در فهرست بهترین رمانهای ایرانی حتماً باید کتاب سمفونی مردگان عباس معروفی را هم بنویسیم. این کتاب بارها به زبانهای دیگر ترجمه شده، و توانسته جایزه سال 2001 بنیاد انتشارات ادبی فلسفی سورکامپ را نیز کسب کند. در یادداشت پشت جلد کتاب آمده است:
سمفونی مردگان، رمان بسیار ستودهشدۀ عباس معروفی، حکایت شوربختی مردمانی است که مرگی مدام را بر دوش میکشند و در جنون ادامه مییابند. در وصف این رمان بسیار نوشتهاند و بسیار خواهند نوشت؛ و با این همه پرسش برخاسته از این متن تا همیشه برپاست؛ پرسشی که پاسخ در خلوت تکتک مخاطبان را میطلبد: کدامیک از ما آیدینی پیش رو نداشته است؛ روح هنرمندی که به کسوت سوجی دیوانهاش درآوردهایم، به قتلگاهش بردهایم، و یا این همه او را جستهایم و تنها و تنها در ذهن او زنده ماندهایم. کدام یک از ما؟
حالا زیاد به این متن عجیب و غریب در معرفی کتاب توجه نکنید! در ادامه خودم داستان رمان سمفونی مردگان را برایتان مینویسم.
داستان کتاب سمفونی مردگان
سمفونی مردگان روایتی است از شوربختیهای بیانتهای خانوادهای بازاری، سنتی، و نسبتاً مرفه در اردبیل. یوسف، پسر ارشد خانواده، در حادثهای آسیب دیده و زندگی نباتی دارد. از این رو، پدر خانواده مشتاق است که آیدین، پسر دومش، مدیریت حجره آجیلفروشی را در دست بگیرد و وارث کسبوکار خانوادگیشان باشد؛ ولی آیدین عاشق کتاب است و علاقهای به بازار نشان نمیدهد. اورهان، پسر کوچک خانواده، دنبالهرو مسیر پدر است و انتظار دارد پس از مرگ پدر، حجره به او برسد. او برای رسیدن به مقصود خود از هیچ تلاشی فروگذار نمیکند و کارهای ناپسند و غیراخلاقی هم انجام میدهد.
آیدا، تنها دختر خانواده و خواهر دوقلوی آیدین، در عین مخالفت پدر، با مردی تحصیلکرده ازدواج میکند و در نهایت نیز خودش را آتش میزند. آیدین نیز برای فرار از پدر و پاسبان شهر، در کلیسایی پنهان میشود. او در کلیسا، و حین کار در کارگاه چوب، عاشق سورملینا (سورمه)، دختری ارمنی میشود، و با او ازدواج میکند. مرگ و ویرانی همپای همیشگی این خانواده است و اعضای خانواده یک به یک از دنیا میروند. اورهان نیز تلاش میکند با خوراندن مغز چلچله به آیدین، او را روانپریش کند تا سهم بیشتری از ارث پدری بهدست بیاورد؛ اما نفرین شوم خانواده دامن او را نیز میگیرد و در سرمای استخوانسوز اردبیل میمیرد.
این چکیدهای بود از داستان رمان سمفونی مردگان عباس معروفی؛ کتابی بسیار خواندنی و گیرا، که ادبیات آن تا امروز همیشه مورد توجه و تحسین صاحبنظران ادبیات معاصر ایران قرار گرفته است. در ادامه یادداشت، چند بریده از متن داستان را هم برایتان مینویسم.
تکههایی از متن سمفونی مردگان
پدر خیال میکرد آدم وقتی در حجرۀ خودش تنها باشد، تنهاست. نمیدانست که تنهایی را فقط در شلوغی میشود حس کرد.
دکتر گفت: «چهاش هست؟»
گفتم: «توی سرش بازار مسگرهاست، توی دلش رخت میشورند، توی پاهاش سیم میکشند.»
دکتر گفت: «ببرش دیوانهخانه.»
غروب پیش از تاریکشدن هوا آیدین آمد. خانه در سکوت غمانگیزی فرو رفته بود. گویی یکی از افراد خانواده مرده است، و دیوارها راز مرگی را پنهان نگه میدارند. و سالها بعد هنگامی که آیدین این روزها را به یاد میآورد به مادر گفت: «خیلی غمانگیز بود.»
و سورمه چنان قشنگ لبخند زد و از گوشۀ چشم به او خیره شد که آیدین احساس کرد ته قلبش میلرزد. تا آن روز هیچگاه از زیبایی چیزی یا کسی مبهوت نمانده بود. و تا آن روز هیچ موجودی او را این چنین متزلزل نکرده بود.
آیدین گفت: «من به درد تو نمیخورم. سورمه. باور کن.»
«تو چرا اینجوری شدهای؟»
«من از خودم هم خسته شدهام. حوصلهام را از دست دادهام. دلم دارد میپوسد.»
«پس من چی؟»
«نمیدانم.»
«آیدین.»
و من نمیدانم آیا مادرش هم او را به اندازه من دوست داشت؟ آیا کسی میتوانست بفهمد که دوست داشتن او چه لذتی دارد، و آدم را به چه ابدیتی نزدیک میکند؟ آدم پر میشود. جوری که نخواهد به چیزی دیگر فکر کند. نخواهد دلش برای آدم دیگری بلرزد، و هیچگاه دچار تردید نشود.
وقتی رفت، آن شب نتوانستم بخوابم. نه اینکه دیوانه شده باشم که خیالش را توی ذهنم راه ببرم. نه. حس میکردم خیالش هم از من فرار میکند. همه چیز از من میگریخت. حتی وسایل خانه از پنجرهها بیرون میدویدند. دیوارها دور میشدند، و من و خیال او تنها مانده بودیم. انگار هم توی دستهاش بودم هم نبودم.
اطلاعات کتاب
عنوان: سمفونی مردگان
نویسنده: عباس معروفی
ناشر: ققنوس
نوبت انتشار: چاپ پنجاهوچهارم سال 1401
موضوع: رمان ایرانی
تعداد صفحات: 350 صفحه
قیمت: 110000 تومان
فقط حواستان باشد که داستان کتاب سمفونی مردگان اندکی بیش از اندازه تلخ و گزنده است و ممکن است ناراحت و عصبیتان بکند! پیش از خرید این کتاب و مطالعهاش، حتماً این نکته را مدنظر داشته باشید و سپس از این رمان فوقالعاده لذت ببرید. برای آشنایی با بهترین کتابهای ادبیات فارسی وارد بخش معرفی کتاب وبلاگ شوید. معرفی رمان سال بلوا را هم نوشتهام؛ روی لینک کلیک کنید.