سال پیش بود که برای پژوهش کلاس تاریخ جهانگشای جوینی سری به منابع تاریخ مغولان زدم تا درباره زندگی چنگیزخان بزرگ اطلاعاتی پیدا کنم. جذابیت موضوع بهقدری بود که خیلی بیشتر از ظرفیت آن پژوهش کلاسی زمان گذاشتم و منابع متعددی را مطالعه کردم. تا امروز، بهجز آن ارائۀ کلاسی، این اطلاعات گردآوریشده را جایی ننوشته بودم. برای همین تصمیم گرفتم که این یادداشت را بنویسم؛ باشد که برای علاقهمندان به واقعیتهای تاریخی و جنبههای کمترروایتشدۀ تاریخ مغولستان مفید باشد.
منابع و کتابهایی درباره تاریخ مغولان و چنگیز بزرگ
برای آنکه پیش از آغاز مطالعه به اعتبار نوشتههای این یادداشت اعتماد کنید، ابتدا فهرست منابع کارم را مینویسم. کتابهای مرتبط با مغولان و زندگی چنگیز بیش از ایناند؛ و اینها تنها منابعیاند که من برای پژوهشم خواندهام.
(عنوان کتاب – نویسنده – مترجم – انتشارات)
امپراتوری مغول – مری هال – نادر میرسعیدی – ققنوس
تاریخ فتوحات مغول – ج. ج. ساندرز – ابوالقاسم حالت – امیرکبیر
مغولها – دیوید مورگان – عباس مخبر – مرکز
تاریخ سری مغولان – پل پلیو – شیرین بیانی – دانشگاه تهران
نظام اجتماعی مغول – ولادیمیر تسف – شیرین بیانی – بنگاه ترجمه و نشر کتاب
هجوم اردوی مغول به ایران – عبدالعلی دستغیب – علم
امپراتوری صحرانوردان – رنه گروسه – بنگاه ترجمه و نشر کتاب
چنگیزخان – ولادیمیر تسف – شیرین بیانی – اساطیر
چنگیزخان مغول فرمانروای سرزمینهای سوخته – هارولد لمب – ابوطالب صارمی
تاریخ جهانگشای جوینی
افسانه پیدایش مغولان
این بخش را مستقیم از کتاب تاریخ سری مغولان، قدیمیترین منبع موجود، نقل میکنم:
«اصل و نسب چنگیزقاآن به بُرتاچینو میرسد، که به خواست آسمانی از آسمانی که در آن بالاست، آفریده شده، همسر او قوای مارال (آهوی وحشی) است. او از دریا گذشت و به اینجا آمد، و در سرچشمه رود اونون، در کوه بورقان قَلدون اردو زد. در آنجا از ایشان بَتَچیخان بهوجود آمد.»
چند توضیح کوتاه درباره این پاراگراف بنویسم و بعد ادامۀ افسانه را نقل کنم.
گرگ را در مغولی «بُرتا» یا «بُرته» میگویند؛ و بُرتاچینو بهمعنای گرگ خاکستری یا گرگ آبیرنگ است.
درباره اهمیت «آسمان» و جایگاهش هم از فرهنگ ترکی-فارسی شاهمرسی نقل میکنم: «در اصل بهمعنای خدای آسمان بوده است. نام بزرگترین خدا در میان ساکنان دشتها بوده است. بهگفتۀ محمود کاشغری ترکها پیش از قبول اسلام، به هر عنصر بزرگ نظیر آسمان، کوه بزرگ و درخت بزرگ تنگری میگفتند و آن را مقدس میشمردند. این کلمه بهصورت تانجو یا تانیو بهمعنای امپراتور، بزرگی، عظمت و پهنۀ بیپایان وارد زبان چینی شده است.»
الان هم ترکها از «تانری» یا «تاری» بهعنوان معادل «الله» استفاده میکنند.
آهوی وحشی را مادهگوزن بیتحرک هم نوشتهاند. حتماً میدانید که «مارال» امروزه هم در میان ترکان بهمعنای «گوزن» استفاده میشود.
خلاصه اینکه بر اساس این روایت، بتچیخان (باتاکاسیقان) از برتاچینو و قوای مارال زاده شد؛ و او جدّ اسطورهای قوم مغول است.
کتاب تاریخ فتوحات مغول اما روایت دیگری دارد:
در این کتاب میخوانیم که نخستین نیای مغولان «دوبون خردمند» بوده و نتیجۀ ازدواج او با «اَلَن کوآ» 2 پسر بوده است. الن کوآ پس از مرگ شوهرش 3 پسر دیگر بهدنیا میآورد و طبق افسانهها، این آبستنیهای معجزهآسا از تنگری (شعاع نور) بوده است.
برگردیم به روایت تاریخ سری مغولان:
در این روایت چند نسل از بتچیخان میگذرد تا دو برادر به نامهای «دووا سُغُر» و «دوبون مارگان» متولد میشوند. دووا سغر توانایی دیدن فاصلههای بسیار دور را داشته است. او یک روز «آلان قوا» را در جایی بسیار دور میبیند و در نهایت او را برای دوبون مارگان خواستگاری میکند. در ادامه نیز همان ماجرای تولد 3 فرزند از خدا (تانگری) پیش میآید.
بههرحال، دیگران به آلان قوا (الن کوآ) شک میکنند؛ و این زن جواب ایشان را اینگونه میدهد: (نقلقول مستقیم از کتاب تاریخ سری مغولان)
«هرشب مردی زرد نورانی از روزن بالای خرگاه یا از درز روشن پنجره وارد میشد، بر شکم من دست میمالید و پرتو نورانیاش در شکم من فرو میرفت. چون خارج میشد، مانند سگ زردی در اشعه آفتاب یا ماه میخزید و خارج میشد. چه ثمر که با گفته جواب شما را بدهم؟ برای کسی که درک کند، این علامت مسلم است که این 3 پسر میبایستی فرزندان آسمان باشند. چگونه شما آنان را با مردان سرسیاه مقایسه میکنید؟ ایشان سلاطین همه خلایق خواهند شد.»
توضیح: مردان سرسیاه (قراچو) به عامه مردم اطلاق میشده است.
داستان نصیحت با شکستن چوب
حتماً این داستان معروف را شنیدهاید که فردی در بستر مرگ از فرزندانش میخواهد چوب بیاورند تا ایشان را نصیحت کند. در افسانۀ پیدایش مغولان نیز شاهد این داستان هستیم. در اینجا آلان قوا با 5 تیرِ کمان 5 پسرش را نصیحت میکند و سپس از دنیا میرود. در کتاب تاریخ جهانگشا نیز این داستان از زبان چنگیزخان روایت شده است.
تولد چنگیزخان بزرگ
نسلی که بالاتر دربارهاش نوشتهام ادامه پیدا میکند تا یسوگای بهادر (پدر چنگیز) دختری به نام «هوآلون اوجین» را دزدیده، با او ازدواج میکند. در حین نبرد یسوگای با تاتارها چنگیز بهدنیا میآید. در این جنگ «تموچین اوگا» از پدر چنگیز شکست میخورد و بنا بر رسم آن زمان، که نام اسیر را بر فرزند خود مینهادهاند، یسوگای بهادر اسم فرزندش را تموچین میگذارد. این نکته را باید بالاتر اشاره میکردم که نام اصلی چنگیزخان «تموچین» است و او بعدها، که اینجا هم حتما اشاره خواهم کرد، لقب چنگیزخان را بهدست میآورد.
نوشتهاند که چنگیزخان هنگام تولد لختهخونی شبیه استخوان کوچک در دست راستش داشته است و شمنها این لختهخون را نشانۀ جنگجوشدن این پسر تلقی کردهاند.
این نکته را هم ذکر کنم که بعضی از منابع دربارۀ بارداری مادر چنگیز از روایت آبستنی با پرتو نور استفاده کرده، نوشتهاند: «باردار میشوی و پسری بهدنیا خواهی آورد که فاتح جهان خواهد شد.»
خانواده چنگیز بزرگ
برادر چنگیزخان کیست؟ چنگیزخان 3 برادر تنی داشته است: قسار، تاچیاون، تاموگا. او 2 برادر ناتنی هم داشته: بختر و بلقوتای. تنها خواهر چنگیز بزرگ «تامولون» نام داشته است. نکته جالب درباره نامگذاری تاموگا، تامولون و تموچین این است که اسم آنها از واژۀ «تمور» بهمعنای آهن مشتق شده است.
درباره قسار (درنده) هم این روایت جالب را از جامعالتواریخ بخوانیم:
«چون عظیم باقوت و صولت بوده، بدین صفت موصوف شده؛ و میگویند دوش و سینۀ او چنان فراخ بوده، و میان تا غایتی باریک، که چون بر پهلو خفتی، سگی از زیر پهلوی او بیرون رفتی. و قوت او چندان بوده که آدمی را به دو دست بگرفتی و بر مثال تیر چوبی دوتا کردی تا پشتش بشکستی.»
لقب تاموگا نیز «اتچیگین» بوده است. او که فرزند کوچک خانواده بوده، شاهزادۀ آتش لقب داشته و قسمت اصلی ارث پدر به او میرسیده است؛ چراکه طبق سنتها و رسوم آن زمان حافظ و نگهدار اجاق خانوادگی بوده است. گمان میکنم ردّپای چنین نگاهی را امروزه نیز میتوانیم در میان ترکان ببینیم.
و در نهایت اینکه چنگیزخان و همسرش «بورته» 4 فرزند داشتهاند: توشی، جغتای، اوکتای، تولی. اسامی این فرزندان را از تاریخ جهانگشا ذکر کردهام.
مغولها پیش از چنگیز
از تاریخ جهانگشا نقل میکنم: «پیش از خروج چنگیزخان ایشان را سَری و حاکمی نبودست. هر قبیله یا دو قبیله جداجدا بودهاند و با یکدیگر متفق نه. و دایم میان ایشان مکاوحت و مخاصمت قایم بوده و بعضی سرقه و زور و فسق و فجور را از مردانگی و یگانگی میدانستهاند و خواسته.»
در این زمان چینیها هم مغولها را بهچشم بربرهای پخته و ناپخته میدیدهاند. از نگاه آنان بربرهای پخته کسانی بودهاند که نزدیکتر به چین و تحت تاثیر فرهنگ آن سرزمین میزیستهاند. چینیها برای اینکه از گزند ساکنان دشتها در امان بمانند سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن را پیش گرفته بودند. آنها از قبیلهای حمایت میکردند تا قدرت بگیرد و دیگر قبایل را رام سازد. بعد حمایتشان را از قبیلۀ برتر دریغ میکردند تا زیاد قدرت نگیرد و برایشان دردسرساز نشود. در این مرحله از قبیلۀ دیگری حمایت میکردند تا آن قبیلۀ پیشین را از بین ببرند. این سیاست تا زمان چنگیزخان جواب میداد؛ امّا چنگیز بزرگ برای چینیها برنامۀ دیگری داشت!
زندگینامه چنگیزخان (تموچین)
در ادامه سعی میکنم خیلی خلاصه از حوادث مهم زندگی تموچین و رسیدن او به مقام خانی بنویسم.
تموچین، بهرسم بزرگزادگان آن زمان، در سن 9 سالگی از دختری بهنام «بورته» (خاکسترینچشم)، که از اقوام مادرش بوده، خواستگاری میکند. او در 10 سالگی با جهیزیهای گرانبها، خز سمور، به قبیله همسرش میرود. آن زمان رسم بوده که داماد باید یک سال در میان قبیلۀ همسرش زندگی میکرده. زمانی که تموچین آنجا بوده، پدرش در برخورد با تاتارها مسموم میشود.
تموچین بهقصد دیدار پدر راهی میشود، اما تا او برسد پدرش از دنیا میرود. با مرگ یسوگای زندگی برای خانوادهاش نیز سخت میشود. مادر تلاش میکند تا به قبیلهای دیگر بپیوندد، اما پیدرپی با مسائلی مثل دزدیدهشدن اسبشان مواجه میشود. بالاخره سختیها کار خود را میکنند و میان 3 برادر و 2 برادر ناتنیشان درگیری شکل میگیرد. در این درگیری بختر، یکی از برادران ناتنی- کشته میشود؛ و این اولین آدمکُشی چنگیزخان است در 14 سالگی.
همین مصیبتها هم پایدار نیستند و بلایی بزرگتر در پی تموچین میآید. تاتارها از هراس اینکه تموچین روزی بهانتقام برخیزد، او را اسیر میکنند. بالاخره بعد از چندماه اسارت، تموچین از دست تاتارها فرار میکند. او در 15 سالگی سراغ نامزدش میرود. در میان مغولان رسم بوده که جهیزیه به مادرزن (و گاهی به پدرزن) داده شود؛ اما جهیزیه تموچین به خانوادۀ بورته در این ماجرا نقش بزرگتری خواهد داشت.
آنها خز سمور را نزد طغرل (آندای پدر تموچین) پیشکش میبرند. طغرل میگوید: «در مقابل بالاپوش سیاه خز سمور، من افراد تو را که خود را جدا ساختهاند برای تو جمعآوری میکنم.» طغرل در نبردهای ابتدایی چنگیزخان برای متحدکردن قبایل مغولستان کمکهای بسیاری به او میکند و رابطهشان تا جایی پیش میرود که عهد پدر و پسری میخوانند. ولی متاسفانه در ادامه رابطهشان شکرآب میشود و تموچین و طغرل روبهروی هم قرار میگیرند.
یک توضیح: آندا کیست؟
در زبان ترکی «آند» بهمعنای «قسم» است. «آندا» نیز به کسانی میگویند که با هم سوگند برادری خوردهاند. این دو نفر به همدیگر هدیهای میدهند و تا آخر عمر دوشادوش هم زندگی میکنند. اولین و مهمترین آندای چنگیز هم «جاموقه» بود و نقش بسیار مهمی در روند زندگی چنگیزخان داشت.
ادامۀ زندگی تموچین
در ادامۀ سختیهای زندگی تموچین، بورته نیز دزدیده میشود. طغرل به تموچین، که حالا پسرخواندهاش است، کمک میکند تا همسرش را بازپس بگیرد. اندکی پس از آزادسازی بورته، اولین فرزند آنها بهدنیا میآید: جوچی (بهمعنای غیرمنتظره). اسارت بورته و تاریخ تولد جوچی نشان از آن دارد که او فرزند تموچین نیست و نطفهاش در اسارت بسته شده است؛ امّا علاقه و عشق شدید تموچین به بورته باعث میشود که او جوچی را بهعنوان فرزند ارشد خود بپذیرد.
آنچه نوشتم خلاصهای بود از زندگی دشوار تموچین در کودکی و نوجوانی. باری، تموچین به مسیرش ادامه میدهد و کمکم «نوخود»هایش (نوخود = پیرو) بیشتر میشود. از اینجا دیگر افسانهسازیها هم آغاز میشوند و قوت میگیرند. گاو نر سفید فریاد میزند: «آسمان و زمین توافق کردهاند تموچین سرور امپراتوری شود. من این امپراتوری را برای او میآورم.» تب-تنگری (شمن) از طرف آسمان آبی ابدی پیام میآورد: «تمامت روی زمین به تموجین و فرزندان او دادم.»
و خود چنگیزخان نیز میگوید: «قدرت من بهوسیلۀ آسمان و زمین استحکام یافت. من بهوسیلۀ زمین مادر به اینجا آورده شدم، با تقدیری از پیش، از سوی آسمان مقتدر.»
و بالاخره تموچین چنگیز میشود!
سال 1206 میلادی، در قوریلتای (گردهمایی بزرگان قبایل مغول) تموچین 39 ساله لقب چنگیزخان را دریافت میکند. کلمۀ «چنگیز» هم یعنی «فرمانروای دریاوار».
چند نکتۀ جالب درباره زندگی مغولها
کمی از فضای زندگی چنگیزخان فاصله بگیریم و درباره آداب و رسوم مغولها بخوانیم.
- در میان مغولها احترام پیران واجب بوده؛ اما بهترین غذا سهم جوانان میشده است.
- خانۀ مغولها همان چادر «یورت» یا «گر» بوده و یکساعته میتوانستهاند آن را جمع کرده، مهاجرت کنند.
- میگویند مغولها کثیف بودهاند؛ چون دلیل بزرگتر را نمیبینند. در اعتقادات مغولها آب روحی زنده بوده و آلودن آن گناه محسوب میشده است؛ برای همین ظرفها و لباسهایشان را نمیشستهاند تا آب را آلوده نکنند.
- بهمانند بسیاری از اقوام کهن، مغولها نیز از بلایی طبیعی هراس داشتهاند. آنها از رعدوبرق میترسیدهاند و در چنین زمانهایی خود را در نمد سیاه پنهان میکردهاند.
- مغولها برای اعدام اسرا آنها را در دیگ میجوشاندهاند. این کار از بقای روح قربانی و انتقامگرفتن او بعد از مرگ جلوگیری میکرده است.
- مغولها سر اسرای مرده را به دم اسب خود میبستهاند.
- قمیز مشروبیاست که مغولها از تخمیر شیر مادیان تولید میکردهاند. میگویند این مشروب آنقدر قوی بوده که گاهی جوانان نیرومند نیز با مصرف آن میمردهاند!
- قوریلتای (که بالاتر به آن اشاره کردم) برای انتخاب جانشین فرمانروا برگزار میشده است. نوشتهاند که این رسم در میان ایرلندیها و گالها هم برقرار بوده است. از شاخصههای جالب قوریلتای این است که فرمانروا در زمان زندهبودن خود باید جانشین را مشخص کند؛ این جانشین حتما نباید فرزند ارشد او باشد؛ حتی لازم نیست از میان فرزندان خود کسی را برگزیند؛ لایقترین خویشاند مذکر رئیس فعلی با پیشنهاد او و تایید مردم بهعنوان فرمانروای آینده انتخاب میشود.
- مغولها با مادر، خواهر، و خواهری که از مادر آنان باشد ازدواج نمیکنند.
- مغولها با خواهر پدری، همسران پدر و برادر درگذشته ازدواج میکنند.
- نوشتهاند که مهارت مغولان در اسبسواری تا حدی بوده که میتوانستهاند بر پشت اسب بخوابند؛ و در تیراندازی چنان کارکشته بودهاند که تیر پیکانشان مانند گلولههای امروزی سریع بوده است.
- یکی از مشاغل مهم دربار مغولها «باورچی» بوده. این فرد مسئولیت امور مشروبات دربار را برعهده داشته است.
دین مغولها
مغولها شمنیست بودهاند و – همانطور که بالاتر نیز اشاره شد – برای طبیعت روح قائل میشدهاند. اینجا درباره شمنیسم صحبت نمیکنم؛ اگر دوست داشتید در بخش معرفی کتاب وبلاگ، یادداشت «معرفی کتاب آیین باستانی ترکان (شمنیسم)» را بخوانید.
مغولها شمنیست بودهاند و بزرگترین خدای آنها آسمان آبی جاودانه بوده است. مغولها عبادت جمعی نداشتهاند و با ملت سایر ادیان نیز مدارا میکردهاند؛ برای همین است که خارجیها در برخورد با ایشان گمان میکردند که مغولان دین ندارند، درحالیکه چنگیزخان بدون مشورت و خلوت با آسمان (تنگری) کاری نمیکرد.
در واقعۀ قوریلتای، کوچکو (شمن) با اسبی خاکستری به آسمان تاخت و در بازگشت خبر داد که تنگری چنگیز را فرمانروای جهان خوانده است.
مغولان برای آیین نیایش به مکانهای مرتفع میرفتهاند تا آسانتر به آسمان دسترسی داشته باشند. آنها موی سر خود را تراشیده، کمربندشان را بهدور گردن میانداختهاند. و وقتی به بلندای تپه میرسیدهاند 9 بار زانو میزدهاند.
آشنایی چنگیزخان و مغولان با اسلام در سال 1222 میلادی و در بخارا رخ داد. چنگیز بزرگ همۀ رسوم اسلام را پسندید، بهجز حج. او معتقد بود که همۀ جهان خانه خداست، و نه تنها یک عمارت. او در سمرقند دستور داد تا ائمۀ جماعت بهجای امیر خوارزمی برای او دعا کنند. از نکات جالب دیگر این است که چنگیز روحانیان همۀ ادیان را از مالیات معاف کرده بود؛ چون معتقد بود که اگر همۀ خدایان از ایشان حمایت کنند پس از مرگ حتماً به بهشت میروند. جانشینان چنگیزخان نیز این مسئله را رعایت کردند تا تبدیل به قانون شد. با این حال، طی دوره حکمرانی مغولها، هرجا که یکی از ادیان جاری در ایران به راس قدرت نزدیک میشد، تلاش میکرد حاکم وقت را راضی به نابودکردن سایر ادیان کند!
جوینی در تاریخ جهانگشا مینویسد:
«و چون متقلد هیچ دین و تابع هیچ ملت نبود، از تعصب و رجحان ملتی بر ملتی و تفضیل بعضی بر بعضی مجتنب بودست؛ بلک علما و زهاد هر طایفه را اکرام و اعزاز و تبجیل میکردست و در حضرت حق تعالی آن را وسیلتی میدانسته و چنانک مسلمانان را بهنظر توقیر مینگریسته، ترسایان و بتپرستان را نیز عزیز میداشته…»
جایگاه زنان در جامعۀ مغولان
زن در جامعۀ مغول نقش مشاور سیاسی-اقتصادی را برعهده داشته است. بورته 2بار مسیر زندگی شوهرش، چنگیزخان، را تغییر میدهد: بار اول در تفرقه آندا جاموقه و بار دوم در توطئه شمن (کوچکو) برای ایجاد تفرقه میان برادران. در توطئه شمن، بورته به چنگیزخان میگوید: «اگر در حیات تو به برادرانت دشنام بدهند، بدان که پس از مماتت مردم علیه اولاد تو قیام خواهند نمود.»
در غیاب شوهر همۀ مسئولیتها با زن بوده است. زنان مغول، برخلاف زنان سدۀ 13 میلادی، مسئول تمام اموال شوهرشان بودند و با حکم شوهر خریدوفروش و تجارت میکردند.
زنان در لشکرکشیهای پشت سپاه حرکت کرده، مجروحان دشمن را میکشتهاند. کارپینی راهب از تجربهاش در مغولستان میگوید: «دختران و زنان جوان به چابکی مردان سوار اسب میشدند و چهارنعل میتاختند. ما حتی آنها را در حال حمل تیروکمان دیدیم. هم مردان و هم زنان قادر به سواری در مسافتهای طولانی هستند.»
در کتاب امپراطوری صحرانوردان آمده است: «زنان آنها عفیف و پاکدامناند. حتی در موقع تفریح و تفرج هم شرایط عفاف و عصمت رعایت میشود.»
و نکتۀ آخر اینکه همسران خان دارای مراتب بودهاند و براساس همیت مرتبهشان نسبت به او دور و نزدیک مینشستهاند.
یاسا؛ قانون چنگیز
یاسا یا «یاساق» مجموعهقوانین چنگیزخان است. البته این قوانین به اوگتای هم نسبت داده شده است. یاسا بهمعنای تنظیمات و نظامات، مجازات و تنبیه، و آداب و رسوم بیان شده است. متاسفانه متن کامل یاسا بهدست ما نرسیده است؛ که شفاهیبودن این قانون در آغاز نیز میتواند دلیل آن باشد.
تکههایی از یاسا نوشته شده و بهامروز رسیده؛ مانند: کیفر قتل، سرقت مهم، دروغ ناشی از تبانی، زنا، لواط، کلاهبرداری، جعل و تزویر و خیانت اعدام است. جوینی هم نوشته است که براساس قانون یاسا هیچ سربازی حق ندارد از دستۀ خودش خارج و به دستۀ دیگری از ارتش بپیوندد.
جوینی در تاریخ جهانگشا درباره یاسا مینویسند:
«و بر وفق و اقتضای رای خود هر کاری را قانونی و هر مصلحتی را دستوری نهاد و هر گناهی را حدی پدید آورد و چون اقوام تاتار را خطی نبوده است، بفرمود تا از ایغوران کودکان مغول خط درآموختند و آن یاسها و احکام بر طوامیر ثبت کردند و آن را یاسانامۀ بزرگ خوانند و در خزانۀ معتبران پادشاهزادگان باشد.»
از دیگر قوانین مغولان این بود که جاسوسی و فرار در جنگ، کشتن حیوانات بهشیوۀ مسلمانان، و بازرگانی که سهبار ورشکسته شود حکم اعدام داشتند. پیشتر هم گفتیم که روحانیان ادیان از مالیات معاف بودند. شستوشو و ادرار در آب نیز ممنوع بوده است.
نتایج یاسا و حکومت چنگیز
پلان کارپن در بازگشت از مغولستان (40 سال پس از قوریلتای) نوشته است: «مغولان مطیعترین ملل دنیا در برابر روسای خود هستند. هیچوقت به آنها دروغ نمیگویند. بین آنها هیچوقت خلاف و قتل روی نمیدهد. اگر چهارپا یا جانوری که متعلق به یکی از آنهاست گم شود، یابندۀ آن نه فقط آن را تصاحب نمیکند، بلکه آن را به صاحب اصلی تسلیم مینماید.»
از دیگر نتایج حکومت چنگیزخان هم این بوده که وقتی کسی از دنیا میرفته اموالش غارت نمیشده است. جوینی در اینباره مینویسد: «و دیگر رسمی دارند که اگر صاحب شغلی یا رعیتی متوفی شود آنچ ازو بازماند اگر اندک باشد و اگر بسیار تعلق نسازند و هیچ آفریده تعرض آن نکند و اگر وارثی نداشته باشد به شاگرد او یا غلامی دهند و به هیچوجه مال مُرده در خزانه نگذارند و آن را به فال نیک ندارند.»
و دیگر نتیجه هم مکتوبشدن خط مغولی بود که با دستور چنگیز بزرگ صورت گرفت و آنها از ایغورها آموختند که چگونه زبان شفاهیشان را بنویسند.
در کتاب حبیبالسیر درباره آن دوران میخوانیم: «چنگیز در اوایل حال که اقوام و قبائل مغول متابعت او کردند، رسوم و عادت ناپسندیده مثل سرقت و زنا از میان ایشان برداشت و اطراف و اکناف مملکت خود را به زیور عدل و انصاف بیاراست و درهای بلاد و شهرها را بر بازرگانان و طلبکنندگان ارزاق مفتوح گردانید.»
ابولغازی دربارۀ زمان سلطنت چنگیز گفته است: «تمام خطۀ پهناوری که بین ایران و توران است، چنان امن بود که از مشرق به مغرب اگر با سینی زرینی بر روی سر میرفتید از طرف هیچکس به شما تجاوزی بهعمل نمیآمد.»
شخصیت چنگیزخان و زندگی خصوصی او
چنگیز میتوانسته تا چندینروز گرسنگی را تحمل کند و برای رفع تشنگی زخمی بر رگ اسبش زده و خونش را مینوشیده است.
چنگیز روشنفکران و برگزیدگان فکری ملل متمدن را عزیز میداشته است.
او وفاداری را دوست داشته است؛ حتی در قبال سربازان دشمن نیز چنین اعتقادی داشته که باید به فرماندهشان وفادار بمانند.
همسران چنگیزخان این 4 نفر بودهاند: بورته، قولان، یاسوئی، و یاسوکان. به همین تعداد نیز خانه داشته است. در کنار همسران، معشوقههای زیادی هم داشته و تفریحش در زمان استراحت تماشای صورت زیبای زنان بوده است. همواره 17-18 زیباروی ماهر در موسیقی در کنار او حضور داشتهاند.
چنگیز در کودکی از سگ هراس داشته است.
او نسبت به همسرانش حسود بوده و برای همین نامزد سابق یاسوئی را میکشد.
بورته همسر اصلی چنگیز بود و تنها فرزندان او مقام شاهزادگی داشتند.
از علایق چنگیز شکار، اسب زیبا و شراب بوده است. اما بادهگساری را دوست نداشته است. چنگیز این اعتقاد شخصیاش را به دیگران تحمیل نکرده است: «اگر نتوان برای مشروبخواری درمانی یافت، باید سهبار در ماه مست کرد. کسی که از 3 بار تجاوز کرد، مرتکب خطا شده است. اگر دوبار در ماه مست کنند، بهتر است. یکبار، باز هم بهتر، و اگر بادهگساری نکنند، چه بهتر از این. ولی میتوان مردی را یافت که مست نکند؟»
او پیروانش را به کنترل خشم و دوریجستن از امیال غیرعاقلانه دعوت کرده است: «در زندگی عادی مانند گوسالۀ دوسالهای رفتار کنید. در منازعات مانند کرکس حمله کنید. بههنگام جشنها و تفریحات مانند اسبان سلیمی جوان باشید؛ ولی در جنگ با دشمنان، حمله کنید و مانند عقاب فرود آیید. در روز روشن مانند گرگی خشمگین باشید، در شب تاریک مانند کلاغی سیاه دوراندیش و مواظب باشید.»
او از خیانت متنفر، و دستودلباز و مهماننواز بود. در داوری منطقی عمل میکرد؛ و پذیرای اندیشههای تازه بود.
مارکوپولو دربارۀ چنگیز میگوید: «او مُرد و مرگ او ضایعهای عظیم بود؛ زیرا وی مردی بود فرزانه و محتاط.»
جوزجانی در طبقات ناصری چهرۀ چنگیزخان مغول را چنین توصیف کرده است: مردی بلندقد، پُرزور، تنومند، اندک مویی در صورت، و چشمانی مانند گربه.
مقبرۀ چنگیزخان پنهان است. برخی میگویند او پیش از مرگ کنار درختی را برای قبر خود انتخاب کرده است و برخی دیگر معتقدند وی در همان محل وصلت گرگ آبی و گوزن بیتحرک دفن شده است. میگویند 40 دختر و 40 اسب در کنار او بهخاک سپرده شدهاند تا به او خدمت کنند. برخی نیز نوشتهاند که پس از دفن چنگیز هزار اسب روی محل دفن وی تاختهاند تا کسی نتواند آن را پیدا کند.
سنگ فیلسوف؛ زندگی جاویدان
مشهور بوده که چانگ چوئن، راهب بودایی، داروی زندگی جاوید (سنگ فلسفه) را در اختیار دارد. چنگیز او را به دربار خود فرامیخواند و میگوید:
«دربارهای دیگر تو را دعوت کردهاند ولی تو نپذیرفتهای و اکنون از فاصلۀ ده هزار لی (هر Li برابر 575 متر) به اینجا آمدهای و این برای من بسیار دلپذیر است. مرد مقدس، چه دارویی برای زندگانی جاویدان میشناسی که بتوانی مرا از آن بهرهمند سازی؟»
و راهب در پاسخ میگوید: «برای حفظ زندگانی وسائلی وجود دارد، ولی برای جاودانگی آن دارویی نیست.»
جانشینان چنگیزخان بزرگ
چنگیز پیش از حمله به ایران جانشین خود را در قوریلتای مشخص میکند. او در این زمان 56 ساله بوده است. او پسر سومش، اوگتای، را به جانشینی معرفی میکند؛ چراکه اوگتای به هوشیاری و ابتکار شهرت داشته است.
فنون جنگی و ارتش چنگیز
سربازان مغول صبر را از طریق شکار یاد میگرفتند. آنها راه و رسم عجیبی برای شکار داشتند. در کنار هم در خطی طولانی میایستادهاند و میراندند. و کمکم حلقه را تنگتر و تنگتر میکردهاند. بهحدی که تمام حیوانات آن منطقه از فرار خسته میشدند. این مراسم شکار چنان زمانبَر و سنگین بوده که گاه مردان در مسیر میمردهاند.
سرعت مغولان در سواری مزیت آنها در جنگ بوده و از این طریق دشمنان خود را غافلگیر میکردهاند.
آنها در برابر دشمن قویتر از خود سریع پراکنده میشدند تا دشمن نتواند به همهشان هجوم بیاورد.
مغولان در تیراندازی شهره بودهاند. آنها حین سواری میتوانستند عقابی را در حال پرواز شکار کنند. قدرت تیر آنها بهحدی بوده که از جوشن جنگجویان رد میشده. آنها حین تیراندازی سروصدا و همهمه و هیاهو ایجاد میکردهاند تا هراس در دل دشمن بیفتد.
مغولان از اسرای دشمن بهعنوان سپر انسانی استفاده میکردهاند. گاهی نیز از آنها برای زیادتر نشاندادن ارتش خود بهره میگرفتهاند. هر سرباز مغول با 5 اسب وارد میدان میشده؛ تا اسرا را سوار کند و تعداد نفرات خودشان بیشتر بهنظر بیاید.
ارتش مغول با کمک مهندسان چینی منجنیق میسازند.
دروغپردازی دربارۀ تعداد کشتهشدگان توسط مغولها از روشهای آنان بوده. برای همین هم هست که در روایتهای غیرمعتبر و شفاهی (که امروز بهعنوان تاریخ ثبت شدهاند) آنها را خونخوار و متوحش میخواندهاند. مثلا سیفی در تاریخنامه هرات تعداد کشتهشدگان غارت هرات را 1.600.000 نفر و غارت نیشابور را 1.747.000 نفر آورده است. جوزجانی نیز کشتهشدگان هرات را 2.400.000 نفر نوشته است. مگر جمعیت این شهرها چهقدر بوده که اینقدر کشته دادهاند؟ ببینید شهر هانگ چو، پایتخت سلسله چینی سونگ، کلاً در آن زمان یک میلیون نفر جمعیت داشته است!
کلیۀ مردان زیر 60 سال مشمول خدمت در ارتش بودهاند. جوینی دربارۀ لشگر مغول مینویسد: «رعیتی اندر زی لشگر که وقت کار از خُرد تا بزرگ، شریف تا وضیع، همه شمشیرزن و تیرانداز و نیزهگذار باشند.»
هنگام برگزاری قوریلتای ارتش مغول 105.000 نفر بودهاند (نقل از تاریخ سری مغولان)، و در زمان مرگ چنگیزخان 129.000 نفر (نقل از رشیدالدین).
تشکیلات سازمانی ارتش مغول براساس نظام دهگانی بوده است:
جوخه = 10 نفر
دسته = 100 نفر
قران = 1000 نفر
تومان = 10.000 نفر
واحد دههزارنفری، که تومان نامیده میشد، واحد عمدۀ جنگ بود. ولی نظامیان بیشتر با واحد هزارنفریشان (هزاره یا قران) شناخته میشدند.
جایی خواندهام و مطمئن نیستم که بیاورم یا نه! نوشته بودند که گمان میشود گروهی از مردم افغانستان مرکزی که به زبان فارسی صحبت میکنند اما سیمایی شبیه مغولها دارند (هزارهها) اخلاف نظامیان مغولی باشند.
مغولها در جنگ از اختلافات داخلی دشمنان هم بسیار بهرهمند میشدند؛ مانند کاری که در ایران کردند. بعد از چنگیزخان هم هلاکوخان از این تکنیک و اختلاف میان تشیع و تسنن برای فتح بغداد استفاده کرد.
مجازات غیبت از خدمت سر پست به این شکل بود: بار اول 30 ضربه شلاق، بار دوم 70 ضربه شلاق، بار سوم 37 ضربه شلاق و انفصال از خدمت. البته فرمانده نیز اگر در گماشتن زیردستان غفلت میکرد بههمینشکل مجازات میشد.
چنگیرخان یک گارد امپراتوری هم داشت که از 10هزار مرد جنگی تشکیل شده بود. این گارد را «کشیک» میخواندند. معمولا این افراد از خانوادۀ فرماندهان انتخاب میشدند تا آنها در جنگ نتوانند به چنگیز خیانت کنند. یعنی بهنوعی یک گروگانگیری محترمانه بوده است! در ساختار نظامی مغولان، هر سرباز گارد از فرمانده تومان نیز قدرتمندتر بوده است.
فراموش نکنیم که لشگرکشیهای چنگیز هم مانند دیگر جهانگشایان بوده است؛ او برای کشورگشایی حمله میکرد، نه فقط یغماگری.
دربارۀ صفآرایی جنگی مغولها گفتهاند: 2 صف سوارهنظام سنگین زرهی در جلو و 3 صف کمانداران سوار بیزره در عقب میایستادهاند. ابتدا کمانداران تیر میانداختند و سپس حملۀ سوارهنظام آغاز میشد.
جنگ روانی ارتش مغول به این صورت بوده که خودشان شهرت خونخواری وحشیانهشان را پخش میکردند تا دیگران از آنها بترسند و بدون درگیری تسلیم شوند. همین مسئله باعث شد که در ایرانِ آنزمان مغولها و چنگیز به خونخواری و بیرحمی شهره شوند؛ براساس اطلاعاتی که خودشان بهدروغ منتشر میکردند. این تکنیک بسیار موفق و کارآمد بوده است. مثلاً در حمله به چین کاری میکنند که عدهای خودشان تسلیم شوند و خراج بپردازند. ابنالاثیر میگوید: «در کشورهایی که هنوز مورد حمله آنها قرار نگرفته بودند، همگان شب را با ترس از اینکه ممکن است آنها در آنجا نیز ظاهر شوند، سپری میکردند.»
چرا چنگیزخان سیاستمدار موفقی بوده است؟ برای پاسخ این سوال 2 دلیل عمده آوردهاند: 1. تحمل ادیان و کیشهای گوناگون؛ 2. هواداری از بازرگانی بینالمللی.
در ارتش چنگیز مناصب به وفاداران میرسید، نه همقبیلهایها.
این نکته را هم بخوانیم و این بخش را تمام کنیم:
نخستین نمونۀ ثبتشده جنگ میکروبی توسط مغولان اجرا شده است. ارتش اردوی زرین شهر کافا در ساحل دریای سیاه را محاصره کرده بود که بیماری مرموزی شایع شد. مغولها اجساد را با منجنیق به داخل شهر پرتاب میکردند. از این طریق بود که شهر سقوط کرد. این بیماری (طاعونی که به مرگ سیاه ملقب بود) از طریق بازرگانان به اروپا سرایت کرد و یکسوم جمعیت آن قاره را نابود کرد.
وفاداری مغولان
یاران چنگیز در قوریلتای چنین سوگند خوردند: «در روز نبرد اگر از فرمانها تو سرپیچی کردیم ما را از اتباع، خدمتگزاران، و بانوان و زنانمان جدا کن و در سرزمینی بیصاحب رها ساز.»
جووانی پلانو کارپینی راهب در کتاب ماموریتی به آسیا مینویسد:
«هنگامی که آنها به جنگ میروند، اگر یک نفر یا دو نفر یا سه نفر و یا حتی تعداد بیشتری از یک گروه 10 نفره فرار کنند، همه را به قتل میرسانند؛ و اگر تمامی اعضای یک گروه 10 نفره فرار کنند، بقیه گروه 100 نفره را نیز به قتل میرسانند. خلاصه اینکه بهجز مواقع عقبنشینی دستهجمعی، همۀ افرادی را که از میدان جنگ رو برگردانند به قتل میرسانند. به همین ترتیب اگر یک یا دو نفر یا تعداد بیشتری شجاعانه پیش بروند و بجنگند، آنگاه بقیه گروه ده نفره را اگر از آنها پیروی نکنند، به قتل میرسانند و اگر یک نفر یا تعداد بیشتری از گروه ده نفره اسیر شوند، همقطارانشان را اگر آنها را نجات ندهند، به قتل میرسانند.»
دو اصطلاح
تمغا: 5% کلیۀ معاملات تجاری را اخذ میکردند؛ شاید چیزی شبیه مالیات بر ارزش افزوده.
یام: انقلابی در ارتباطات بود. سوارانی که حتی در خواب هم میتاختند و حین تاختن، اسبها را در محلهای مشخصشده عوض میکردند. آنان مسیر چندهفتهای را چندروزه طی میکردند. همین یام بود که به کنترل سپاه گسترده در جبهههای مختلف کمک میکرد.
حمله مغول به ایران
حمله چنگیزخان به ایران تجاوز نبود، انتقام بود. سال 1218 میلادی بود که فرستادگان چنگیز در شهر اترار کشته شدند. چنگیز خواستار غرامت شد، اما خوارزمشاهیان مخالفت کردند. چنین شد که اولین جنگ مغولان با یک دولت مسلمان آغاز شد. این جنگ 3 سال بهطول انجامید.
چنگیزخان پیش از یورش به ایران، در مناجات خود با تنگری میگوید: «هیجانِ این فتنه را مبتدی نبودهام. قوتِ انتقام بخش.»
محمد خوارزمشاه که از وفاداری نیروهایش مطمئن نبود در شهرها پناه میگرفت؛ به این امید که آنها نخواهند توانست وارد شهر شوند!
اوکتای و جغتای به اترار حمله میکنند و پس از فتح شهر، طلای مذاب در حلق فرماندار خائن آن شهر میریزند. جوجی و لشگرش به خجند یورش میبرند. چنگیز و تولی نیز به بخارا حمله میکنند. در سال 1220 میلادی است که مردم بخارا تسلیم میشوند.
چنگیز پس از فتح بخارا در مسجد جامع این شهر سخنرانی میکند: «من عذاب خدایم. اگر شما گناههای بزرگ نکردتی، خدای چون من عذاب را به سر شما نفرستادی.»
در ماه مارس سال 1220 سمرقند نیز پس از 5 روز مقاومت سقوط میکند. به مردم دستور داده میشود که شهر را تخلیه کنند. سربازان خوارزمشاهی کشته میشوند؛ 30.000 نفر صنعتگر به مغولستان فرستاده میشوند؛ و روحانیان بخشوده میشوند.
در یکی از منابع آمده است که سلطان محمد خواستار فتح چین بود. اما خبر فتح چین توسط مغولان به او رسید. در این اثناء، بازرگانان بخارا در مغولستان با چنگیز دیدار میکنند. چنگیزخان به ایشان یشم سبز، طلا، عاج و ردا هدیه میدهد و یک نامه برای سلطان محمد:
«من این هدایا را برای تو میفرستم. من از قدرت و از وسعت امپراتوری تو آگاهم و به تو بهعنوان عزیزترین پسرم احترام میگذارم. تا جایی که به تو مربوط است، باید بدانی که من چین و کشورهای ترک شمال آنجا را تسخیر کردهام، کشور من منبع بیپایانی از سربازان و معدنی از نقره است و من نیازی به سرزمینهای دیگر ندارم. بنابراین معتقدم که ما در تشویق تجارت میان اتباع خود، نفعی برابر داریم.»
این مسئله را هم مدنظر داشته باشید که همیشه به ما گفتهاند مغولان در برخورد با تمدن ایران متحول شدند و فلان. ولی دقت داشته باشید که ارتش چنگیز 7 سال پیش از حمله به ایران بخشهای شمالی چین را فتح کرده، با تمدن و فرهنگ غنی امپراتوری چین آن زمان برخورد کرده بود. پس نیازی نبود در حمله به ایران خیلی شگفتزده شوند.
نتیجۀ امپراتوری مغولان چه بود؟
- بازرگانی پیشرفت کرد؛
- جادهسازی و ایمن نگاهداشتن آنها اهمیت یافت؛
- تبادل اندیشههای شرق و غرب صورت گرفت؛
- چینیها با پزشکی و نجوم ایرانی، و ایرانیها با هنرها و علوم چینی آشنا شدند.
تقویم زندگی چنگیزخان
- حدود سال 1167 میلادی: تولد تموچین
- سال 1206 میلادی: اعلام رهبری تمام قبایل
- سال 1211 میلادی: حمله به شمال چین
- سال 1218 میلادی: حمله به امپراتوری خوارزمشاهیان
- سال 1227 میلادی: مرگ چنگیزخان
- سال 1229 میلادی: انتخاب اوگتای بهعنوان خان بزرگ
چنگیزخان و جانشینان او بیش از هر فرد دیگری در تاریخ، کشورهای مختلف را فتح کردهاند: سراسر چین، مغولستان، ایران، عراق، افغانستان، کره کنونی، قسمتهایی از سیبری، روسیه، ترکیه، سوریه، پاکستان، هندوستان، ویتنام و کامبوج فعلی.
پژوهش و گردآوری: رحمان نقیزاده گرمی
امیدوارم از مطالعۀ این یادداشت دربارۀ زندگی چنگیزخان بزرگ لذت برده باشید. لطفاً در نقلقول امانتدار باشید؛ زمان و انرژی زیادی برای نوشتن این یادداشت صرف شده است. ممنون.
7 دیدگاهها
خدا قوت. واقعا عالی و جالب بود.
خوشحالم که با حقایقی تازه از مغولها و چنگیزخان آشنامون کردین.
بهتون تبریک میگم برای این همه صبر و حوصله که پای این مقاله گذاشتین.
خواهش میکنم.
تطهير و آب كشي چنگيز خان مغول را نديده بوديم كه ديديم.
نویسنده این مطلب صد در صد ترک است اما از ریشه خود بیخبر است
پارس = پسران ارس(ارز_ارض_رودارس)
پارت پسران ارت (ارض_زمین) سلام علیکم کورش(ك ورش =ءاورش =ءآرش)
پارس=پسران ارس
پسران ارض =فرزندان زمین (ارس_ارت_ارض_ارز)
پارت =پسران ارت (آرت در انگلیسی یعنی زمین _ارض) مثل هرات _ئرات _ زمینی ها _ارتی ها _ ارات =جمع ارت
آرارات =جمع ارت
ارد بیل _آرتا ویل _ارسا ئیل =أرض مقدس =زمین خدا=زمین مقدس
خراسان =ئراسان _ءاراسان _ارس+آن
خزر =حزر=ءاذر=ءادر=ءاتر=اتور
کرمان =ك آرمان =ارمنی =آرامی
کرمانشاه =ك ارمان سا =ارمان زا =شبیه ارمنیها و یا ارمنی زاده ها
سیستان =ساسیان ساسانی ها
تاجیک =تازیک =ساسیک
تازیان =ساسیان
شیراز=سیراز=(س+ءیراض =ارز +ارض)
تبریز=ت(جمع دو چیز با هم) ءء ریز_اریض_ارض+ارض =تبریز_تبریض
ت در اول کلمه برای جمع بستن و حرف ب به معنای همزة یعنی انگشت اشاره به جهت و سویی
آناتولی =(((ء+نات(ناس)+اولی(اولیا_علیا =يعني ان مردم بالا)))
عربستان =ءارا +وست +آن =مردم غرب میانه آسیا =کلمه خاورمیانه درست نیست
عربستان سعودی =مردم غرب میانه جنوبی
رود ارس و آرارات محل توقف کشتی نوح و پیاده شدن مردم است مردم ارت و اذر و ارس و روس و آسور و آشور و اتور و اذور و توران و تاجیک و تازیان و ساسیان و آران ایران و ایراک و اراک و ایروان و ارت و آرارات و ارمنی و آرامی و روم و کرمان و کرمان کرمان سا و غیره از اینجا سرچشمه گرفته است
(م+اذ+توران يعني محل طلاقی اذرها و توران) اتحاد این دو =مازن دران و یا محل آذر دریا =محل آذر در آن
جالب ومنطبق باواقعیت مرسی به خاطر تحقیق بی طرفانه
لطف دارید.
این ها نوشته های اروپایی ها و مخصوصاً مارکو پولوه و ویرانی تمدن ها کشته شدن انسان ها و نابودی شهر ها رو نادیده می گیره قطعاً چنگیز خان بزرگترین جنایتکار جنگی تاریخ بوده و مورخی این رو پنهان کنه ماله کشی بیش نیست