شاید عنوان کتاب جای خالی سلوچ باشد، ولی در اصل داستان زندگی مِرگان است؛ همسر سلوچ. زنی که یک روز از خواب بیدار شده، همسرش را رفته، و خودش را تنها میبیند. حالا او باید در محیطی خشن و بیرحم، بهتنهایی، بار یک خانواده را بر دوش بکشد، فرزندانش را از چاله و چاه به راه بکشاند، با مردان روستایشان مبارزه کند، و امیدوار باشد که روزی سلوچ بازگردد.
رمان جای خالی سلوچ یکی از خواندنیترین کتابهای محمود دولتآبادی است و داستان آن در فضایی روستایی در شرق ایران رخ میدهد. برخی از منتقدان این کتاب را در زمرۀ رمانهای ناتورالیستی ایران قرار دادهاند؛ یکی از بهترین نمونهها. زبان خاص آن منطقه و کلمات غریب از دیگر ویژگیهای بارز این رمان است.
روایت جذاب کتاب جای خالی سلوچ شما را چنان با خود همراه میکند که در عین عصبانیت و اندوه و قلبدرد، نمیتوانید کتاب را لحظهای کنار بگذارید. آخر و عاقبت مرگان چه خواهد شد؟ آیا پسرانش زنده خواهند ماند؟ آیا دخترش، و خودِ تنهایش، از شرِ مردان هوسران و نامردمان روستا در امان خواهند ماند؟ باید این کتاب را بخوانید و از یکی از بهترین رمانهای ایرانی لذت ببرید. این نکته را هم ذکر کنم که دولتآبادی نوشتن جای خالی سلوچ را در سال 1357 بهپایان برده است.
حالا من اینجا از روی یادداشتی که برای کلاس ادبیات داستانی دوره ارشدم نوشتهام اندکی درباره خود کتاب توضیح میدهم، و در ادامه، چند خط از متن کتاب را مینویسم.
دربارۀ رمان جای خالی سلوچ
اولین رمان دولتآبادی – جای خالی سلوچ – در سال 58 منتشر شد. او داستان این رمان را طی 3 سال در زندان ساخته و پرداخته کرد؛ و پس از آزادی، طی 70 روز آن را نوشت. دولتآبادی خود را نویسندهای رئالیست با تاویلی شخصی از این مکتب میداند. (نقل از: ما نیز مردمی هستیم). کتاب جای خالی سلوچ نیز رمانی رئالیستی محسوب میشود. هرچند نویسنده برای تکوین داستان از مکاتب سمبولیسم، ناتورالیسم، سورئالیسم و پستمدرنیسم نیز بهره گرفتهاست.
مهمترین شاخصههای زبان روایت در جای خالی سلوچ
- کهنگرایی واژگانی: بگسلد – چمبر – خلیده – میانباشت
- افعال پیشوندی: فروخاستن – برتافتن – واجستن
- نحو کهن: درشتاستخوان بود مرگان.
- بومیگرایی واژگانی: بانوج – بیاج – تیار – شلات
- جملات کوتاه: برف بند آمده بود. آسمان ساکت بود. دمکرده و ساکت. ابرفشرده و یکدست. همچنان آسمان ایستاده بود.
- عبارتهای توضیحی پایانی: چنان محکم روی زمین نشسته بود. افعی روی گنج.
- تشبیهات خاص: قلبش میتپید. تکهذغالی گداخته در سرماهای نیمشب…
نگاه زبانی
درونمایه: زندگی فلاکتبار یک زن، که در نبود شوهرش با مشکلات و سختیها میجنگد تا خانوادهاش را حفظ کند.
پیرنگ: یکروز صبح، مرگان از خواب بیدار شده و متوجه غیبت شوهرش سلوچ میشود. سلوچ بهخاطر وضع نامناسب اقتصادی، حاصل از سیاستهای دولت، خانواده خود را ترک کرده است. غیبت سلوچ، زندگی بدون پشتوانه پدر را برای مرگان و سه فرزندش در فضای خشن روستا دشوار میکند. پا گرفتن اصلاحات ارضی توسط حکومت و از دست رفتن زمین کوچک خانواده، فلاکت را به اوج خودش میرساند و درنهایت، توالی حوادث داستان، چارهای جز مهاجرت پیش پای مرگان نمیگذارد.
زاویه دید: دانای کل (سوم شخص)
فضا (صحنه): همانند اکثر آثار دولتآبادی، داستان در فضای روستایی منطقه خراسان جریان دارد؛ و فضاسازیها، فقر را به خوبی نشان میدهد.
مضمون: بستر اصلی داستان جای خالی سلوچ تحولات ویرانکنندهای است که پس از اجرای اصلاحات ارضی در روستاهای کشور بهوجود آمد.
کشمکش:
- جسمانی: مانند آنچه بارها میان ابراو و عباس رخ میدهد. و درگیری مرگان و سردار.
- ذهنی: آنچه در اندیشههای مرگان میگذرد.
- عاطفی: احساس مرگان نسبت سلوچ.
شخصیتها: در کل، بیش از 30 شخصیت در این داستان حضور دارند.
اصلی – آشکار: مرگان
اصلی – پنهان: سلوچ
فرعی: عباس، ابراو، هاجر، ملا امان، سردار، سالار و…
دولتآبادی برای توصیف شخصیتها از اعمال و کردار آنها استفاده میکند، و کمتر به شرح و تفسیر میپردازد. مرگان، بهعنوان شخصیت اصلی و آشکار این داستان، شخصیتی پویا محسوب میشود. گفتوگو در رمان جای خالی سلوچ مهمترین عامل برای شناخت شخصیتهای داستان است.
پایانبندی: حضور خیالی سلوچ و کوچ مرگان – از متن: «…مرگان همچنان بر لب جوی نشسته ماند؛ چشم به درازنای جوی، کسی میآمد. مردی میآمد. جنازهای میآمد. آدمی پوشیده در شولایی خونآلود… – آنجا برای زنها هم کار هست؟»
جملاتی از کتاب جای خالی سلوچ
بیکار سفره نیست و بیسفره، عشق. بیعشق، سخن نیست و سخن که نبود فریاد و دعوا نیست، خنده و شوخی نیست؛ زبان و دل کهنه میشود، تناس بر لبها میبندد، روح در چهره و نگاه در چشمها میخشکد، دستها در بیکاری فرسوده میشوند و بیل و منگال و دستکاله و علفتراش در پس کندوی خالی، زیر لایۀ ضخیمی از غبار رخ پنهان میکند.
شاید سلوچ رفته بود. این داشت بر مِرگان روشن میشد. مرگان تازه داشت احساس میکرد که پرهیز سلوچ از هر چیز، کنارهگیریاش از مرگان و خانه بهانه نبود، زمینه بود. سلوچ خود را جدا کرده بود، دور انداخته بود. ناخنی به ضربه قطع شده که بیفتد. چه شبهای درازی را سلوچ باید با خودش کلنجار رفته باشد؛ چه روزهای سنگینی را باید بیزار و دلمرده در خرابه و در خیرات و در خارستان گذرانده باشد؛ چه فکرها، وهمها، خیالها!
بچهها را – لابد – یکی یکی به درد از دل خود برکنده و دور انداخته بوده، و مرگان را – لابد – در خاطر خود گموگور کرده بوده است. دیگر چه میماند که سر راه بر جای گذاشته باشد؛ غصههایش؟ نه! به یقین که سهم خود را همراه برده است. به یقین برده است. این را دیگر نمیشود از خود کند و دور انداخت. این را دیگر نمیتوان به کسی واگذار کرد. نه؛ با بار سنگینتری بر دل، باید رفته باشد. رفته است. رفته. بگذار برود. بگذار برود!
گاه آدم، خود آدم، عشق است. بودنش عشق است. رفتن و نگاه کردنش عشق است. دست و قلبش عشق است. در تو عشق میجوشد، بیآنکه ردش را بشناسی. بیآنکه بدانی از کجا در تو پیدا شده، روییده. شاید نخواهی هم. شاید هم بخواهی و ندانی. نتوانی که بدانی. عشق، گاهی همان یاد کمرنگ سلوچ است و دستهای به گل آلودۀ تو که دیواری را سفید میکنند. عشق، خود مرگان است! پیدا و ناپیداست، عشق. گاه تو را به شوق میجنباند. و گاه به درد در چاهیت فرو میکشد.
نه؛ اما نه! مرگان چغر شده است. مرگان چغر شده بود. دیگر نه تنها اشک مادران در او مردابی خاموش شده بود؛ که تاب مادرانه نیز بر او بارویی بود: بگذار بگندد این مرداب! بگذار بخشکد. پاییز؛ خشکیده و تکیده و خاموش. چغر و سوخته و بردبار. پاییزِ برگهای زرد. برهوت بادهای سرگردان. چنار بر پاست. مرگان پاییز بسیار دیده است. نه! از چنار کهن فغان برنمیخیزد. هرگز اشکابهای نیست. گو گم شوند همۀ گریستنها! کجاست خشم؟
حتماً نباید کسی پدرت را کشته باشد تا تو از او بیزار باشی. آدمهایی یافت میشوند که راهرفتنشان، گفتنشان، نگاهشان و حتی لبخندشان در تو بیزاری میرویاند.
زخمی اگر بر قلب بنشیند؛ تو، نه میتوانی زخم را از قلبت وابکنی، و نه میتوانی قلبت را دور بیندازی. زخم تکهای از قلب توست. زخم اگر نباشد، قلبت هم نیست. زخم اگر نخواهی باشد، قلبت را باید بتوانی دور بیندازی. قلبت را چگونه دور میاندازی؟ زخم و قلبت یکی هستند. عباس و درد یکی هستند. یکی بودند. یکی شده بودند. مگر میشد از هم جداشان کرد؟ مگر میشد؟ عباس، درد بود…
در یک نگاه
عنوان: جای خالی سلوچ
نویسنده: محمود دولتآبادی
ناشر: چشمه
نوبت انتشار: چاپ 53 سال 1399
موضوع: رمان ایرانی
تعداد صفحات: 441 صفحه
قیمت: 60000 تومان
یادداشت معرفی کتاب جای خالی سلوچ ناخواسته نوشتۀ نسبتاً مفصلی شد! امیدوارم حرفم را بپذیرید و حتماً مطالعۀ یکی از بهترین رمانهای ایران را در برنامهتان قرار دهید. و حتماً نگاهی به بخش معرفی کتاب وبلاگ بیندازید تا بهترین کتابها را بشناسید و تهیه کنید. بهدل پذیرای دیدگاههای منتقدانه و مشوقانه شما هستم.