کتاب دوباره فکر کن یکی از پرفروشترین کتابهای اینروزهاست و در شبکههای اجتماعی بسیار دربارۀ آن صحبت میشود. خوشبختانه نسخهای از این کتاب پیش از توزیع سراسری بهدستم رسید و توانستم بهسرعت آن را مطالعه کرده، یادداشتی در معرفیاش بنویسم تا کتابخوانان و علاقهمندان به کتابهای آدام گرانت پیش از خرید کتاب دوباره فکر کن با خلاصهای از آن آشنا شوند.
در این یادداشت قرار است ابتدا نگاهی به فهرست مطالب کتاب بیندازیم، سپس خلاصهای کامل و دقیق از آن را بخوانیم، و در انتها هم با مشخصات و جزئیاتش آشناتر شویم.
فهرست کتاب
- پیشگفتار
- بخش اول) تجدیدنظر شخصی
- فصل 1. یک واعظ، یک دادستان، یک سیاستمدار و یک دانشمند
- فصل2. منتقد بیرون گود و متقلب
- فصل 3. لذت اشتباهکردن
- فصل 4. باشگاه مشتزنی خوب
- بخش دوم) بازنگری میان فردی
- فصل 5. رقص با دشمنان
- فصل 6. دشمنی بر سر الماس
- فصل 7. مروّجان واکسن و بازجویان خوشاخلاق
- بخش سوم) تجدیدنظر جمعی
- فصل 8. گفتگوهای احساسی
- فصل 9. بازنویسی کتابهای درسی
- فصل 10. این با روش همیشگیمان فرق دارد
- بخش چهارم) نتیجهگیری
- فصل 11. گریز از کوتهبینی
- موخره
- اقدامات تاثیرگذار
خلاصه کتاب دوباره فکر کن
خلاصه کتاب دوباره فکر کن را با یک توضیح مختصر آغاز میکنم. جدیدترین کتاب آدام گرانت دربارۀ «قدرت دانستنِ چیزهایی که نمیدانیم» صحبت میکند. نویسنده دانش خود را با مثالهایی کاربردی و نتایج آزمونهای علمی همراه کرده تا ارزش دوباره اندیشیدن و تغییر در نگرش انسان را یادآور شود. در این کتاب با داستان زندگی شخصیتهایی آشنا میشویم که توانستهاند با اندکی تغییر در شیوۀ اندیشیدن، جهش بزرگی در مسیر زندگیشان بردارند. گرانت در این کتاب مدام به نتایج و دستاوردهای دانشمندان علوم اجتماعی و روانشناسی ارجاع میدهد تا ارزش علمی کتاب خود را بیش از پیش کند.
این کتاب همزمان با انتشار در خارج از ایران، بههمت تیم ترجمۀ نشر نوین و با خرید حق انتشار در ایران، در بازار کشور نیز توزیع شده است. سرعتعمل نشر نوین ستودنی است. البته این سرعت عمل شاید مسائلی مانند نیاز به ویرایش نگارشی مجدد را پیش بیاورد. من حین مطالعه بخشی از مواردی را که بهنظرم میتوانست اصلاح شود یادداشت کرده، برای نشر نوین ارسال کردهام. امیدوارم در چاپهای بعدی – که با توجه به سرعت فروش کتاب دوباره فکر کن بعید نیست به همین زودیها باشد – این مسئله نیز رفع شود و خوانندگان با بالاترین کیفیت از مطالعه این کتاب لذت ببرند.
از اینجا بهبعد از خود کتاب نقلقول خواهم کرد، و اگر نیاز بود چیزی از سمت خودم اضافه کنم مشخص خواهم کرد.
هوش مهمتر است یا…
وقتی بحث آمادگی ذهنی و لازمههای دستیابی به آن پیش میآید، معمولاً به «هوش» فکر میکنیم. هرچقدر باهوشتر باشید، توانایی حل مسئلههای پیچیدهترین را خواهید داشت – و سریعتر از دیگران به راهحل میرسد. بر اساس تعریف مرسوم، هوش را همان قابلیت تفکر و یادگیری میدانند. اما در این دنیای پیچیده، مجموعۀ دیگری از مهارتهای شناختی وجود دارد که شاید اهمیتی فراتر از هوش داشته باشند:
قابلیت تجدیدنظر و کنارگذاشتن آموختههای پیشین.
تنبلی شناختی، خساست ذهنی
بخشی از مشکل ما به تنبلی شناختی برمیگردد. برخی روانشناسها میگویند که از خساست ذهنی رنج میبریم: عموماً سهولت پایبندی به دیدگاههای قدیمی را بر دشواری کشوقوس با دیدگاههای جدید ترجیح میدهیم. بااینحال مقاومتمان در برابر تجدیدنظر به عوامل اساسیتری هم وابسته است. وقتی خودمان را زیر سوال ببریم، دنیا پیشبینیناپذیرتر خواهد شد. بنابراین مجبور میشویم تغییرپذیری حقایق را بپذیریم، بهگونهای که امکان اثبات نادرستی مسائلِ هماکنون صحیح نیز وجود دارد. تجدیدنظر دربارۀ باورهای عمیق ما میتواند تهدیدی برای هویتمان باشد، بهگونهای که گویا بخشی از وجودمان را از دست میدهیم.
البته همیشه هم با تجدیدنظر مشکل نداریم. وقتی پای مایملکمان در میان باشد، با شوق آنها را بهروز میکنیم. پس از قدیمیشدن کمد لباس، آن را نوسازی میکنیم و وقتی دکوراسیون آشپزخانه از مد بیفتد، اقدامات لازم برای اصلاحش را انجام میدهیم. اما وقتی پای عقاید و دانشمان در میان باشد، سر حرف خود میمانیم. روانشناسان این پدیده را تصرف و توقف مینامند. آسودگیِ حاصل از یقین، خوشایندتر از دردسرهای ناشی از تردید است و خیلی قبلتر از اینکه استخوانهایمان انعطافپذیر شوند، چنین اتفاقی برای باورهایمان میافتد. اگر کسی هنوز از ویندوز 95 استفاده کند به او میخندیم، اما هنوز هم به عقاید سال 1995 خود پایبندیم. صرفاً دیدگاههای افرادی را میشنویم که حس خوبی به ما میدهند، نه ایدههایی که ما را به تامل وامیدارند.
جملهای از جرج برنارد شاو
بدون تغییر نمیتوان پیشرفت کرد؛ و آنهایی که نتوانند ذهنیتشان را تغییر دهند قادر به تغییر هیچچیز نخواهند بود.
واعظ، دادستان، سیاستمدار
دو دهه پیش بود که همکارم فیل تتلاک، نکتۀ عجیبی را کشف کرد. در حین اندیشه و تکلم، غالباً ذهنیتِ سه حرفۀ متفاوت را بهکار میگیریم: واعظها، دادستانها و سیاستمدارها. در هر کدام از این طرز فکر، هویت بخصوصی را میپذیریم و مجموعۀ مجزایی از ابزارها را بهکار میگیریم.
وقتی باورهای مقدسمان در معرض خطر باشند، واعظ میشویم: موعظههایی ارائه میدهیم که حافظ و مروج ایدهآلهایمان باشند.
وقتی نقصانهای استدلال دیگران را کشف کنیم، طرز فکر یک دادستان را اتخاذ میکنیم: استدلالهایی را گردآوری میکنیم که با اثبات اشتباهات طرف مقابل، پرونده را پیروز شویم.
وقتی خواهان جلب نظر مخاطبان باشیم، طرز فکر سیاستمدار را در پیش میگیریم: کمپین تشکیل میدهیم و لابی میکنیم تا نظر مثبت رایدهندگان را جلب کنیم.
نکتۀ خطرناک اینجاست که آنقدر درگیر موعظه برای اثبات حقانیت، بازپرسی دیگران برای اثبات اشتباهات آنها و سیاسیبازی برای جلب پشتیبانی میشویم که زحمت تجدیدنظر راجع به دیدگاههایمان را به خود نمیدهیم.
پاراگرافی دیگر از کتاب دوباره فکر کن
طرز فکر یک دانشمند، چیزی فراتر از واکنش روشنفکرانه به مسائل است بلکه باید همواره روشنفکر باشد. این امر مستلزم جستجوی مداوم برای کشف علل اشتباهات – نه کشف استدلالهایی برای اثبات درستی – و بازنگری دیدگاهها بر اساس آموزههای جدید است.
سندرم گربه چاق چیست؟
سندرم گربه چاق (Fat Cat Syndrome) بیشتر در کسبوکار مصطلح است و به مدیران عاملی گفته میشود که حقوق و مزایایی بسیار، اما تحرک و کارایی اندکی برای سازمانشان دارند. آنها اغلب به فکر ظاهر سازمان هستند و فقط تعریف و تمجیدها را میشوند و با مخالفتها برخورد میکنند.
آزاردهندهترین جملاتی که افراد بهجای تجدیدنظر در افکارشان بهزبان میآورند
- چنین رویهای دراینجا جواب نخواهد داد.
- این برخلاف تجربیاتم است.
- زیادی پیچیده است، بیایید خیلی به آن فکر نکنیم.
- همیشه کارها را به این شکل انجام دادهایم.
فصل دوم کتاب دوباره فکر کن
این فصل «منتقد بیرون گود و متقلب» نام دارد و با «کشف نقطۀ مطلوب اعتمادبهنفس» آغاز میشود.
«نادانی بیش از دانش موجب اعتمادبهنفس خواهد شد.»
- چارلز داروین
سندرم منتقد بیرون گود چیست؟
احتمالاً تعدادی از هواداران فوتبال را دیدهاید که فکر میکنند اطلاعاتشان بیشتر از مربیان کنار زمین است. این همان سندرم منتقد بیرون گود است و باعث میشود اعتمادبهنفس از شایستگی پیش بیفتد.
سندرم ایمپاستر (سندرم متقلب) چیست؟
متضاد سندروم منتقد بیرون گود، همان سندرم متقلب (ایمپاستر) است که باعث میشود شایستگی فرد فراتر از اعتمادبهنفسش باشد. به آن دسته از افراد پیرامونتان فکر کنید که اعتقاد دارند شایستگی کسب دستاوردهایشان را ندارند. آنها واقعاً نمیدانند که چقدر باهوش، خلاق یا جذابند و فرقی نمیکند چقدر تلاش کنید، چون مجاب نمیشوند نسبت به خودشان تجدیدنظر کنند.
جملهای درباره اثر دانینگ-کروگر
همانطور که دانینگ بهطعنه گفته، «اولین قانون باشگاه دانینگ-کروگر این است که خودتان نمیدانید عضوی از آن هستید!»
لیگ فروتنی خارقالعاده
انبوهی از شواهر نشان میدهند که پیشرفت صرفاً حاصل اعتمادبهنفس نیست، بلکه مسبب شکلگیری آن هم خواهد شد. لزوماً نباید منتظر افزایش اعتمادبهنفسمان بمانیم تا بر اهداف چالشبرانگیز غلبه کنیم. بلکه میتوانیم از طریق دستیابی به اهداف چالشبرانگیز، این اطمینان را بسازیم.
متفکران بزرگ هیچگاه تردیدهایشان را پنهان نمیکنند، زیرا حس متقلببودن دارند. آنها همواره تردید دارند زیرا میدانند که همۀ ما تا حدی نابینا هستیم و بر خود لازم میبینند که دیدشان را قویتر کنند. آنها هیچگاه نسبت به دانستههای خود لاف نمیزنند بلکه از فقر اطلاعاتشان تعجب میکنند. میدانند که هر پاسخ، پرسشهای جدیدی را ایجاد خواهد کرد و جستجوی ما برای دانش هیچگاه پایان نخواهد یافت. یکی از نشانههای یادگیرندههای مادامالعمر این است که ملاقات با هر فرد، میتواند حاوی نکتهای آموزنده برای آنها باشد.
تکبر باعث میشود ضعفهایمان را نبینیم اما فروتنی آنها را برایمان شفافتر از قبل میکند. فروتنیِ توام با اعتمادبهنفس نیز به ما کمک میکند تا بر ضعفهایمان غلبه کنیم.
از فصل 3 کتاب دوباره فکر کن: لذت اشتباه کردن
نحوۀ خرداندوزی:
- زندگی کن؛
- اشتباه کن؛
- از اشتباهت درس بگیر؛
- مراحل 1 تا 3 را تکرار کن تا خرد اندوخته شود؛
- تشخیص بده که خرد حاصل از مرحله 4 یک خرد واقعی نیست. این تشخیص، نوعی خرد جدید است؛
- گامهای 1 تا 5 را در همه مراحل زندگی تکرار کن.
حباب فیلتر چیست؟
حباب فیلتر (Filter Bubble) به شکلی از فیلترشدن محتوا گفته میشود که معمولاً در شبکههای اجتماعی روی میدهد که فرد با شخصیسازی محتوا، ضمن اجتناب از قرارگرفتن در معرض دیدگاههای مختلف و حتی مخالف، تنها در معرض مطالبی قرار میگیرد که تاییدکنندۀ تعصبات و تفکراتش بوده و از قبل به آنها اعتقاد داشته است. این مهم، منجر به حصر اطلاعاتی کاربر و شکلگیری حباب فیلتر و پیلههای اطلاعاتی اطرافش میشود. اگر اطلاعات منتشرشده، در فضای این حبابها و اتاقهای پژواک، همچون خبری جعلی، آسیبزا باشند، خطرهای متعددی را بههمراه دارد؛ تا جاییکه میتواند فرایند دموکراسی و تفاهم اجتماعی را مختل سازد و جامعهای چندپاره را سبب شود. حباب فیلتر در واقع سبب میشود شما در حصار عقاید خود گرفتار شوید و در نهایت برای تحلیل یک موضوع، بهصورت یکبعدی به آن نگریسته و احتمال اشتباهتان زیادتر باشد.
اتاق پژواک چیست؟
در رسانههای خبری، لفظ اتاق پژواک (Echo Chamber) تمثیلی از اتاق پژواک صوتی است، که در آن صدا در فضایی بسته منعکس میشود. اتاق پژواک توصیفی کنایی از وضعیتی است که در آن اطلاعات، ایدهها، یا باورها با ارتباطات و تکرار درون یک سازمان تعریفشده تقویت میشوند. درون یک اتاق پژواک تمثیلی، منابع رسمی غالباً زیر سوال نمیروند و دیدگاههای متفاوت یا رقیب سانسور، ممنوع، یا کمتر از حد پوشش داده میشوند.
یک توضیح از خودم دربارۀ یادداشت خلاصه کتاب دوباره فکر کن
چرا اینهمه متن را از کتاب تایپ میکنم؟! طبیعی است که با دیدن عنوان جذاب هر کتاب نمیشود آن را تهیه کرد و خواند. در چنین شرایطی شاید بهفکر دانلود کتاب دوباره فکر کن PDF بیفتید. برای اینکه به خوانندگان و کتابخوانان کمکی کرده باشم، این خلاصهنویسیها را در بخش معرفی کتاب وبلاگ مینویسم تا پیش از خرید اندکی با کتاب آشناتر شوید و تصمیم بگیرید که محتوای آن برای شما مناسب است یا نه.
بیایید کتابهای موجود در بازار را دانلود نکنیم؛ تا کمکحال بازار کمرمق و نیمهجان نشر کتاب در کشورمان باشیم. از کنار خیابان هم کتاب 50% تخفیف نخریم! آنها همه دزدیاند و از راه پایمالکردن حقوق مترجم، نویسنده و ناشر اصلی منتشر میشوند.
خب برگردیم سراغ یادداشت خودمان.
مشکلات تعلق
تعلق. همین حس باعث میشود نادرستی عقایدمان را تشخیص ندهیم و تجدیدنظر نکنیم. بهمنظور بهرهمندی از لذت اشتباه کردن باید خود را جدا کنیم. یاد گرفتهام که دو نوع جدایی واقعاً مفیدند: جدایی حال از گذشته، و جدایی عقاید از هویت.
همانطور که رِی دالیو، بنیانگذار بریجواتر، گفته، «اگر به گذشتۀ خود بنگرید و نگویید که ای وای، یک سال پیش چقدر احمق بودم، پس حتماً در طول سال گذشته بهاندازۀ کافی یاد نگرفتهاید.»
شخصیت شما باید مبتنی بر ارزشهایتان باشد نه چیزهایی که به آنها باور دارید. ارزشها همان اصول کلیدی زندگی شما هستند و میتوانند شامل تعالی و سخاوت، آزادی و انصاف، یا امنیت و صداقت باشند. پایهگذاری هویت بر اساس این اصول، اجازه میدهد تا با ذهنی باز بهدنبال بهترین راههای پیشبرد آنها باشید.
روانشناسان به این نتیجه رسیدهاند که اذعان به اشتباه، هیچچیزی از شایستگیهایمان کم نمیکند بلکه نشانهای از صداقت و میل به یادگیری است.
روانشناسی تعارض سازنده
بر اساس نتیجهگیری یک تیم تحقیق، «عدم اختلاف نظر، نه نشانهای از هماهنگی بلکه حاکی از بیتوجهی و بیعلاقگی اعضا است.»
هرچند مخالفت سازنده یکی از مهارتهای حیاتی زندگی است، اما خیلی از ما هیچگاه به چنین موهبتی نمیرسیم. این مشکل از سنین کودکی آغاز میشود: والدین پشت درهای بسته بحث میکنند و میترسند که مبادا اختلافات آنها موجب اضطراب بچهها شود یا بهنوعی شخصیتشان را تخریب کند. با این حال، تحقیق نشان میدهد که تکرر بحث میان والدین، هیچ تاثیری بر پیشرفت آکادمیک، اجتماعی یا احساسی کودکانشان ندارد. مهم این است که والدین در بحثهایشان احترام متقابل را حفظ کنند. آن دسته از فرزندانی که تعارضهای سازندۀ والدینشان را میبینند، امنیت روانی بیشتری در دوران ابتدایی دارند و طی چندسال آتی نیز مساعدت و مهربانی بیشتری نسبت به همکلاسیهایشان خواهند داشت.
فصل 5 کتاب دوباره فکر کن
فصل پنجم «رقص با دشمنان» نام دارد. بحث اصلی این فصل از کتاب دوباره فکر کن آدام گرانت این است: چگونه در مناظرهها پیروز شویم و افراد را تحت تاثیر قرار دهیم؟
ذهنهای پذیرای یادگیری
اینکه دیدگاه خود را تغییر میدهید از شما یک انسان دمدمیمزاج یا ریاکار نمیسازد. این یعنی ذهن شما پذیرای یادگیری است.
چگونه مناظره کنیم؟
هرچقدر دلایل بیشتری روی میز بگذاریم، کار طرف مقابل را برای رد کردنِ سستترین دلیل آسانتر کردهایم. اگر یکی از توجیهات ما را رد کنند بهراحتی میتوانند موضع کلیمان را زیر سوال ببرند.
اگر نخواهیم دیدگاههای خودمان را تغییر دهیم، شانس چندانی برای تغییر نظرات دیگران نخواهیم داشت. میتوانیم قدرت پذیرش خود را با اذعان به موافقت با منتقدانمان و حتی آموختن از آنها نشان دهیم. به این ترتیب، وقتی از آنها بپرسیم مایلاند چه دیدگاهی را مورد بازنگری قرار دهند، دورو و ریاکار نخواهیم بود.
عینکت را عوض کن
جرج کِلی، روانشناس، میگوید عقاید ما مثل یک عینک واقعیتبین عمل میکنند. برای درک جهان و طی مسیر در محیط اطراف از این عینک استفاده میکنیم. کوچکترین تهدیدی علیه باورهایمان، روی شیشه عینک ترک میاندازد و دیدمان را تار میکند. کاملاً طبیعی است که در واکنش به چنین تهدیدی از خود محافظت کنیم. بر اساس یافتههای کلی، در حین تلاش برای دفاع از عقایدی که قلباً میدانیم اشتباهند، رفتار خصمانهتری خواهیم داشت. بهجای اینکه عینک دیگری را امتحان کنیم آنقدر ذهنمان را پیچوتاب میدهیم تا زاویه دیدی پیدا کنیم که دیدگاه فعلی ما را دستنخورده نگه دارد.
ایجاد انگیزه از طریق مصاحبه
در مصاحبۀ انگیزشی هدف این نیست که رهبر یا پیرو باشید؛ بلکه باید راهنما باشید. میلر و رولنیک این روش را به استخدام راهنمای تور در یک کشور خارجی تشبیه میکنند: نمیخواهیم او به ما دستور بدهد، اما انتظار هم نداریم از دستورات ما پیروی کند.
از فصل 9 کتاب دوباره فکر کن
قضاوت خودتان در برابر قضاوت کارتان
قضاوت خودتان:
فکر کردن به یک ایده
من یک نابغهام
نوشتن یک پیشنویس
من بدترین نویسنده دنیا هستم!
باید بیخیال نویسندگی شوم
دور انداختن پیشنویس
قضاوت کارتان:
فکر کردن به یک ایده
من یک نابغهام
نوشتن یک پیشنویس
این بدترین پیشنویس دنیاست!
باید دوباره بنویسمش
بهتر شد
امنیت روانی در محیط کار
طی چندسال گذشته امنیت روانی مبدل به یکی از اصطلاحات رایج بسیاری از محیطهای کار شده است. شاید رهبرها اهمیت این خصیصه را درک کنند، اما غالباً برداشتهای نادرستی دربارۀ ماهیت و نحوۀ ایجاد آن دارند. ادموندسون بهسرعت تشخیص داد که امنیت روانی هیچ ربطی به تعدیل استانداردها، افزایش حس راحتی افراد، القای حس خوشایند و مطلوب یا ستایشهای بیقیدوشرط ندارد. بلکه مترادف با ترویج فضای احترام، اعتماد و صراحت است تا افراد بتوانند دغدغهها و پیشنهادهایشان را مطرح کنند، بدون اینکه از انتقام بترسند. این بنیان یک فرهنگ یادگیری است.
در فرهنگهای عملکردی تاکید اصلی بر نتیجهگیری است که چنین دیدگاهی امنیت روانی را تضعیف میکند. مشاهدۀ مواخذۀ افراد بهخاطر شکستها و اشتباهات، موجب نگرانی اعضای سازمان برای اثبات شایستگی و حفاظت از حرفۀ خودشان میشود. بنابراین به رفتارهای خودمحدودکننده رو میآوریم و بهجای بیان پرسشها و دغدغهها، جلوی زبانمان را میگیریم. گاهی اوقات هم بحث تفاوت قدرت در میان است: میترسیم رئیس بزرگ در راس سازمان را به چالش بکشیم. فشارهای موجود برای پیروی از مقامات، واقعاً وجود دارد و افرادی که از آن تبعیت نکنند، در معرض خطر واکنشهای منفی خواهند بود. ضمناً در فرهنگهای عملکردی، متخصصهایی حضور دارند که ظاهراً از همهچیز آگاهند و در حضور آنها، خودمان را سانسور میکنیم، علیالخصوص اگر فاقد اعتمادبهنفس دربارۀ تخصص خودمان باشیم.
وقتی امنیت روانی دارید
اشتباهات را همچون فرصتهایی برای یادگیری میپندارید
تمایل به ریسکپذیری و شکست دارید
در جلسات نظرتان را میگویید
بیتعارف مشکلاتتان را ابراز میکنید
به همتیمیها و مافوقهایتان اعتماد دارید
دل به دریا میزنید
وقتی امنیت روانی ندارید
اشتباهات را همچون تهدیدهایی برای حرفۀ خود میپندارید
دوست ندارید آرامش را بر هم بزنید
ایدههایتان را نزد خودتان نگه میدارید
صرفاً نقاط قوتتان را جار میزنید
از همتیمیها و مافوقهایتان میترسید
همواره محتاط هستید
فصل 11 کتاب دوباره فکر کن – گریز از کوتهبینی
همۀ ما اهدافی دربارۀ شخصیت مدنظر و رویکردمان برای پیشبرد زندگی داریم. این اهداف صرفاً محدود به حرفۀ ما نیستند؛ بلکه از سنین پایین، ایدههایی دربارۀ محل اسکان آینده، مدرسه، همسر و تعداد بچههایمان داریم. این تصاویر میتواند الهامبخش ما برای اهداف جسورانهتر و هدایتگرمان در مسیر دستیابی به آنها باشد. مشکل چنین برنامههایی در این است که امکان دارد موجب کوتهبینی ما شوند و جلوی دیدمان را نسبت به سایر گزینههای احتمالی بگیرند. نمیدانیم که گذر زمان و تغییر شرایط چه تحولاتی در خواستهها و حتی شخصیت مدنظرمان ایجاد خواهد کرد و اگر موقعیتیابمان روی یک هدف بخصوص و ثابت فیکس شود، شاید مسیرهای صحیح به سمت یک مقصد نادرست را طی کنیم.
درمان وجودی
آیا میدانی چه چیزی باعث خوشحالیات میشود؟
آری: همان را انجام بده.
خیر: پیدایش کن. همان را انجام بده.
وقتی جستجوی خوشحالی باعث راندن آن میشود
شواهدی هست که اهمیت بسیار قائلشدن برای خوشحالی میتواند یک عامل پرخطر برای ابتلا به افسردگی باشد. چرا؟
یک پاسخ احتمالی چنین است که وقتی در جستجوی خوشبختی باشیم، آنقدر سرگرم ارزیابی زندگی خواهیم شد که دیگر وقتی برای تجربۀ لذتهای آن نخواهیم داشت. بهجای مزهمزه کردن لحظات لذتبخش، دائماً به این میاندیشیم که چرا زندگی ما شادتر نیست.
دومین مقصر احتمالی را صرف زمان بیشازحد برای رسیدن به قلۀ خوشحالی میدانند، بهگونهای که فراموش میکنیم خوشحالی ما متکی بر تکرر احساسات مثبت است، نه شدت تکرخدادهای خوشحالکنندهای که اتفاق میافتند.
سومین فاکتور احتمالی این است که در جستجو برای خوشحالی، چنان تاکیدی بر لذت داریم که هدف را نادیده میگیریم. این نظریه همراستا با دادههایی است که هدفمندی را خصیصهای سالمتر از خوشحالی و احتمال موفقیت انسانهای هدفگرا را بالاتر از لذتطلبها میدانند و میگوید احتمال استعفای آنها از شغلشان هم کمتر است. زیرا لذت اوج میگیرد و افول میکند، اما هدف پابرجا خواهد ماند.
چهارمین توجیه به برداشت غربیها از خوشحالی اشاره میکند که آن را یک وضعیت انفرادی و عاملی برای تنهایی میدانند. اما در فرهنگهای جمعگرای شرقی، عکس این الگو مشاهده میشود: جستجو برای خوشبختی منجر به افزایش بهزیستی خواهد شد، زیرا انسانها تعامل اجتماعی را ارحجتر از فعالیتهای مستقل میدانند.
زندگی، آزادی، و جستجو برای معنا
جان استوارت میلِ فیلسوف نوشته، «تنها افرادی خوشحالند که تمرکز ذهنیشان روی هر هدفی به غیر از خوشحالی باشد؛ روی خوشحالی دیگران، روی بهبود نوع بشر، حتی روی یک هنر یا حرفه که صرفاً بهعنوان یک ابزار پنداشته نشود، بلکه بهخودی خود یک مقصد ایدهآل باشد. بنابراین آنها با هدف گرفتن یک مقصود دیگر، خوشحالی را هم در مسیرشان مییابند.»
30 توصیه عملیاتی برای بهبود مهارتهای تجدیدنظرتان
- مثل یک دانشمند فکر کنید؛
- هویت خود را نه مبتنی بر عقاید بلکه بر اساس ارزشهایتان تعریف کنید؛
- بهدنبال اطلاعات مغایر با دیدگاههای خودتان باشید؛
- مراقب سرگردانی در قلۀ حماقت باشید؛
- عواید تردید را کنترل کنید؛
- لذت اشتباهکردن را بپذیرید؛
- در ملاقات با هر شخص، یک نکتۀ جدید از او بیاموزید؛
- نه صرفاً شبکۀ پشتیبان، بلکه شبکۀ چالش هم بسازید؛
- از تعارض سازنده استقبال کنید؛
- هنر شنیدنِ متقاعدکننده را تمرین کنید؛
- بهجای علت بهدنبال چگونگی باشید؛
- این سوال را بپرسید: چه شواهدی ذهنیتتان را تغییر خواهد داد؟
- اساس شکلگیری یک عقیده را بررسی کنید؛
- به نقاط مشترکتان اشاره کنید؛
- بهخاطر داشته باشید که در اغلب اوقات، بهکارگیری استدلالهای کمتر به نتیجۀ بهتری ختم خواهد شد؛
- بر آزادی انتخاب صحه بگذارید؛
- دربارۀ روند پیشرفت گفتمان صحبت کنید؛
- موضوعات مناقشهبرانگیز را پیچیدهتر کنید؛
- از هشدارها و احتمالات طفره نروید؛
- قلمرو احساسات خود را گسترش دهید؛
- هر هفته یک گفتمان افسانهشکن در میز شام داشته باشید؛
- از بچهها بخواهید که چند نسخۀ اولیه بسازند و از دیگران بازخورد بگیرند؛
- دیگر از بچهها نپرسید که وقتی بزرگ شدند میخواهند چهکاره شوند؛
- بهترین تجارب را رها کنید؛
- امنیت روانی بسازید؛
- یک کارت امتیازی تجدیدنظر داشته باشید؛
- آن برنامۀ 10ساله را دور بیندازید؛
- نه صرفاً دربارۀ محیط پیرامون، بلکه دربارۀ اقداماتتان هم تجدیدنظر کنید؛
- برنامۀ منظمی برا چکاپ زندگی داشته باشید؛
- برای تجدیدنظر وقت بگذارید.
در یک نگاه
عنوان اصلی: Think Again: The Power of Knowing What You Don’t Know
عنوان فارسی: دوباره فکر کن: قدرت دانستنِ چیزهایی که نمیدانیم
نویسنده: آدام گرانت (Adam Grant)
مترجم: تیم ترجمه نشر نوین
ناشر: نشر نوین
نوبت انتشار: چاپ اول 1400
موضوع: روانشناسی، توسعه فردی، رهبری
تعداد صفحات: 288 صفحه
قیمت: 65000 تومان
امیدوارم مطالعۀ خلاصه کتاب دوباره فکر کن آدام گرانت در 3500 کلمه برایتان مفید واقع شده باشد و برای تهیه کتاب و خواندنش مشتاق شده باشید. پذیرای نظرات شما دربارۀ بخش معرفی کتاب وبلاگ و کیفیت این یادداشت هستم.
5 دیدگاهها
نسخه صوتی کتاب به زبان انگلیسی رو میتونید از زیر دانلود کنید
topaudiobooks [.] ir/product/think-again
هنر کردی
نچایی
دوست عزیزوگرانقدرم سپاسگزارم ازفرهیختگی ومتانت شما..خیرببینید
ممنونم.
ممنون از زحمات شما ✋⚘