معرفی کتاب غلط ننویسیم ابوالحسن نجفی یادداشت مفصلی است که دو بخش عمده دارد: ابتدا بیش از 140 کلمه و اصطلاح و ترکیب پُرکاربرد را بررسی میکنیم، و در انتها به معرفی خود کتاب میپردازیم. پیش از مطالعه این یادداشت ذکر این نکته ضروری است که این موارد نظر کارشناسانۀ استاد نجفی هستند و ممکن است ادبا و اساتید دیگر کاملاً با ایشان همنظر نباشند. برای آشنایی بهتر میتوانید نقد کتاب غلط ننویسیم را گوگل کنید و مقالات انتقادی پیرامون کتاب را بخوانید.
نکتۀ دیگر اینکه گاهی اوقات شاهدمثالها و توضیحات در کتاب طولانیاند؛ من تنها به ذکر نمونههایی اکتفا میکنم و برای آشنایی بیشتر ارجاعتان میدهم به خود کتاب. بههرحال اگر دغدغۀ درستنویسی دارید و میخواهید فصیح و اصولی فارسی را بنویسید حتماً باید نسخهای از این کتاب در کتابخانهتان باشد. گمان میکنم لینک دانلود کتاب غلط ننویسیم هم در فضای اینترنت موجود باشد؛ ولی قیمتش آنقدر زیاد نیست که نیازی به دانلود باشد. میتوانید بهآسانی و با هزینهای کم اصل کتاب را تهیه کنید.
در آغاز برویم سراغ نمونههایی که به ما در درستنویسی کمک خواهند کرد.
آبدیده یا آبداده
آبدیده بهمعنای «ترشده در آب» و توسّعاً بهمعنای «تباه و فاسدشده» است: آهک آبدیده، پارچۀ آبدیده، کالای آبدیده. اما آبداده صفتی است که در وصف آهن بهکار میرود و آن هنگامی است که این فلز را تفته کنند و در آب فرو برند تا مقاوم شود و زنگ نزند.
بنابراین ترکیب فولاد آبدیده که مجازاً بهمعنای «در کورۀ حوادث پرورده و ورزیده» بهکار رفته و رایج شده غلط است و در فارسی فصیح بهتر است که بهجای آن فولاد آبداده یا فولاد آبدار گفته شود.
آزوقه یا آذوقه
اصل این کلمه ترکی است (بعضی آن را عربی و سنسکریت نیز گفتهاند) و املای آن در فرهنگها به دو صورت آزوقه و آذوقه آمده است. صورت دوم، بهدلیل استعمال آن در متون دو قرن اخیر، غلط نیست، اما صحیحتر آن است که بهصورتِ آزوقه نوشته شود.
آسمانه یعنی چه؟
آسمان و آسمانه را نباید با هم اشتباه کرد. آسمانه، که در اصل مصغّر آسمان بوده است، اصطلاحاً به «سقف اتاق» اطلاق میشود. شاعران، شاید به ضرورت شعری، گاهی آن را بهمعنای «آسمان» گرفتهاند، ولی در آثار معتبر فارسی، آسمانه همیشه بهمعنای «سقف اتاق یا ایوان» بهکار رفته است.
«مستی به خانه کن، که آنچه زیر آسمانه توان کرد زیر آسمان نتوان کرد.» (قابوسنامه)
اتاق یا اطاق
اُتاق را گاهی بهصورت اطاق مینویسند، ولی چون اصل آن ترکی است و در ترکی مخرج «ط» وجود ندارد بهتر است که بهصورت اتاق نوشته شود.
اثرات درست است؟
امروزه در زبان نوشتار گاهی اثرات را بهعنوان جمع اثر بهکار میبرند و غلط است، زیرا بر طبق قواعد صرف عربی، کلماتی را که سه حرف یا کمتر دارند و مونث نیستند نمیتوان به «ات» جمع بست. بهجای آن باید گفت: آثار یا اثرها.
تفاوت اذن با اجازه در چیست؟
در عربی میان این دو کلمه فرق هست: اذن درخواست رخصت پیش از انجام دادنِ کار است و اجازه (یا اجازت) درخواست رخصت برای کاری است که به انجام رسیده است. بهعبارت دیگر، اذن تحصیل رضایت کسی پیش از مبادرت بهکار است و اجازه تحصیل رضایت او پس از انجام کار.
با این همه بزرگان شعر و نثر فارسی اجازه را بههمان معنای اذن بهکار بردهاند و میان این دو کلمه فرق نگذاشتهاند. امروزه نیز این دو کلمه در فارسی بهعنوان مترادف بهکار میرود و اشکالی ندارد.
اَراذل را غلط ننویسیم
این کلمه در عربی جمع اَرذَل بهمعنای «پست و رذل» (ارذل در عین حال صفت تفضیلی و بهمعنای رذلتر نیز هست). در فارسی دوران متاخّر اراذل را بهعنوان جمع رذل بهکار میبرند و البته اشکالی ندارد. جمع رذل در عربی ارذال و رُذول است که امروزه در فارسی مستعمل نیست و در متون کهن بهندرت بهکار رفته است.
کلمۀ ارائه را کجا میتوان بهکار برد؟
این کلمه بهمعنای «نشان دادن» و «بهمعرض دید گذاشتن» است و نه بهمعنای «تحویل دادن» یا «تقدیم کردن». در بسیاری از نوشتههای معاصران ارائه کردن (یا ارائه دادن) و عرضه کردن را بهعنوان مترادف بهکار میبرند و البته صحیح نیست.
ازدحام یا ازدهام
بهمعنای «بسیاری و انبوهی (جمعیت)». املای آن به همین صورت است. گاهی آن را بهصورت ازدهام مینویسند و غلط است.
اسطبل یا اصطبل
اصل این کلمه لاتینی است و املای آن به هر دو صورت اسطبل و اصطبل در متون فارسی و عربی بهکار رفته و هر دو صحیح است.
اسیر / اثیر / عصیر
این سه کلمه در تلفظ یکسان ولی در معنی متفاوتاند.
اسیر یعنی «کسی که در جنگ به دست طرف متخاصم گرفتار شود» و توسّعاً یعنی «گرفتار، دربند، پابند.»
اثیر یعنی چه؟ اثیر، در معتقدات قدما، «طبقهای از آسمان در بالای جوّ زمین، متکشل از عنصری رقیق و بیوزن و آتشگون» است.
عصیر عبارت است از «عصاره، شیرۀ هر چیز» و اصطلاحاً به «شیرۀ انگور» یعنی «شراب» اطلاق میشود.
اِعلام یا اِعلان
این دو کلمه را نباید با هم اشتباه کرد. اِعلام، به کسر اول، بهمعنای «آگاه کردن» و «خبر دادن» است و با فعل کردن و دادن بهکار میرود:
«یکی از متعلقان… ملک را اعلام کرد که فلان را که حبس فرمودهای…» (گلستان سعدی).
«نجاشی به سوی پیغمبر کس فرستاد و او را از اسلام خویش اعلام داد.» (تاریخنامۀ طبری).
اما اِعلان، به کسر اول، بهمعناب «علنیکردن، آشکارساختن و فاشکردن» است و با فعل کردن بهکار میرود.
اعلام جنگ و اعلان جنگ هر دو صحیح است جز اینکه نخستین بهمعنای «اطلاع دادنِ حالت جنگ» است و دومین بهمعنای «آشکار کردن حالت جنگ».
اَقشار
این کلمه که در سالهای اخیر بهعنوان جمع قشر رایج شده است در عربی بهکار نمیرود و استعمال آن غلط است. جمع قشر در عربی قُشور است که در فارسی مستعمل نیست. بهجای آن میتوان گفت: قشرها.
امانتگزار یا امانتگذار
گزاردن یعنی «بهجاآوردن، اداکردن». به کسی که امانت را ادا میکند، یعنی بازپس میدهد، امانتگزار میگویند. اما امانتگذار، با حرف «ذ»، اگر بهکار رود، بهمعنای کسی است که امانتی را نزد دیگری میگذارد، یعنی بهدست او میسپارد.
انزجار یا انضجار
املای این کلمه بهصورت انزجار صحیح است. گاهی آن را بهصورت انضجار مینویسند و غلط است. اسم فاعل آن نیز منزجر است و نه منضجر. انزجار در عربی بهمعنای «پذیرفتن منع و نهی و دست بازداشتن» است، امّا در فارسی بهمعنای «بیزاری و تنفّر» بهکار میرود.
تفاوت اَنعام با اِنعام
اَنعام، به فتح اول، جمع نَعَم و بهمعنای «چهارپایان» است. ولی اِنعام، به کسر اول، بهمعنای «بخشش» است:
ای گدایان خرابات، خدا یار شماست
چشم اِنعام مدارید ز اَنعامی چند (حافظ)
امروزه در تداول فارسیزبانان کلمۀ دوم نیز به فتح تلفظ میشود.
تفاوت انگُشت با انگِشت
اَنْگُشْت، به ضمّ «گ»، به «هر یک از اعضای متحرک انتهای دستها و پاها» اطلاق میشود. اَنْگِشْت، به کسر «گ»، بهمعنای «زغال» است. در عبارت زیر هر دو کلمه بهکار رفته است:
«شبی بود تاریک، گفتی گردِ انگِشت بر روی هوا پاشیدهاند چنانکه انگُشت راهِ دیده غلط میکرد.» (جوامعالحکایات).
باتلاق را غلط ننویسیم
این کلمه ترکی است (در اصل: باتّاق، بهمعنای لجنزار) و در فارسی گاهی آن را بهصورت باطلاق مینویسند، اما زبان ترکی مخرج «ط» ندارد و املای درستتر آن باتلاق است. معادل فارسی این کلمه مرداب است.
بادنجان یا بادمجان
هر دو صورت صحیح است، اما در متون بیشتر بهصورت بادنجان آمده است.
بازده / بازدهی
بازده از واژههای نخستینْ فرهنگستان ایران است که آن را بهازای Rendement فرانسوی و بهمعنای «محصول مفید، ضریب انتفاع» وضع کرده است:
«بازدهِ گندم این مزرعه در هر هکتار 4000 کیلوگرم است.»
در بعضی از نوشتهها برای بیان همین معنی «بازدهی» بهکار میبرند که درست نیست و بهتر است که بهجای آن بازده گفته شود.
بازرسین
واژۀ بازرس فارسی است و جمع بستن آن با «ین»، علامت جمع عربی در حالت نصب و جر، غلط است. بهجای آن باید گفت: بازرسان.
املای درست باسمه تعالی
املای این ترکیب به همین صورت درست است. غالباً آن را بهصورت بسمه تعالی مینویسند و صحیح نیست.
استفاده از «بالاخره» درست است؟
این ترکیب در عربی بهکار نرفته است و در فارسی نیز سابقۀ طولانی ندارد. بهتر است که بهجای آن آخرالامر، در آخر، سرانجام، عاقبت گفته شود. با این همه، بالاخره در شعر و نثر فارسی در چند قرن اخیر بهکار رفته و امروزه در زبان محاوره نیز رایج است و نمیتوان آن را غلط دانست.
بالطَّبْع یا بالتَّبَع
این دو قید مرکب در تلفظ و معنی با یکدیگر تفاوت دارند. بالطّبع یعنی «طبعاً، از روی طبع» و بالتّبع یعنی «در نتیجه». در نوشتههای امروزه غالباً این دو ترکیب را بهجای هم بهکار میبرند و البته غلط است.
با وجود این / با این وجود
«با وجود این» یعنی «با بودنِ این (وضع، حال، امر، شرط…)» و مقصود از آن این است: «با اینکه چنین چیزی هست (یا بود، یا خواهد بود)» و مرادف است با معهذا و معذلک و با این همه و از این قبیل. بهجای آن گاهی «با این وجود» گفته میشود که غلط است و برخلاف مراد گوینده. زیرا وقتی میگوییم «با وجود این» میتوان پرسید: «با وجود چه؟» و جواب را در جملهای که پیشتر گفته شده است یافت. ولی اینجا اگر بگوییم «با این وجود» و پرسیده شود: «با کدام وجود؟» جوابی بهدست نمیآید، زیرا در جملۀ پیشین کلمۀ «وجود» نیامده است تا بتوان به آن استناد کرد.
باور داشتن به
فعل Croire در فرانسه یا to Believe در انگلیسی هرگاه با مفعول صریح بهکار رود معادل باور داشتن (یا باور کردن) در فارسی است، اما هنگامی که با مفعول غیرصریح (یعنی همراه با حرف اضافۀ a و en در فرانسه و in در انگلیسی) بهکار رود دیگر نمیتوان آن را به باور داشتن ترجمه کرد، زیرا باور داشتن در فارسی جز با مفعول صریح یا، به بیان دیگر، با مفعول «رایی» بهکار نمیرود. مترجمان ناآشنا با نحو زبان فارسی، و به تبع آنها، بسیاری از نویسندگان این فعل مرکّب را با حرف اضافۀ «به» بهکار میبرند و با تقلید از سیاقِ جملهبندی فرنگی مثلاً چنین مینویسند: «ما به تکامل جهان باور داریم» یا «آنها به وجود خدا باور ندارند»، و این غلط است، زیرا باور داشتن نمیتواند با حرف اضافۀ «به» بهکار رود. بهجای این دو جمله باید گفت: «ما به تکامل جهان معتقدیم» (یا: «ما تکامل جهان را باور داریم») و «آنها به وجود خدا ایمان ندارند» (یا: «آنها وجود خدا را باور ندارند»).
بحبوحه درست است یا بهبوبه؟
املای این کلمه بهصورت بُحبوحه صحیح است. گاهی آن را به غلط بهبوهه مینویسند.
برائت یا براعت
بَرائَت بهمعنای بیگناهی و پاکدامنی و مجازاً بهمعنای دوری و بیزاری است. اما بَراعت بهمعنای کمال فضل و ادب و برتری بر دیگران به علم است.
برگذار کردن درست است یا برگزار کردن؟
برگذار و برگزار بهترتیب از برگذاشتن و برگزاردن گرفته شده است. دو فعل مرکب اخیر در متون معتبر فارسی کم و بیش به یک معنی بهکار رفتهاند و براساس شواهد موجود نمیتوان حکم کرد که آیا برگذار با حرف «ذ» صحیح است یا برگزار با حرف «ز». فقط چنین مینماید که برگذاشتن بهمعنای «انجام دادن، فیصله دادن» بوده است و برگزاردن بهمعنای «تقبل کردن، برعهده گرفتن».
علت اینکه در انشای معاصران این اصطلاح را بیشتر بهصورت برگزار کردن، یعنی با حرف «ز»، بهکار میبرند این است که آن را، آگاهانه یا ناآگاهانه، با گزاردن بهمعنای «بهجاآوردن و ادا کردن» از یک مقوله میشمارند و فعل برگذاشتن را که امروزه نامستعمل است طبعاً در نظر نمیآورند. ولی متضاد فعل اخیر را که فروگذاشتن بهمعنای «کوتاهی کردن در کار و انجام ندادن» است و امروزه نیز متداول است نباید از نظر دور داشت. حتی میتوان گفت که برگذار کردن متضاد فروگذار کردن است و همچنانکه ترکیب اخیر با حرف «ذ» نوشته میشود ترکیب نخست نیز باید با حرف «ذ» نوشته شود.
فرهنگ معین ترکیب برگذار کردن را فقط با حرف «ذ» ضبط کرده است و به نظر میآید که همین املا صحیح است. فضلای معاصر نیز در نوشتههای خود آن را با همین املا بهکار بردهاند: «…بلکه جشن سال آتیه خیلی آبرومندانه برگذار شود» (مقالات فروغی)؛ «اصل عیب در اینجاست که میخواهیم همه کار را بهاجمال و اهمال برگذار کنیم» (مجتبی مینوی).
با این همه، گرچه برگذار با «ذ» صحیحتر مینماید، برگزار با حرف «ز» را نیز نمیتوان غلط دانست و باید هر دو املا را صحیح تلقی کرد.
بلیت یا بلیط
این کلمه از واژۀ Billet فرانسوی از طریق زبان روسی گرفته شده است و بهتر است با حرف «ت» و بهصورت بلیت نوشته شود و نه بلیط.
بیتفاوت
در فارسی بیتفاوت یعنی «بدون فرق و تمایز». بنابراین جملهای مانندِ این: «او به سرنوشت وطنش بیتفاوت است» اگر هم معنایی داشته باشد این است: «او با سرنوشت وطنش فرقی ندارد»! البته غرض گوینده یا نویسنده این نبوده، بلکه میخواسته بگوید: «او به سرنوشت وطنش بیاعتناست.» استعمال بیتفاوت به این معنی که بر اثر گرتهبرداری از فرانسوی و انگلیسی در نیمقرن اخیر در رسانهها و نوشتهها کموبیش متداول شده غلط است و بهجای آن باید گفت: بیاعتنا، بیعلاقه، بیتوجه، لاقید و نظایر اینها.
پایهگذار یا پایهگزار
املای این کلمه بهصورت پایهگذار صحیح است. بعضی آن را بهصورت پایهگزار (با حرف «ز») مینویسند و غلط است.
(در ادامۀ یادداشت معرفی کتاب غلط ننویسم بهتفصیل دربارۀ گذاشتن یا گزاردن خواهم نوشت. نمونهها را بخوانید تا نوبت الفبایی گذاشتن و گزاردن برسد.)
پیژامه / پیژاما / بیجامه
اصل این چند کلمه پایجامه (= جامهای که در پا کنند) بوده که از فارسی به زبانهای هندی رفته و از آنجا به انگلیسی داخل شده و سپس فرانسویان آن را از انگلیسی گرفته و پیژاما گفتهاند. آنگاه این واژه راه ایران را در پیش گرفته و این بار با تلفظ فرانسوی وارد فارسی شده است. اکنون آن را به چند صورت تلفظ میکنند: پیژامه، پیژاما، بیجامه (و عوام گاهی آن را بیرجامه میگویند)؛ اما پیژامه در زبان نوشتار نیز وارد شده است و به نظر میآید که از بقیه رایجتر باشد. بعضی از سرهنویسان علاقه دارند که پایجامه را دوباره زنده کنند و رواج دهند، اما پیژامه در گفتار روزانۀ مردم جا افتاده است و بعید مینماید که دیگر بتوان آن را از زبان بیرون کرد.
پیشخان یا پیشخوان
املای پیشخان به همین صورت صحیح است. غالباً آن را بهصورت پیشخوان مینویسند و غلط است.
پیغامگزار یا پیغامگذار
گزاردن یعنی «ادا کردن، بهجا آوردن»، و پیغام گزاردن (یا: پیام گزاردن) یعنی «پیغام را ادا کردن، پیغام را رساندن». پیغامگزار بهمعنای «رسانندۀ پیغام» است. گاهی این کلمه را با حرف «ذ» و بهصورت پیغامگذار مینویسند و غلط است.
تپش قلب یا طپش قلب
تپیدن واژهای فارسی است و با حرف «ت» نوشته میشود و نه با «ط» و بهصورت طپیدن. بنابراین بهتر است که همۀ مشتقات و ترکیبات آن را نیز با «ت» بنویسیم: تپش، تپنده، تپاندن.
تراوشات
واژۀ تراوش فارسی است و جمع بستن ان با «ات» عربی خلاف قاعده است. بهجای آن باید گفت: تراوشها.
تَرْکه یا تَرِکه
در تلفظ و معنای این دو کمله نباید اشتباه کرد. تَرْکه، به فتح اول و سکون دوم، واژۀ فارسی بهمعنای «شاخۀ باریک و دراز بریده از درخت» است. اما تَرِکه، به فتح اول و کسر دوم (در تداول: به فتح دوم)، کلمۀ عربی بهمعنای «اموالِ بازمانده از مرده» و توسّعاً بهمعنای «میراث» است.
تُرَّهات یعنی چه؟
بهمعنای «سخنان یاوه و بیهوده» است. این کلمه جمع است و مفرد آن تُرَّهه در فارسی مستعمل نیست: «این ترهات و اباطیل برای آن آورده شد اینجا تا مردم واقف شوند بر قلّت عقل و دیانت آنان که این مذهب و اعتقاد دارند» (تفسیر ابوالفتوح).
آیا تسلیت باد؟!
تسلیت بهمعنای «دلخوشی» است و به کسی تسلیت گفتن یعنی «به کسی جملههای دلخوشکننده گفتن» و کسی را تسلیت دادن یعنی «کسی را دلداری دادن». حال اگر به کسی بگوییم: «درگذشت فلان بر شما تسلیت باد» مثل این است که به او گفته باشیم: «درگذشت فلان بر شما دلخوشی باد»!
اخیراً رسم شده است که بهجای این جمله: «درگذشت فلان کس را به ملت ایران تسلیت میگوییم» غالباً در روزنامهها یا روی پارچههای شعار در معابر مینویسند: «درگذشت فلان کس بر ملّت ایران تسلیت باد». این جمله غلط است و معنایی متضاد با آنچه اراده کردهاند در بر دارد.
تشت یا طشت
تشت واژۀ فارسی است و طبعاً املای آن باید به همین صورت باشد، اما در متون قدیم غالباً بهصورت معرّب آن طشت آمده است. البته هر دو صورت صحیح است، ولی امروزه بهتر است که بهصورت تشت نوشته شود.
تشک / توشک / دشک / دوشک
بهمعنای «زیرانداز رختخواب». اصل این واژه ترکی است و در فارسی آن را به این چهار صورت مینویسند، ولی امروزه تُشَک رایجتر از بقیه است.
تصادف / تصادم
تصادف بهمعنای «بههم برخوردن» و «با هم روبهروشدن برحسب اتفاق» است و تصادم یعنی «بههم کوفته شدن» و «بهسختی به هم خوردن»و در گفتگوی روزمره و در انشای اداری غالباً تصادف را بهجای تصادم بهکار میبرند و مثلاً میگویند: «اتومبیل به درخت تصادف کرد» و حال آنکه باید بگویند: «اتومبیل با درخت تصادم کرد.»
تصفیه حساب درست است یا تسویه حساب؟
در دوران اخیر، برخی گمان کردهاند که تصفیۀ حساب غلط است و بهجای آن باید تسویۀ حساب بگویند. بعضی از فضلا (از جمله سعید نفیسی، در مکتب استاد، ص 64) نیز بر این تصور غلط صحّه گذاشتهاند.
تصفیه در عربی بهمعنای «پاککردن و پالودهکردن» است و تصفیۀ حساب در موردی بهکار میرود که حساب پرداخته و پاک شده باشد و دیگر کسی طلبکار نباشد. همین ترکیب مجازاً به «هر نوع اقدام عملی برای انتقامجویی و کینهکشی» اطلاق میشود. ولی تسویه یعنی «مساوی کردن، یکسان کردن، همسطح کردن (مثلاً زمین ناهموار را)» و تسویۀ حساب بهمعنای «ایجاد تعادل و موازنه در حساب» است. این ترکیب بهمعنای مجازی بهکار نمیرود و با تصفیۀ حساب مرادف نیست.
تلگراف / تلگرام
در زبان فرانسه تلگراف به «دستگاه ارتباط با راه دور» و تلگرام به «پیام تلگرافی» یا «ورقۀ حاوی این پیام» اطلاق میشود. اما در فارسی، تلگراف را، از آغاز اخذ این کلمه از فرانسه، به هر دو معنی بهکار بردهاند، و نیازی نیست که برای افادۀ معنای دوم از لفظ تلگرام استفاده شود.
تلنگر یا تلنگل
بهمعنای «ضربهای که با چسباندن نوک انگشت میانین (یا انگشت اشاره) به نوک شست و رها کردن آن زده شود». این کلمه مرکب است از تلنگ بهمعنای «ضربه» یا «صدا» و اَنگُل بهمعنای «انگشت» و بنابراین صورت صحیحتر آن تلنگل است. بعضی از فضلا املای تلنگر را غلط میدانند، ولی این کلمه هم در گفتار و هم در نوشتار رایج است و استعمال آن اشکالی ندارد.
تنآسانی / تنآسایی
در متون معتبر فارسی همهجا تنآسانی آمده است و نه تنآسایی. و اما معنای آن، به خلاف آنچه بعضی گفتهاند و در بعضی از فرهنگها نیز آمده است، «تنبلی، تنپروری» نیست، بلکه «آسودگی جسمانی و مادّی، رفاه و تنعّم» و توسّعاً «خوشی و خوشگذرانی» است. تنآسان نیز بهمعنای «آسودهحال، مرفّه و متنعّم» است.
تهدید یا تحدید
تهدید بهمعنای «ترساندن، بیم دادن» است. اما تحدید یعنی «حدّ و مرز جایی را مشخص کردن» و بیشتر در اصطلاح تحدید حدود بهکار میرود، یعنی «تعیین کردن مرزهای سرزمینی».
ثَمَر یا سَمَر
ثمر بهمعنای «میوه» و مجازاً بهمعنای «حاصل و نتیجه» است، اما سمر یعنی «افسانه و حکایتی که زبانزد مردم باشد» و در فارسی بیشتر بهعنوان صفت و بهمعنای «شهره، زبانزد، افتاده بر سر زبانها» بهکار میرود:
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سربهمهر به عالم سَمَر شود (حافظ)
ثَمَن یا سَمَن
ثمن کلمۀ عربی بهمعنای «قیمت» و سمن واژۀ فارسی و نام گلی معروف است. ثمن در فارسی بیشتر در اصطلاح ثمنِ بَخْس، یعنی «بهای ناچیز» بهکار میرود.
ثَمین یا سَمین
ثمین، بر وزن «زمین»، صفت از ثمن و بهمعنای «قیمتی، گرانبها»ست. سمین نیز بر وزن «زمین»، کلمۀ عربی بهمعنای «فربه، چاق» است. سمین بیشتر در ترکیب غَثّ و سمین بهمعنای «لاغر و فربه» و «ریز و درشت» بهکار میرود که مجازاً بهمعنای «کمبها و پُربها» و «سست و محکم» است. این ترکیب را گاهی بهصورت غثّ و ثمین مینویسند و غلط است.
ثواب یا صواب
ثواب اسم است بهمعنای «پاداش»، علیالخصوص «پاداشی که در آخرت بهعوض کارهای نیک این جهان داده میشود.» اما صواب صفت است، بهمعنای «درست، صحیح» یا «بجا، مناسب». و گاهی نیز در مقام اسم و بهمعنای «کار درست» و «سخن درست» بهکار میرود.
جذر یا جزر
جَذر، با حرف «ذ»، بهمعنای ریشه است و در اصطلاح ریاضی جذر هر عدد عددی است که با ضرب آن در خود، آن عدد حاصل شود. اما جَزر با حرف «ز» (در مقابل مَدّ) «فرونشستِ آب دریا بر اثر حرکت ماه» است.
(پس جزر و مد درست است، نه جذر و مد! برویم سراغ ادامۀ مثالهای کتاب غلط ننویسیم.)
جزء یا جزو
اصل این کلمه در عربی با همزۀ پایانی و بهصورت جُزء است، لیکن فارسیزبانان از قدیم آن را با «و» پایانی و بهصورت جُزو نیز بهکار بردهاند. شعرا حتی آن را با عضو همقافیه کردهاند:
زانکه بیلذت نرویَد هیچ جزو – بلکه لاغر گردد از هر پنج عضو (مولانا – مثنوی)
بنابراین «جزو چیزی بودن» یا «جزءِ چیزی بودن» هر دو صحیح است.
جهاز / جهیز / جهیزیه / جهازیه
بهمعنای «آنچه از اسباب و اثاث و مال که همراه عروس به خانۀ شوهر فرستند.» جهاز کلمۀ عربی است و در متون فارسی نیز بهکار رفته است. جهیز در عربی صفتِ اسب و بهمعنای «تندرو و چابک» است، ولی فارسیزبانان آن را بهعنوان مُمال و مرادف جهاز بهکار میبرند. اما جهیزیه و جهازیه از ساختههای فارسیزبانان در دوران متاخّر است.
حایل یا هایل
حایل، با «ح» حطّی، اسم است بهمعنای «آنچه میان دو چیز واقع شود و مانع اتصال آنها باشد.» اما هایل، با «هـ» هوّز، صفت است بهمعنای «ترسناک، هولناک»:
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها (حافظ)
حَجَر / حِجْر / حَجْر
این سه کلمه در املا یکسان، ولی در تلفظ و معنی متفاوتاند. حَجَر، به فتح اول و دوم، بهمعنای «سنگ» است. حِجر، به کسر اول و سکون دوم، بهمعنای «دامن» و «آغوش» و مجازاً «پناه» است. حَجر، به فتح اول و سکون دوم، بهمعنای «منع کردن» است. کلمۀ اخیر امروزه بیشتر در اصطلاح دادگستری بهکار میرود بهمعنای «منع کردن دادگاه و قاضی کسی را از تصرف در اموال خود.»
حَرَج
این کلمه در عربی بهمعنای «تنگی، مضیقه» و نیز «گناه، جرم» است. در فارسی بیشتر بهصورت ترکیبِ فعلیِ حرجی بر کسی نبودن یعنی «گناه از او نبودن، تقصیر او نبودن» بهکار میرود. مثلاً وقتی میگویند «حرجی بر تو نیست» (ترجمۀ لفظ به لفظ «لاحرجَ علیک») یعنی «گناه تو نیست» یا «تقصیر تو نیست».
حقگزار یا حقگذار
گزاردن بهمعنای «بهجا آوردن، ادا کردن» است. حق کسی را گزاردن یعنی «حقّ او را ادا کردن» و حقّ نعمت گزاردن یعنی «ادای دین کردن». حقگزار به «کسی که حقّی را ادا میکند (خاصه حق بندگی خداوند را)» اطلاق میشود. گاهی این کلمه را بهصورت حقگذار، با حرف «ذ»، مینویسند و غلط است.
حُکمگذار یا حکمگزار
گذاشتن، در معنای مجازی، یعنی «وضع کردن، بنیاد کردن». بنابراین حکمگذار، با حرف «ذ»، بهمعنای «واضع حکم» و «حکمران» و مجازاً بهمعنای «سالار و سرور» است. اما حکمگزار، اگر بهکار رود، بهمعنای «اجراکنندۀ حکم» و «فرمانبر» خواهد بود.
حور یا هور
حور، کلمۀ عربی، بهمعنای «زیبای بهشتی» است. اما هور واژۀ فارسی و بهمعنای «خورشید» است و امروزه دیگر مستعمل نیست.
حوزه / حوضه / آبگیر
حوزه لفظ عامی است که به هر «ناحیه» اعم از کوچک و بزرگ اطلاق میشود. اما حوضه یعنی «مقدار زمینی که رودخانهای آن را مشروب میکند.» بعضی از محققان پنداشتهاند که حوضه از لغات مجعول و از ساختههای فارسیزبانان است. اما حوضه لغت عربی است و در بعضی از فرهنگهای عربی هم آمده است. وانگهی در متون کهن فارسی نیز این کلمه بهمعنای «حوض» یا «استخر» بهکار رفته است.
حوضه را نباید با آبگیر اشتباه کرد. آبگیر، بر طبق تعریف نخستین فرهنگستان ایران، «پهنهای است که آب آن به یک رود میریزد»، یعنی در واقع آبِ رود را تامین میکند. بنابراین آبگیر در سرچشمۀ رود و حوضه در پایین رود قرار دارد.
حوله یا هوله
بهمعنای «دستمال پرزدار مخصوص خشکاندن دست و صورت یا تن.» منشا این کلمه و در نتیجه، املای آن نامعلوم است. بعضی آن را ماخوذ از روسی (از طریق ترکی) و بعضی دیگر ماخوذ از واژه انگلیسی Towel میدانند. این دو دسته معتقدند که این کلمه باید با «هـ» و بهصورت هوله نوشته شود.
عدهای نیز معتقدند که اصل این کلمه همان خواب فارسی بهمعنای «پُرز» است که به ترکی عثمانی رفته و چون در آن زبان مخرج «خ» وجود ندارد مبدّل به حاو شده و پس از ترکیب با پسوند «لی» ترکی بهمعنای «دارنده» بهصورت حاولی یعنی «پارچۀ خوابدار» درآمده است و فارسیزبانان آن را از ترکی گرفته و حوله تلفظ کردهاند. در این صورت، صحیحتر آن است که این کلمه با «ح» و بهشکل حوله نوشته شود.
اما احتمال مقرون به صحت این است که اصل این کلمه همان حُلّه عربی باشد. حُلّه، به ضمّ اول و تشدید «ل»، در عربی و نیز در متون قدیم فارسی بهمعنای «نوعی پارچۀ کتانی ظریف و معمولا منقّش» بوده است. از کاربرد کلمه در متون قدیم فارسی پیداست که این پارچه «خوابدار» یعنی مخملمانند بوده است. بهنظر میآید که حوله بهمعنای «دستمال پرزدار» از همین معنی گرفته شده باشد، چنانکه در بعضی از شهرستانهای ایران (از جمله اصفهان) نیز آن را به ضمّ ِ اول و تشدید «ل» تلفظ میکنند.
بههرحال بهنظر میآید که این کلمه، اعم از اینکه از حاولی فارسی-ترکی یا از حلّه عربی گرفته شده باشد، بهتر است که با حرف «ح» حطّی و بهصورت حوله نوشته شود.
(توضیحات بیشتر و شاهدمثالها را میتوانید در صفحه 168 کتاب غلط ننویسیم کاملتر بخوانید.)
حیص و بیص
اصل این ترکیب در عربی حیصبیص است، یعنی «پریشانی، آشفتگی»، ولی در تداول فارسیزبانان بیشتر با «واو عطف» و بهصورت قید مرکبِ «در این حیص و بیص» بهمعنای «در این گیروُدار، در این کشاکش، در این میان» بهکار میرود.
خر / الاغ
این دو کلمه مترادف نیستند. خر، حیوان معروف، واژه فارسی است، ولی الاغ در ترکی بهمعنای «چاپار» است و در متون قدیم فارسی نیز به همین معنی بهکار رفته است:
مثالِ اسب الاغاند مردم سفری
نه چشمبسته و سرگشته همچو گاو عصار (سعدی، مواعظ)
امروزه در فارسی، هم در نوشتار و هم در گفتار، الاغ را بهمعنای «خر» بهکار میبرند، ولی در نثر فصیح بهتر است که از استعمال آن به این معنی پرهیز شود.
خُرد / خورد
واژۀ خُرد، به ضمّ اول و سکون دوم، بهمعنای «کوچک» و «ریز» و «اندک» را نباید با خورد، سوم شخص مفرد ماضی مطلق و مادّۀ فعل خوردن، اشتباه کرد. در ترکیبات، بهمقتضای معنی، گاهی آن و گاهی این بهکار میرود: خردسال، خُردکردن، خُردشدن، پول خُرد؛ ولی خورد و خوراک، خورد و خواب و جز اینها.
همچنین واژۀ خُرده را که به همان معنای خُرد است نباید بهصورت خورده، صفت مفعولی فعل خوردن، نوشت: خُردهفروشی، خردهگیری، خردهبینی، خرده مالک، خرده بورژوا، خردهکاری، خرده حساب، خردهریز، یک خُرده، خردهخرده؛ ولی سالخورد و سالخورده.
اصطلاح عامیانۀ خورده برده که از خوردن و بردن گرفته شده است با همین املا صحیح است و نباید آن را خُرده برده نوشت: «من از کسی خورده برده ندارم.»
خُزَعْبَلات
به ضمّ اول و فتح دوم و سکون سوم، جمع خزعبله بهمعنای «سخنان مسخره» و «مسخرهبازی» است. بعضی آن را بهصورت غزعبلات مینویسند که البته درست نیست.
خشنود یا خوشنود
املای این واژه بهصورت خشنود درست است. بهتر است از نوشتن آن بهصورت خوشنود احتراز شود.
خَط / خَد
خط بهمعنای «موی نورُسته بر چهرۀ نوجوان» است. اما خَد بهمعنای «عارض، رخ، گونه» است.
خَلط مبحث میکنیم یا خِلط مبحث؟!
خَلط، به فتح اول و سکون دوم، بهمعنای «مخلوط کردن، بههمآمیختن» و مجازاً «مشتبه کردن» است و در فارسی بیشتر در ترکیب «خَلطِ مبحث» یعنی «بحث را بهعمد آشفته کردن برای پیشبرد منظور خود» بهکار میرود. این کلمه را غالباً به غلط به کسر اول تلفظ میکنند.
خَلَل
به فتح اول و دوم. این کلمۀ عربی در فارسی عمدتاً به دو معنی بهکار میرود. یکی در مقام مفرد بهمعنای «گسستگی، شکاف» و مجازاً «فساد، تباهی» و دیگر بهصیغۀ جمع بهمعنای «سوراخهای ریز». در این معنی بیشتر در ترکیب خَلَل و فُرَج یعنی «سوراخها و گشادیها» بهکار میرود.
خواربار یا خواروبار
املا و تلفظ صحیح این کلمه بهصورت «خواربار» یعنی بدون «واو عطف» است و نه بهصورت خوار و بار.
خودکفایی / خودکفا
خودکفایی که در سالهای اخیر ساخته و متداول شده است البته غلط نیست، زیرا کفایت عربی بر طبق قاعدۀ تشکیل صفت میتواند کفایی شود (مانند تجارت – تجاری یا زراعت – زراعی و جز اینها)، اما کفا معلوم نیست بر طبق چه قاعدهای ساخته شده است. خودکفا مسلماً غلط است و از استعمال آن باید پرهیز کرد. وانگهی، بهجای این دو اصطلاح، قبلاً اصطلاحاتِ خودبسندگی و خودبسنده را بهکار میبردند و امروز نیز میتوان آنها را بهکار برد. بهتر از همه خودبَسایی و خودبسا است و باید سعی کرد که دو کلمۀ اخیر جانشین خودکفایی و خودکفا شود.
خورش یا خورشت
خورش، اسم مصدر خوردن، در متون قدیم فارسی بهچند معنی بهکار رفته است، از جمله «عملِ خوردن» و «چیزِ خوردنی» و نیز «نعمت، آزوقه»، که امروزه هیچکدام از آنها رایج نیست، ولی در عوض، معنای دیگری از این لفظ اراده میکنند که در قدیم متداول نبوده است: «غذایی که همراه غذایی ساده (غالباً برنج یا نان) بهعنوان مکمل یا برای تغییر ذائقه خورده شود». برای بیان این معنی در قدیم نانخورش میگفتهاند که امروزه دیگر مستعمل نیست. امروزه واژۀ خورش در تداول مردم، و گاهی نیز در نوشتار، خورشت گفته میشود و اشکالی ندارد.
درب
کلمۀ درب عربی را نباید بهجای واژۀ «در» فارسی بهکار برد. درب بهمعنای «دروازۀ شهر و قلعه» است و جمع آن دُروب میشود. معادل «در» فارسی در عربی باب است. بنابراین «دربِ اصلی دانشگاه» غلط است و بهجای آن باید گفت «درِ اصلی دانشگاه».
دستورات
واژۀ دستور فارسی و جمع آن دستورها است. معرّب این کلمه دُستور، بهضمّ اول، و جمع آن دساتیر است. بنابراین دستورات در عربی نامستعمل و در فارسی نادرست است و از استعمال آن باید پرهیز کرد.
دگمه / دکمه / تکمه
هر سه واژه به یک معنی و دارای ارزش یکساناند، اما دُگمه رایجتر و ظاهراً صحیحتر است.
ذَقَن / زَغَن
ذقن، به فتح اول و دوم، بهمعنای «چانه، زنخدان» است:
در چاه ذقن چو حافظ ای جان / حسن تو دوصد غلام دارد
ولی زغن، به فتح اول و دوم، واژه فارسی است و نوعی پرندۀ شکاری از دستۀ بازهاست. در شعر قدیم، زغن بهمعنای «نوعی زاغ که به دزدی و دونهمتی معروف است» (در برابر هُما که بلندهمت است) بهکار میرود:
همای گو مفکن سایۀ شرف هرگز
در آن دیار که طوطی کم از زغن باشد (حافظ)
ذُکا / ذَکا
ذُکا، به ضمّ اول، بهمعنای «آفتاب» است. اما ذَکا، به فتح اول، بهمعنای تیزهوشی و ژرفنگری است. معمولاً کلمۀ اخیر را هم در فارسی به ضمّ اول تلفظ میکنند و غلط است.
ذَکی / زَکی
ذَکی، به فتح اول، بهمعنای تیزهوش و ژرفنگر است (در جمع: اَذکیا). اما زَکی، به فتح اول، یعنی پاک و پاکدامن (در جمع: اَزکیا).
ذِلَّت یا زَلَّت
ذلت، به کسر اول و تشدید و فتح دوم، بهمعنای «خواری» و متضاد عزت است. اما زلت، به فتح اول و تشدید و فتح دوم، بهمعنای «سهو و خطا»ست و معادلِ فارسی آن لغزش است.
رتیل یا رطیل
بهمعنای «عنکبوت زهردار». اصل این کلمه در عربی رُتیلاء به ضمّ اول و فتح دوم است. این کلمه را گاهی به غلط رطیل یا رطیلاء مینویسند.
زغال یا ذغال
این واژه را غالباً بهغلط ذغال (با حرف «ذ») مینویسند. املای صحیح آن زُغال است.
زکام یا ذکام
املای این کلمه بهصورت زُکام صحیح است. گاهی آن را با حرف «ذ» و بهصورت ذُکام مینویسند و غلط است.
زَوّار / زُوّار
زَوّار، به فتح اول و تشدید و فتح دوم، صیغۀ مبالغه و بهمعنای «بسیار زیارتکننده» است. زُوّار، به ضمّ اول و تشدید و فتح دوم، جمع زایر و بهمعنای «زیارتکنندگان» است. در تداول غالباً زُوار را به فتح اول و بهمعنای «زایران» بهکار میبرند و غلط است.
سپاسگزاری یا سپاسگذاری
گزاردن یعنی بهجاآوردن و ادا کردن. سپاسگزار به کسی که سپاس بهجا میآورد و سپاسگزاری به عمل سپاسگزار گفته میشود. گاهی این دو کلمه را با حرف «ذ» و بهصورت سپاسگذار و سپاسگذاری مینویسند و غلط است.
سرمایهگذاری یا سرمایهگزاری
سرمایهگذاری به عمل کسی گفته میشود که مبلغی را بهعنوان سهم مشارکت خود در شرکتی میگذارد و بنابراین املای صحیح آن با حرف «ذ» است و نه با حرف «ز» و بهصورت سرمایهگزاری. ترکیب اخیر بیمعنی است، زیرا گزاردن بهمعنای بهجاآوردن یا انجام دادن است و سرمایه را نمیتوان بهجا آورد یا انجام داد. همچنین سرمایهگذار نیز با حرف «ذ» نوشته میشود و نه با حرف «ز».
سنتگذار یا سنتگزار
اگر منظور از این ترکیب «آورندۀ سنت» و «واضع سنت» باشد با حرف «ذ» و بهصورت سنتگذار نوشته میشود، ولی اگر مراد «بهجاآورندۀ سنّت» باشد باید با حرف «ز» و بهصورت سنتگزار نوشته شود. سنتگزاردن بهمعنای «بهجا آوردن نماز مستحبی (نافله) است: «وضو ساختم و به مصلا شدن و سنت بگزاردم» (چهار مقاله).
شست یا شصت
واژۀ شست (انگشت بزرگ و پهن دست و پا) و واژۀ شصت (عدد) هر دو فارسی است، ولی ظاهراً برای تمایز میان معنای آنها یکی را با «س» و دیگری را با «ص» مینویسند. در متون کهن، هر دو واژه با «س» آمده است.
شکرگزاری یا شکرگذاری
شکرگزاردن یعنی شکر بهجا آوردن و شکر کردن. شکرگزار به کسی که شکر بهجا میآورد و شکرگزاری به عمل شکرگزار اطلاق میشود. گاهی این دو کلمه را با حرف «ذ» و بهصورت شکرگذار و شکرگذاری مینویسند و غلط است.
صخره یا سخره
صَخره، به فتح اول و سکون دوم، بهمعنای تختهسنگ بزرگ است. اما سُخره، به ضمّ اول و سکون دوم، یعنی مورد ریشخند و توسّعاً بازیچه؛ در این معنی مرادف مسخره است. معنای دیگر این کلمه «بیگاری» است و بیشتر در ترکیبِ بهسُخرهگرفتن یعنی «بهکار بیمزد گرفتن» بهکار میرود.
صد یا سد
این واژه فارسی است و طبعاً بایستی مانند «سده» با حرف «س» نوشته شود، ولی در متون قدیم و جدید آن را با حرف «ص» نوشتهاند و امروزه هم میتوان همین املا را پذیرفت.
طوفان یا توفان
بعضی به گمان اینکه کلمۀ طوفان اصلاً فارسی است آن را بهصورت توفان مینویسند و حتی بعضی از فضلا توصیه کردهاند که صورت اخیر بهکار رود. اما اصل این دو کلمه و معنای آنها یکی نیست. طوفان کلمۀ عربی (ظاهراً از اصل یونانی) و بهمعنای «باد و باران بسیار شدید» است. ولی واژه فارسی توفان صفت است و بهمعنای «غرّان، دمان» است و ربطی به باد و باران بسیار شدید ندارد. این واژه صفت فاعلی از مصدر توفیدن بهمعنای «فریاد بلند کشیدن» یا «غریدن و خروشیدن» است. واژۀ توفنده بهمعنای «غرنده و خروشنده» نیز از همین فعل مشتق شده است.
عاجل / آجل
عاجل، اسم فاعل از مصدر عجله و بهمعنای «فوری، اکنونی» است. ولی آجل بهمعنای «آتی، بعد از این، آینده» است. غالباً عاجل و آجل در مقام اسم و بهمعنای «حال و آینده» بهکار میرود؛ و توسّعاً بهمعنای «این جهان و آن جهان».
عسکر یا عسگر
این کلمه عربی است و بنابراین با «ک» نوشته میشود و نه «گ». تلفظ و املای آن بهصورت عسگر غلط است.
غلتک یا غلطک
املای این کلمه بهصورت غلتک صحیح است و نه بهصورت غلطک. (برای آگاهی بیشتر به توضیحات «غلتیدن» در صفحۀ 281 کتاب غلط ننویسم مراجعه کنید.)
کظم غیظ یا کظم غیض
غیظ بهمعنای «خشم شدید» است و هم در گفتار و نوشتار (خاصه در ترکیب کظم غیظ بهمعنای «فروخوردن خشم») فراوان بهکار میرود. بعضی اشتباهاً این کلمه را بهصورت کظم غیض مینویسند. اما غیض که در گفتار مطلقاً بهکار نمیرود و در متون ادبی فارسی بهندرت دیده میشود در عربی بهمعنای «کاهش آب» و نیز معنای «اندک» است.
فروگذار / فروگذاری
فروگذاشتن بهمعنای «از دست نهادن، رها کردن» و نیز «چشمپوشیدن، صرف نظر کردن» است و معمولاً به صیغۀ منفی بهکار میرود. چون اسم مصدر گذاشتن را گذار میگویند، اسم مصدر فروگذاشتن نیز فروگذار است (و نه فروگذاری) و همچنانکه بهجای گذشتن و دیدن میتوان گذر کردن و دیدار کردن گفت، بهجای فروگذاشتن نیز میتوان فروگذارکردن بهکار برد. بعضی این ترکیب را بهصورت فروگذاریکردن بهکار میبرند و غلط است. مشابه آن واگذارکردن است که هرگز بهصورت واگذاریکردن بهکار نمیرود.
بعضی این دو ترکیب را با حرف «ز» و بهصورت فروگزار و فروگزاری مینویسند و غلط است.
قانونگذار یا قانونگزار
بهمعنای «وضعکنندۀ قانون». املای این کلمه بهصورت قانونگذار، یعنی با حرف «ذ»، صحیح است. غالباً آن را با حرف «ز» و بهصورت قانونگزار مینویسند، و غلط است.
قفس یا قفص
املای این کلمه در عربی قفص است. در فارسی آن را به هر دو صورت نوشتهاند، اما قفس رایجتر از قفص است.
کاندید / کاندیدا
کاندید واژهای فرانسوی بهمعنای سادهدل و معصوم است. کاندیدا نیز واژهای فرانسوی اما بهمعنای داوطلب یا نامزد برای اجرای کاری یا احراز مقامی است. بنابراین بهجای «آقای فلان کاندید نمایندگی است» باید گفت: «آقای فلان کاندیدای نمایندگی است» و اساساً بهجای آن بهتر است که واژۀ فارسی نامزد یا داوطلب را بهکار ببریم.
کُحل / کَهل
کُحل، به ضمّ اول و سکون دوم، بهمعنای سُرمه است. اما کَهل، به فتح اول و سکون دوم، صفت است برای مرد میانهسال (از سنّ سی تا چهلوپنج و پنجاه).
کمک
این کلمه ترکی است و اخیراً در فارسی گاهی آن را بهصورت کومک مینویسند تا ظاهراً به تلفظ ترکی آن نزدیکتر باشد. ولی این برخلاف سنّت فارسیزبانان است که از قدیم این کلمه را بهصورت کمک نوشتهاند و در همۀ فرهنگها نیز با همین املا ضبط کردهاند، چنانکه کلمۀ کتک را هم که ترکی است هرگز بهصورت کوتک ننوشتهاند و نمینویسند.
تفاوت گذاشتن و گزاردن را یاد بگیریم
عدهای گمان میکنند که اگر گذاشتن دلالت بر عملی عینی و ملموس نکند یا، به بیان دیگر، اگر مفعول آن جسم نباشد، باید با حرف «ز» نوشته شود. مثلاً قانون یا بدعت یا بنیان چون جسم عینی و ملموسی نیست در ترکیب با این فعل لابد میشود قانونگزار یا بدعتگزار یا بنیانگزار. این تصور نادرست در وهلۀ نخست ناشی از خلطِ معنای حقیقی و معنای مجازی گذاشتن و در وهلۀ بعد ناشی از خلط معنای این فعل با معنای فعل گزاردن است.
گذاشتن، در معنای حقیقی کلمه، «قراردادن بهطور عینی و مشهود» است، مثلاً: لیوان را روی میز میگذارم، یا کتاب را در قفسه گذاشت. اما گذاشتن مجازاً بهمعنای «قراردادن، وضع کردن، تاسیس کردن» است و چون مقصود از قانونگذار کسی است که قانون را وضع و بنا میکند (و نه فرضاً کسی که قانون را اجرا میکند) باید به همین صورت، یعنی با حرف «ذ» نوشته شود. همچنین است قانونگذاری بهمعنای «وضع قوانین»، چنانکه میگویند: «مجلسِ قانونگذاری». بنابراین نوشتن این دو کلمه بهصورت قانونگزار و قانونگزاری غلط است. و نیز بدعتگذار کسی است که بدعت را وضع و تاسیس میکند (و نه فرضاً کسی که بدعت را اجرا میکند) و بنابراین با حرف «ذ» نوشته میشود. ایضاً بنیانگذار، بهمعنای «موسس»، کسی است که بنای کاری را یا موسسهای را میگذارد و نوشتن آن با حرف «ز» غلط است.
امّا گزاردن. نخست باید دانست که گزاشتن با «ز» و گذاردن با «ذ» غلط است و صحیح گذاشتن و گزاردن است. خلط این دو فعل اخیر از آنجا ناشی شده است که صیغۀ امری هر دو از لحاظ آوایی یکسان است، یعنی امرِ گذاشتن میشود گُذار و امرِ گزاردن میشود گُزار. ولی معنای آنها البته یکسان نیست.
گزاردن معانی متعددی دارد که همۀ آنها را میتوان در دو معنی به شرح زیر خلاصه کرد:
- یکی بهمعنای بهجاآوردن یا ادا کردن یا، بر طبق استعمال معاصران، اجرا کردن و انجام دادن. مثلاً نمازگزاردن یعنی اداکردن نماز، بنابراین باید نوشت نمازگزار و نه نمازگذار؛ یا وام گزاردن یعنی ادا کردن وام، بنابراین وامگزار صحیح است و نه وامگذار. و نیز حجگزار صحیح است، یعنی انجامدهندۀ مناسک حج، و نه حجگذار. همچنین باید نوشت: خراجگزار، سپاسگزار، شکرگزار، خدمتگزار، حقگزار، پاسخگزار، مدحگزار و جز اینها. ترکیب پیغامگزار را میتوان دو گونه تفسیر کرد: «کسی که پیغام را ادا میکند» یا «کسی که پیغام را بازگو میکند» (در صورت اخیر، معنای دوم گزاردن منظور است)؛
- معنای دوم گزاردن «برگرداندن از زبانی به زبان دیگر یا از بیانی به بیان دیگر یا، به تعبیر این زمان، از نظامی (سیستمی) به نظام دیگر» است. بنابراین مرادف است با «ترجمه کردن» (گزارنده و گزارش بهمعنای مترجم و ترجمه بوده است) یا «تعبیرکردن» و «شرح دادن» (خوابگزاری یعنی «تعبیر خواب» و خوابگزار یعنی «معبّر»). اصطلاحات گزارشگر و خبرگزار و خبرگزاری که امروزه در معنای خاصی بهکار میروند یا از همین معنای اخیر گرفته شدهاند یا مانندِ پیغامگزار از معنای اول گزاردن.
لشکر یا لشگر
این واژه با «ک» نوشته میشود و نه «گ». غالباً آن را بهصورت لشگر مینویسند و غلط است.
آیا مثمرثمر صحیح است؟
مُثمِر، به ضمّ اول و سکون دوم و کسر سوم، بهمعنای «ثمردهنده» است. بنابراین مثمرثمر حشو قبیح است. بهجای آن بهتر است که سودبخش، ثمربخش، سودمند، مفید و نظایر اینها یا مثمر خود بهتنهایی بهکار رود.
محظور یا محذور
محظور بهمعنای ممنوع و حرام است (در مقابلِ مباح و حلال). اما محذور بهمعنای «آنچه از آن میترسند» و توسّعاً بهمعنای مانع و گرفتاری است. امروزه غالباً محظور را بهغلط بهجای محذور بهکار میبرند و مثلاً مینویسند: محظور اخلاقی، محظور داشتم و نتوانستم بیایم، در محظور واقع شدم. در همۀ این موارد باید محذور نوشت.
مرداد / اَمرداد
بهمعنای ماه پنجم سال شمسی. بعضی از سرهنویسان «مُرداد» را که در اوستایی بهمعنای «میرا» ست غلط میدانند و توصیه میکنند که بهجای آن اَمُرداد بهمعنای «نامیرا» گفته شود. (پیشوند «اَ» در زبانهای باستانی ایران دلالت بر نفی و سلب میکند). ولی علاوه بر اینکه امروزه تمایز معنایی میان مرداد و امرداد از میان رفته و برای عامۀ فارسیزبانان مطلقا ناآشنا شده است، واژه مرداد از قدیم در متون نظم و نثر فارسی بههمین معنای امروزه مصطلح بوده است و دلیلی نیست که کلمۀ رایجی را تغییر دهیم به صِرفِ آنکه زمانی معنای ناخوشایند داشته است.
مُعتَنیبِه یا متنابه؟!
معتنیبه بهمعنای قابل اعتنا و مهم و در تداول بهمعنای هنگفت است. در گفتگوی روزمره معمولاً «ع» را از آن حذف میکنند و بعضی از نویسندگان نیز همین تلفظ را بهصورت متنابه در نوشتههای خود بهکار میبرند و البته غلط است.
دقت شود که حرف آخر معتنیبه ملفوظ است و بنابراین، در موارد لازم، به کلمۀ بعد متصل نوشته میشود: مقدار معتنیبهی (و نه معتنیبهای).
مفیدِ فایده
مفید بهمعنای فایدهدار و فایدهدهنده است و بنابراین مفیدفایده حشو است. بهجای آن بهتر است که سودمند، ثمربخش و نظایر اینها گفته شود یا مفید بهتنهایی بهکار رود.
مُکفی
این کلمه در عربی بهمعنای «خوشگذران» است و بهمعنای «بسنده» بهکار نرفته است. امروزه در فارسی، خاصه در انشای اداری، آن را بهجای «کافی» بهکار میبرند و غلط است.
ملاط یا ملات
بهمعنای مخلوطی از آهک و ماسه که در بنّایی بهکار میرود. این کلمه عربی است و املای صحیح آن ملاط با حرف «ط» است. غالباً آن را بهصورت ملات مینویسند و غلط است. ملاط در عربی به کسر اول و درتداول امروزۀ فارسیزبانان به فتح اول تلفظ میشود.
مُلّا نُقَطی / ملا لغتی
نُقَط جمع نقطه است و ملا نقطی در استعمال فارسیزبانان در وصف کسی گفته میشده «که فقط از عهدۀ خواندن متنی که کلمات آن نقطهدار بوده است برمیآمده و لذا بر کاتبانی که نقطهها را از قلم میانداختهاند ایراد میگرفته است»، سپس توسّعاً کسی را میگویند «که بهظاهر کلام بیش از اندازه اهمیت میدهد و چه بسا که از معنای آن غافل میماند». این اصطلاح را در تداول معمولاً ملا لغتی تلفظ میکنند و گاهی نیز به همین صورت مینویسند و البته غلط است.
عیش را مُنَغَّص میکنند یا منقّص؟!
منغّص بهمعنای تیره و مکدر، اسم مفعول تنغیص است. این کلمه با «غ» و «ص» نوشته میشود: «اهل غفلت دوست ندارند که سخن مرگ شنوند تا دنیا بر ایشان منغّص نگردد» (نصیحهالملوک). غالباً در مورد عیش بهکار میرود: عیش کسی را منغّص کردن. بعضی این کلمه را بهصورت منقّص یا منقّض مینویسند و غلط است.
موافقت / توافق
این دو کلمه مترادف نیستند و نباید آنها را بهجای هم بهکار برد. موافقت بهمعنای «رضایت یا تایید نسبت به پیشنهاد یا نظر دیگری» و توافق بهمعنای «رضایت یا تایید میان این و آن شخص یا میان این و آن گروه» است. به بیان دیگر، توافق همیشه دوجانبه است ولی موافقت میتواند یکجانبه باشد.
مهجور یا محجور
این دو کلمه را نباید بهجای هم بهکار برد. مَهجور بهمعنای جدا شده و دور افتاده است و محجور یعنی ممنوع از تصرف در اموال خود (بهسبب بیخردی و بیکفایتی).
میباشد غلط است؟!
بعضی از فضلا معتقدند که در نوشتههای معتبر فارسی هرگز میباشد بهجای «است» بهکار نرفته و بنابراین استعمال آن غلط است. این حکم درست نیست. البته موارد استعمال میباشد بهنسبتِ است بسیار اندک است، ولی بزرگان شعر و نثر فارسی گاهگاه آن را بهجای این بهکار بردهاند. با اینهمه، به دو دلیل بهتر است که از استعمال میباشد بهجای است خوددداری شود:
اولاً میباشد و دیگر صیغههای باشیدن در گفتار عادی مردم رایج نیست و البته زبان نوشتار، خاصه در مواردی که با مصطلحات علمی و فنی و مفاهیم تخیلی و استعاری سروکار ندارد، هرچه به زبان روزمره نزدیکتر باشد بهتر است.
ثانیاً میباشد، بهعنوان فعل اسنادی، هیچ فرقی با است ندارد و بنابراین نیازی نیست که جانشین آن شود مگر برای احتراز از تکرار، ولی تکرار فعل را لزوماً نباید از عیوب نگارش دانست. (برای آگاهی بیشتر به مبحث تکرار فعل در کتاب غلط ننویسیم مراجعه کنید.) وانگهی چه لزومی هست که مثلاً بهجای این جمله: «خانۀ من در کوچۀ هفدهم است»، بگوییم: «خانۀ من در کوچۀ هفدهم میباشد»؟
ناجی / منجی
ناجی اسم فاعل از نجا/ینجو و بهمعنای «نجاتیابنده» است و استعمال آن بهمعنای «نجاتدهنده» صحیح نیست. بهجای آن باید گفت مُنجی، یعنی نجاتدهنده.
ناهار / نهار
نهار کلمۀ عربی بهمعنای «روز» است و نباید آن را با واژه فارسی ناهار، یعنی «غذایی که در حدود ظهر خورده میشود»، اشتباه کرد. بعضی از فضلا استعمال نهار را بهجای ناهار مطلقاً مردود میشمارند و نویسندگان را از آن برحذر میدارند. اما کلمۀ نهار لزوماً غلط نیست، زیرا میتوان آن را مخفّف همان ناهار فارسی دانست.
نردبان یا نردبام
کلمۀ نردبان را گاهی بهغلط بهصورت نردبام و نیز نوردبام (لابد بهمعنای وسیلۀ نوردیدن بام!) و حتی نوردبان مینویسند. در متون نظم و نثر قدیم نردبان آمده است و امروز هم در زبان گفتار بههمین صورت تلفظ میشود و صحیح است.
«اگر کسی میخواهد به بامی بر شود او را نردبانی باید…» (مجموعهآثار فارسی شیخ اشراق).
اقبالِ نانهاده به کوشش نمیدهند
بر بام آسمان نتوان شد به نردبان (سعدی، مواعظ)
نَشئه
اصل این کلمه در عربی نَشْوه، بر وزن «لحظه»، بهمعنای «سرخوشی حاصل از استعمال مواد سکرآور یا مخدر» است، اما در فارسی در چند قرن اخیر آن را بهصورت نَشئه مینویسند و تلفظ میکنند و اشکالی ندارد.
نقایص / نواقص
این دو کلمه را نباید بهجای هم بهکار برد. نقایص جمع نقیصه بهمعنای «عیب و خوی بد» است و نواقص جمع ناقصه است بهمعنای «ناتمام، ناکامل». از این رو اصطلاح تکمیل نقایص صحیح نیست، زیرا بهمعنای «کامل کردنِ عیوب» است که درست به خلاف منظور گوینده خواهد بود و بهجای آن باید گفت: رفع نقایص. اما اصطلاح تکمیل نواقص صحیح است، زیرا چیزهای ناکامل را میتوان کامل کرد. با این همه، رفع نواقص نیز که بهمعنای «برطرف کردن کمبودها» خواهد بود غلط نیست. اساساً، برای ساده شدن کار، بهتر است که از استعمال کلمۀ تکمیل همراه نقایص و نواقص خودداری شود.
نَکس / نُکس / نَکث
امروزه این سه کلمه را که در متون ادبی بهندرت استفاده شده است غالباً بهجای یکدیگر و در غیر معنای درست آنها بهکار میبرند. نَکس، به فتح اول و سکون دوم، بهمعنای سرنگون کردن و نُکس، به ضمّ اول و سکون دوم، بهمعنای بازگشت بیماری است. آنچه بیشتر متداول است نَکث، به فتح اول و سکون دوم، بهمعنای شکستن (پیمان) است. ناکِث بهمعنای پیمانشکن اسم فاعل همین فعل است.
در رسانهها و بسیاری از نوشتهها غالباً لفظ نُکس یا نُکث را بهمعنای رکود یا کاهش یا شکست بهکار میبرند و غلط است. بههر صورت، نُکث به ضمّ اول در عربی نیامده است و نُکس نیز بهمعنای کاهش نیست.
وهله یا وحله
وَهله بهمعنای «نوبت، بار». حرف دوم این کلمه «هـ» است و نه «ح». این کلمه را غالباً بهصورت وحله مینویسند و غلط است.
هجده / هیجده / هژده / هیژده
هر چهار صورت صحیح است و هر چهار در متون معتبر فارسی بهکار رفته است.
هرس کردن یا حرس کردن
بهمعنای «شاخههای زاید درخت را بریدن». هَرَس، به فتح اول و دوم، به همین صورت، یعنی با «هـ» هوّز، نوشته میشود. بعضی میپندارند که این کلمه عربی است و آن را به غلط بهصورت حرس مینویسند.
هست / است
بعضی از فضلا میان این دو کلمه تفاوت قایلاند: هست را بهمعنای «وجود دارد» یا نشانۀ تاکید و است را فقط رابطه (یا فعل اسنادی) میدانند. البته این حکم را نه تنها در مورد هست و است، یعنی صیغۀ سوم شخص مفرد مضارع، بلکه در مورد همۀ صیغههای مضارع آنها صادق میدانند. این حکم تا اندازهای درست است، زیرا در آثار ادبی فارسی غالباً هست بهمعنای «وجود دارد» بهکار رفته است. و اگر هم هست بهجای است بهکار رفته باشد بهمنظور تاکید معنای جمله است.
با این همه، این تمایز معنایی در همهجا و با این دقت مراعات نشده است و در آثار معتبر ادبیات فارسی مواردی را میتوان یافت که در آنها هست و است علیالسّویه بهجای یکدیگر بهکار رفتهاند. در نتیجه میتوان گفت که استعمال هست بهجای است و بالعکس غلط نیست، اما اگر هرکدام از آنها، بر طبق آنچه گفته شد، بهجای خود بهکار رود البته بهتر است.
(در صفحات 414 و 415 کتاب غلط ننویسیم در اینباره بهتفصیل و با شاهدمثالهای گوناگون صحبت شده است.)
هَمَجِ رَعاع
این ترکیب عربی را غالباً نادرست تلفظ میکنند و نادرست مینویسند و گاهی به غلط حرف تعریف بر سر رَعاع میآورند. تلفظ و املای صحیح آن هَمَجِ رَعاع، کنایه از مردم عامی و احمق و بیفرهنگ است.
هویج یا حویج
اصل این کلمه نامعلوم است. اغلب محققان آن را مخفّف حوایج عربی میدانند که بهمعنای «ماکولات و مایحتاج آشپزی، دیگافزار» بهکار میرفته است. در بیشتر فرهنگها از جمله لغتنامۀ دهخدا و فرهنگ معین، تاکید شده است که این کلمه با «ح» نوشته شود. البته در بعضی از متون قدیم، این کلمه با املای حویج آمده است، اما نه بهمعنای امروزۀ آن، بلکه بهمعنای ترهبار و بقولات.
از مثال زیر پیداست که گَزَر (معادل آنچه ما امروزه هویج مینامیم) جزوی از حویج بوده و شامل کلّ آن نمیشده است:
هر حویجی باشدش کَردی دگر – در میان باغ از سیر و گزر (مولوی، مثنوی)
بههر حال بیش از یک قرن است که این کلمه را بهصورت هویج مینویسند و اشکالی ندارد که به همین صورت نوشته شود. معادل فارسی این کلمه گَزَر است که در قدیم بهکار میرفته و امروزه نیز در بعضی از شهرستانها رایج است.
اجازه بدهید غلط بنویسیم!
اجازه بدهید غلط بنویسیم عنوان مقالهای است از محمدرضا باطنی (منتشرشده در شماره 24 نشریۀ آدینه، خرداد 1367) و ایشان از دیدگاه زبانشناسی به نقد کتاب غلط ننویسیم پرداختهاند. مطالعۀ این مقاله میتواند برای آشنایی با کتاب مفید باشد. برای راحتی شما لینک دانلود مقاله را همینجا میگذارم:
دانلود مقاله اجازه بدهید غلط بنویسیم محمدرضا باطنی
معرفی کتاب غلط ننویسیم
عنوان کامل: غلط ننویسیم (فرهنگ دشواریهای زبان فارسی)
نویسنده: ابوالحسن نجفی
ناشر: مرکز نشر دانشگاهی
تعداد صفحات: 466 صفحه
قیمت: 45000 تومان
امیدوارم معرفی کتاب غلط ننویسیم استاد ابوالحسن نجفی از مجموعه یادداشتهای معرفی کتاب وبلاگ عقاید یک گرگ و مثالهایی که از آن آوردهام برایتان مفید واقع شده باشد. لطفاً اگر نقدی بر محتوای نقلشده دارید، و یا مثالی میدانید که میتواند به ارزش آموزشی این صفحه بیفزاید در بخش دیدگاهها بنویسید.
2 دیدگاهها
از اون مقالاتی که علاوه بر اینکه ی مرور کلی روش داشتم توی بوک مارک ذخیره اش کردم برای آینده
بسیار ممنونم از این مقاله خوب
باعث شد گشتی در بلاگ شما بزنم و مروری داشته باشم بر سایر محتوا
تا جایی که تونستم در گروه های مختلف لینک صفحه رو منتشر کردم
چون واقعا محتوای ارزشمندی بود
خوشحال خواهم شد اگر به وبلاگ من سر بزنید:
alirezajafari [Dot] com/blog
بامید موفقیت روز افزون شما
لطف دارید. خیلی خوشحالم که مفید واقع شده.