در مسیر گرگپژوهیهایم با شعر مرگ گرگ سرودۀ شاعر فرانسوی، آلفرد دو وینیی، آشنا شدم. تنها ترجمهای که بهفارسی از این شعر پیدا کنم، سال 1333 خورشیدی، توسط بهرام فرهوشی صورت گرفته، در نشریه یغما منتشر شده بود. متاسفانه این فایل بههمریخته و آشفته بود و خوانش و درک شعر را دشوار میکرد. برای همین تصمیم گرفتم این شعر را در صورتی آراستهتر بازنویسی، و اینجا منتشر کنم.
آنچه در ادامه قرار است بخوانید، مقدمه کوتاه و ترجمه شعر از بهرام فرهوشی است. اگر میخواهید جایی به این مقدمه و متن شعر ارجاع بدهید، منبع را چنین ذکر کنید:
«مرگ گرگ، سرودۀ آلفرد دو وینیی، ترجمۀ بهرام فرهوشی، مجله یغما، سال هفتم، خرداد 1333، شماره سوم (پیاپی 71)، شماره صفحه ندارد.»
البته شما منبع را باید به روش مدنظر نشریه محل انتشار مقالهتان بنویسید و آنچه من نوشتم، تنها برای روشن ساختن منبع اصلی برای خوانندگان وبلاگ بود. به این نکته هم توجه داشته باشید که تقطیع شعر به سطرها (بهروش شعر نو فارسی)، و نقطهگذاریها را من انجام دادهام تا خواندن شعر برای مخاطبان وبلاگ عقاید یک گرگ آسانتر شود. اگر متن اصلی شعر به فرانسه (La Mort du Loup) را ببینید، متوجه قالب اصلی آن خواهید شد.
ترجمه فارسی شعر مرگ گرگ آلفرد دو وینیی
Alfred de Vigny، شاعر رمانتیک فرانسوی (1863-1797)، فلسفۀ بدبینی خاصی دارد که آن را بهطرز شاعرانهای بیان کرده است. زندگی او همواره دستخوش شک و درد است، اجتماع او را آزار میدهد، طبیعت او را خرد میسازد، خدا او را ترک میکند و به فریادش نمیرسد. در عشق هم بهجای تسلی، دام جدیدی میبیند که تقدیر در سر راهش گسترده است. او عقیده دارد که انسان آفریده شده است تا از جسم و روح و قلب خود رنج ببرد. در قطعۀ «مرگ گرگ» این شاعر خواسته است طریقی را که انسان در برابر زندگی و رنجهای آن باید پیش گیرد، بیان کند.
متن کامل شعر مرگ گرگ
ابرها از روی ماه شعلهور میگذشتند؛
همچون دود که از روی حریق میگریزد.
جنگلها تا دامن افق تیره و سیاه بودند.
ما،
بیآنکه سخنی بگوییم،
از میان سبزههای مرطوب و از میان بوتههای پرپشت و خارهای بلند میگذشتیم.
ناگهان در زیر صنوبران،
نشان چنگالهای بزرگ گرگهایی را که در تعقیبشان بودیم
بر زمین دیدیم.
نفسهای خود را حبس کردیم
و گوش فرا دادیم
و با گامهای آهسته پیش رفتیم…
نه جنگل و نه دشت، هیچیک در فضا آهی نمیکشیدند،
تنها بادنمای سوگوار در آسمان فریاد میکشید،
زیرا بادی که در بالای زمینها میوزید
پاهایش جز فراز برجهای دورافتاده را نمیسایید
و درختان بلوط
که از صخرهها خمیده بودند
گویی سر بهروی آرنج تکیه داده، بهخواب فرو رفته بودند.
از هیچچیز صدایی برنمیخاست.
پیرترینِ شکارچیان که در کمین بود
سر خویش خم کرد
بر زمین دراز کشید و به شنها نگریست.
او که هرگز در این مواقع اشتباه نمیکرد، آهسته گفت
که این نشانهای تازه
از حرکت و چنگالهای نیرومند دو گرگ بزرگ و بچههایشان بهجای مانده است.
آنگاه، همه دشنههای خود را آماده کردیم،
تفنگها و برق سپیدرنگ آنها را پنهان نمودیم
و درحالیکه شاخهها را کنار میزدیم،
آهسته گام برداشتیم.
سه تن ایستادند و من،
که میخواستم ببینم چهچیز را مینگرند،
ناگهان دو چشم دیدم
که از آنها آتش زبانه میکشید
و در آنسوی او، چهار پیکر سبک دیدم که در زیر مهتاب،
در میان بوتهها میرقصیدند؛
همچون تازیهای شادان که هر روز به دیدن صاحب خود،
با سروصدای زیاد،
در برابر چشمان ما میرقصند.
شکل آنها و نیز رقص آنها به یکدیگر شبیه بود.
امّا بچههای گرگ در سکوت میرقصیدند
زیرا بهخوبی میدانستند
که اندکی آنسویتر
انسان -دشمن آنها-
در خانۀ خود، نیمهبیدار خفته است.
گرگ نر ایستاده بود و دورتر از او
در پای یک درخت
مادهگرگش آرمیده بود؛
همچون گرگ مرمرینی که رومیان میپرستیدند
و در زیر شکم خود
نیمهخدایان: «رموس» و «رمولوس» را پرورش میداد.
گرگ آمد
و بر زمین نشست.
دو دست خود را راست کرد.
چنگالهای تیزش در شنها فرو رفته بود.
خود را نابودشده میپنداشت
زیرا غافلگیر گشته بود.
راه عقبنشینی بر او بسته و راههای فرارش مسدود شده بود.
آنگاه گلوی نفسزنان جسورترین سگان را در دهان سوزان خود گرفت
و با وجود تیرهای ما
که بدنش را سوراخ میکردند
و دشنههای تیز ما
که در اندرون او به یکدیگر برمیخوردند
فکهای آهنین خویش را باز نکرد؛
تا آخرین لحظهای که سگ خفهشده
-که پیش از او مرده بود-
در زیر پایش بر زمین غلطید.
آنگاه گرگ سگ را رها کرد
و سپس به ما نگاه کرد.
دشنهها که تا دسته در بدنش مانده بودند او را
آغشته به خون خویش
در روی سبزهها فرو کوبیده بودند.
تفنگهای ما مانند هلال شومی او را احاطه کردند.
او هنوز ما را نگاه میکرد
و سپس
درحالیکه خون پخششده بر دهانش را زبان میزد
فروخفت
و بدون اعتنا به چگونگی هلاک خویش
چشمان بزرگ خود را بست و بیآنکه فریادی کند، مُرد.
من سر خویش را بهروی تفنگ خود تکیه دادم
اندکی فکر کردم
نتوانستم خویشتن را راضی کنم که مادهگرگ و فرزندانش را تعقیب کنم.
آنها هرسه خواسته بودند
تا پایان کار گرگ
در انتظارش بمانند.
شاید اگر ماده گرگ تیره و زیبا، دو بچه نداشت
نمیگذاشت گرگ نر، رنج مرگ را تحمل کند
اما وظیفۀ او این بود
که فرزندانش را نجات دهد
تا اینکه بتواند تحمل رنج گرسنگی را به آنها بیاموزد
و به آنها بگوید
که هرگز در حلقۀ پیمانی که در شهرها
انسان با حیوانات دون بسته است
و نخستین صاحبان بیشهها و صخرهها را از مسکن خویش میرانند
داخل نگردند.
افسوس!
با وجود نام بزرگ «انسان»
که بر خود نهادهایم
چهقدر من از نوع خود شرم دارم
چهقدر ما ضعیف و زبون هستیم.
ای حیوانات عالیقدر
تنها شما میدانید
که چگونه باید زندگی و تمام دردهای آن را ترک نمود.
وقتی انسان آنچه را که بود و آنچه را که باقی میگذارد، ببیند
میفهمد که تنها
سکوت بزرگ است و باقی جز ضعف و زبونی چیزی نیست.
ای عابر وحشی
من افکار تو را خوب فهمیدم
و آخرین نگاه تو تا قلب من فرو رفت.
این نگاه میگفت:
«اگر میتوانی کاری کن
که روح تو از فرط کوشا بودن و فکور ماندن تا به آن پایۀ غرور بردبارانه رسد
که من -پروردۀ جنگلها- بدان رسیدهام.
نالیدن و گریستن و التماس کردن،
همه ضعف و زبونی است.
در راهی که سرنوشت تو را طلب کرده است
کار طویل و سنگین خود را
با کوشش بهپایان رسان
و سپس مانند من
بیآنکه سخنی بر زبان آوری
رنج ببر و بمیر.»
توضیحات پیرامون این شعر
- شعر مرگ گرگ، سرودهشده در سال 1838 میلادی، متعلق به مجموعه شعری «مقدرات (اشعار فلسفی)» (1864) آلفرد دو وینیی است که پس از مرگ شاعر منتشر شد.
- این مجموعه متشکل از 11 شعر فلسفی است که در خلال سالهای 1838-1863 سروده شد.
- «مرگ گرگ» ششمین شعر از این مجموعه است.
- گرگ در این شعر، تمثیلی است از انسان آزاد و وارسته که هرگز تسلیم شرایط نمیشود و بر غرور و عزت نفس خود پافشاری میکند.
- عنوان اصلی شعر به فرانسوی: La mort du Loup
- از کتاب: Les Destinees (Les Poesies Philosophiques)
- این شعر نزدیکی معنایی بسیاری با شعر «گرگها و سگها» اثر مهدی اخوان ثالث دارد. برای آشنایی تطبیقی با این دو شعر مقالۀ «نفی بندگی و ستایش آزادگی در مرگ گرگ نوشتۀ وینیی و سگها و گرگها اثر اخوان ثالث» نوشتۀ حسن فروغی و زینب پرچمی را با کلیک روی لینک پیشین دانلود کنید و بخوانید.
- من هم برای تکمیل یادداشت «ترجمۀ فارسی شعر مرگ گرگ اثر آلفرد دو وینیی» از این مقاله ارزشمند وام گرفتهام. اگر میخواهید دیگر یادداشتها و مقالات مرتبط با موضوع گرگ در ادبیات و اسطورهشناسی را بخوانید، وارد بخش گرگ در وبلاگ شوید.