه (ویراست جدید)
نویسنده: آلن دو باتن (Alain De Botton)
مترجم: عرفان ثابتی
ناشر: ققنوس
نوبت چاپ: بیستم 1399
تعداد صفحات: 303 صفحه
قیمت کتاب تسلیبخشیهای فلسفه: 35000 تومان
نکتۀ پایانی: شاید کتاب تسلیبخشیهای فلسفه مستقیم به مسئلۀ مرگ نپرداخته باشد، ولی از محتوای آن میتوان راهکارهایی برای مواجهه با مرگ نیز یافت. از همینرو، قرار است این کتاب را در فهرست کتابهایی دربارۀ مرگ بیاورم. این یادداشت بهمحض آماده شدن در بخش معرفی کتاب وبلاگ عقاید یک گرگ منتشر خواهد شد.