«اگر زنده ماندیم، این جمعۀ زمستان 75 را هیچوقت فراموش نمیکنیم.» داستان کتاب گرگها از برف نمیترسند در روستایی دورافتاده در حوالی شهر سرعین استان اردبیل میگذرد. در ادامه نگاهی کاملتر به داستان این رمان نوجوانان خواهیم انداخت، و در پایان اطلاعاتش را با هم مرور خواهیم کرد.
داستان کتاب گرگها از برف نمیترسند
یوسف و فتاح، دو نوجوان ساکن روستای ایران درهسی (درۀ ایران) سرعین هستند. فتاح برنامه دارد بعد از عروسی خواهرش و مهاجرت او، از روستایشان رفته، زندگی جدیدی را تجربه کند؛ اما همهچیز طبق برنامهریزیهای او پیش نمیرود.
روزی از روزها یوسف و فتاح خود را به آبشار قوشا بولاغ میرسانند تا آبشار یخزده را تماشا کنند. در همان حین، زلزلهای مهیب رخ میدهد. دو دوست بهسرعت به روستایشان برمیگردند و صحنهای که میبینند دنیا را در برابر دیدگانشان تیره و تار میکند: زمینلرزه کل روستا را ویران کرده و بیشتر اهالی مُردهاند. تنها مادربزرگ یوسف و سارا – خواهر فتاح – زندهاند.
رفتهرفته فاجعه بزرگتر میشود. گرگها به روستا حمله میکنند تا جنازهها را ببرند. این دو نوجوان حالا باید علاوه بر سرما، با گلهای از گرگهای گرسنه نیز مبارزه کنند. هنوز خبری از نیروهای امدادی نیست و یوسف و فتاح مسئول زندگی خودشان و سارا و مادربزرگ یوسف هستند.
در ادامۀ این رمان هیجانانگیز باید ببینیم که گرگها پیروز میشوند، یا یوسف و فتاح میتوانند تا رسیدن نیروهای امدادی زنده بمانند.
در یک نگاه
عنوان: گرگها از برف نمیترسند
نویسنده: محمدرضا بایرامی
ناشر: کتابهای بنفشه (واحد کودک و نوجوانان موسسه انتشارات قدیانی)
نوبت چاپ: چاپ دوم 1390
اولین انتشار: سال 1387
تعداد صفحات: 279 صفحه
موضوع: رمان نوجوانان
قیمت: 18000 تومان
اگر نوجوان اهل مطالعه و رمانخوانی سراغ دارید حتماً کتاب گرگها از برف نمیترسند محمدرضا بایرامی را به او پیشنهاد کنید. این رمان از کتابهای ایرانی خوبی است که در سالهای اخیر برای نوجوانان نوشته شده است. اگر شما هم رمان نوجوانان خواندنی و مناسبی سراغ دارید لطفاً برایم بنویسید تا در بخش معرفی کتاب وبلاگ دربارهاش بنویسم.