رادیو چهرازی از سال 92 با پخش اسب راه خودش را به قلب ما باز کرد و 21 اپیزود همراهمان ماند. سالها از پخش آخرین قسمت چهرازی میگذرد؛ اما هنوز همان طراوت و دلچسبی روز اول را دارد. از همان روزهای آغازین سعی کردم قسمتی در وبلاگ عقاید یک گرگ برای دانلود رادیو چهرازی و متنهای آن باز کنم. همین امر هم باعث شد که خیلیها تصور کنند رادیو چهرازی و رحمان نقیزاده با هم در ارتباطند!
پستهای مرتبط با رادیو چهرازی در نسخۀ قبلی وبلاگ آشفته بودند. اینجا میخواهم همۀ آن نوشتهها را یکجا و مرتب بنویسم. در ادامه لینک دانلود رادیو چهرازی، متن اپیزودهای طلایی آن و حواشیاش را خواهیم دید.
دانلود رادیو چهرازی – 11 اپیزود آغازین
از وقتی این لینکها را ساختهام، هر اپیزود رادیو چهرازی چندهزاربار از وبلاگم دانلود شده است. برای همین لینکها را تغییر نمیدهم! این شما و این هم دانلود رادیو چهرازی کامل و آماده!
اپیزود صفر چهرازی: معرفی
اپیزود اول چهرازی: زن
اپیزود دوم چهرازی: قهر و آشتی
اپیزود سوم چهرازی: نوروز
اپیزود چهارم چهرازی: متوسط
اپیزود پنجم چهرازی: بیدارخوابی
اپیزود ششم چهرازی: نامه
اپیزود هفتم چهرازی: بمب در بوستون
اپیزود هشتم چهرازی: خلیج فارس
اپیزود نهم چهرازی: ساعت هواخوری
اپیزود دهم چهرازی: ثبتنام ریاستجمهوری
متن کامل رادیو چهرازی
بعضی از قسمتهای رادیو چهرازی متنهای طلایی و شگفتانگیزی داشتند. البته همۀ قسمتها خوب بودند، اما بعضیهایش را میشد نوشت و خواند. برای همین تصمیم گرفتم متن این قسمتها را پیادهسازی کنم تا حین گوش دادن به رادیو چهرازی، از خواندن متنهایش هم لذت ببرید. برای نوشتن متنهای چهرازی خیلی زمان گذاشتهام؛ لطفا بدون ذکر منبع کپی نکنید!
متن قسمت سوم رادیو چهرازی – نوروز
این برنامه؛ باهار، جمشید، دلبر.
سر صُپی دوباره پاشدیم اومدیم خسته باشیم، جمشید پرید وسط گفت ببین چهقدر سمنو داریم، ببین زندگی هنوز خوشگلیهاشو داره. گفتیم جمشید الحق که دیوونهای، بیا بشین یه دیقه خسته باش جای این جلافتا سر صپی. دستشو تا مچ کرد تو کاسه، گفت یعنی میخوام بگم دنیای دیوونهها از همه قشنگه، بذار دهنت، هرچی نداره صفا داره. پاشدیم تا این فضای خستگی ما رو مبتذل نکرده زدیم بیرون یه سیگار ناشتا بگیرونیم، له بشیم، حالمون جا بیاد. کبریت نکشیده جمشید پرید وسط که ببین امسال عدس سبز کردیم جای گندم، پارسال برف زیاد نشست، سردرختیا همه رفتن زیر سرما. گفتیم جمشید، پس تو کی خسته میشی سگمصب؟ گفت مگه چته باز؟ گفتیم بابا پامون سر صپی مستقل از خودمون خورده به در سیاه شده، انصافانهس؟ چشممون به در خشک شده، کسی نیومده ملاقات. بهار دلکش رسیده، دل بهجا نباشد؛ انصافانهس؟ دلبر یه اینقد به فکر نباشد. گردنمون کوتاه شده انصافانهس؟ باز خسته نیستی هی عدس عدس؟ جمشید گفت یعنی میخوام بهت بگم زندگی هنوز خوشگلیاشو داره. پاشو یه دوش بگیر بریز همه رو تو چاهک بره پی کارش. بهجاش ماهی دودی بیار لقمه کنیم شب عیدی. گفتیم جمشید الحق که دیوونهای. تا اومدیم بریم زیر دوش، دلبر پرید وسط گفت هوی مگه کوری دیوونه؟ گفتیم احترامت واجب، خاطرخواهی هم سر جای خودش، طرف زنونه اون سر راهروست. گفت دور دهنت چرا سمنو مالیده؟ گفتیم اگه مالیده چرا گردنمون کوتاس؟ باز چرا رفتهای، برگشته نیستی، خاصّه در بهار؟ گفت کوری دیگه، کور نبودی سوال نمیکردی. اونور کن روتو سرم بازه، تو دلم رخت میشورن. اومدیم بریم تو درگاهی حموم، پامون دوباره گرفت به در. هیشکی نبود ببینه، مرد کوه درده. خواستیم بکشیم به مصب جدوآبادش چندتا آبنکشیده ببندیم، شنیدیم مدیریت صدا میزنه ملاقاتی داری ملاقاتی داری. پوشیده نپوشیده زدیم تو راهرو. دلبر پرید وسط گفت یعنی میخوام بهت بگم کوری دیوونه. جمشید بهش گفت اذیتش نکن، خوب میشه، مرخص میشه، نگا گردنشو شده یه متر. راهرو رو میرفتیم رو به حیاط، یکی از تازهواردا سیگار به دست اومد گفت: آقا ما خستهایم، شما گردنت بلنده، میتونی بگی باهار کدوم وره؟ جمشید از پشت سر گفت یعنی میخوام بت بگم هنوز خوشگلیاشو داره. تو دلمون گفتیم جمشید کلهپدرت از بس دیوونهای. باهار عیدی داد، عیدی مبارک.
متن اپیزود 16 رادیو چهرازی – یاد بعضی نفرات در گردش فصول
پاییز که میشه ما بیاختیار میریم اتاقِ جمشید. پاییز یههو میاد، تو یهروز، مثل بهار و بقیه. صپ زود بیدار میشی میبینی حیاط شده طوفان رنگ و رنگ که برپا در دیده میکند. ما هم مثل عوامالناس، مثل سیاوش قمیشی و کریس دیبرگ عقیده داریم پاییز دلگیره. شباش صدای بوف میاد. به جمشید میگیم: سر معرکه مهمون نمیخوای دلمون گرفته؟ میگه: بابا کجاش دلگیره؟ نگا نارنگیا رو، نگا نارنجیا رو، بهزبانِ حال با انسان سخن میگه. خرمالو رو ببین. میگم: جمشید نارنجی چیه؟ مهر، آبان، وای از آذر؛ چهجوری بگذرونیم امسالو؟ تولد جمشید آبانه. خب معلومه خوشش میاد. راه میره میگه: دنیا یعنی محاسنِ پاییز. میگم: خب مثلا چارتا مثال بزن از این محاسن. میگه دلبر لباس قشنگا رو از تو گنجه درمیاره، پایین کمی لخت، بالا کتوکلفت، آدم حظ میکنه. میگم: اولا چشتو درمیارما، دوما اینکه نصفش معایبه؛ حیف تابستون نبود که همهش لخت؟ یه چای میریزه میذاره جلومون، میگه: حالا دلبر هیچی، شبا رو چی میگی؟ مگه تو خودت عاشق شبا نیستی؟ پاییز همهش شبه دیگه. نصف روز غروبه. میگم: آقا ما دو ساعت شب بسّمونه، زیادم هست. میخوایم زودتر بیدار شیم تموم شه. یه چراغی میذاریم اون گوشه تاریکروشن میشینیم ستاره میشمریم تا سحر چه زاید باز. میگه چایی از دهن افتاد. جمشید اگه پاییز اینقدی که تو میگی خوبه، چرا ما هر سال روز اول پاییز دلمون خالی میشه؟ همه به این زردی و نارنجی نگاه میکنن حالشون جا میاد، چرا ما بلد نیستیم؟ چرا همه رفتهبودناشون رو میذارن برا پاییز؟ چرا پاییز هیشکی برنمیگرده؟
جمشید یه سیبیل نازک داره، سفید شده، خیلی ساله اینجاس، همۀ پاییزای آسایشگاه رو دیده. میگه: این درخت بزرگه نا نداره، وگرنه بهت میگفتم پادشاه فصلها یعنی چی. میگم: جمشید یادته هفهشده سال پیشا، این زن و شوهر اتاق بغلیه رو؟ یارو سیبیل از بناگوش دررفتههه رو میگم. واسه خودش هیبتی داشت قدیما، خوب باهم چسبیده بودن، آبان بود یا آذر، ماه آخر پاییز، که مدیریت قدیمی درو با لگد شکست رفت تو، دید دست همو گرفتن، تیکه و پاره، رفتن که رفتن. پاییز نبود؟ یه قلپ چای میخوره، میگه: آره یادمه. جمشید اون یارو که ته راهرو میشست، سرشو میکرد تو حقوقبشر چی؟ همین وختا بود دیگه. بهش میگفتیم داداش حیف تو نیست؟ برو دنبال یه کار آبرومند. یه کلمه هم حرف نمیزد، هی فقط یواش میگفت: همینه آبرو. لاغر بود. اصن نفهمیدیم چرا آوردنش قاطی ما. یادته در حیاطو زدن، رفتیم وا کردیم، کسی نبود. گذاشته بودنش پشت در، بیحقوق، با چشِ بسته، آبروشم دستش بود. پاییز بود بابا.
جمشید پا میشه میره کنار پنجره، فک میکنه ما حالیمون نیست. هرسال همینه کارش. میگم: جمشید ما چرا تا این زرد و قرمزا رو میبینیم بند دلمون پاره میشه؟ پس کدوم رنگا قراره حال ما رو خوب کنن ما مرخص شیم بریم پی کارمون؟ اون یکی رو یادته رشید بود؟ دستاشو تکون میداد. با عینک و سر فرفری وسط راهرو میگفت: لبت کجاست که خاک چشم بهراه است. یهبارم خیال کردیم داره واسه دلبر میخونه، نزدیک بود سیرابشیردونش کنیم. چی شد اون؟ عشق صف نونوایی بود. هرچی از مدیریت پرسیدیم جواب سربالا داد. پاییز نبود؟ همین وختا بودا جونِ تو، که دیگه از نونوایی برنگشت، آخرم ورداشتن یه ورق کاغذ چسبوندن پشت شیشه، که خودسر شده، اشتباه شده باس ببخشین. آدم بهدلش چطوری حالی کنه که اشتباه شده؟
جمشید نشسته رو زمین، کنار دیوار، تکیه داده، خیره به روبهرو. عین هر سال. میشینم کناردستش، پای دیوار، میگه وردار یه نارنجی بزن رها کن این حرفا رو. دوتا پر نارنجی میذاریم کف دستمون، دراز میکنیم جلوش، بیا تو هم بزن. یارو غریبههه میگه: چیه؟ با کی کار داری؟ میگم: جمشید خودتو لوس نکن بابا، نارنجی رو بزن بلند شو بریم تو حیاط. میگه: جمشید کیه دیوونه؟ بده بینم اون داروی نظافتو، خودتم برو پی کارت. نشسته، تکیه بهدیوار، میگم: اگه نیای تنها میرما. تولد جمشید آبانه. عین همون آبانی که هرچی در زدیم وا نکرد. نشست کنار دیوار، خیره موند تا پاییز هر سال. رفتیم به مدیریت گفتیم: ببخشین چرا اسم جمشیدو تو این کاغذتون ننوشتین؟ گفت: جمشید کدوم بود؟ گفتیم: همون که تولدش آبانه. حالا هم آبانه دیگه. پس چرا نیست؟ اینم پاییز. جمشید میگه: یه چای دیگه بریزم؟ میگم: چای نمیخوام، بیا بیشین پاییز خیلی یادتو میکنم. از پنجره اتاق میبینمش وسط حیاط، زردا و نارنجیا رو با پا هم میزنه، میخنده، میخونه: پادشاه فصلها پاییز…
متن اپیزود چهار رادیو چهرازی – متوسط
ایران بر یک دسته است: متوسط. متوسط یعنی وقتی آدم لباسِ موسیقی میپوشد و همه فیلمها را نقد میکند و سیگار یا گیاهخوار میکشد. یکی از ویژگیهای متوسط، اجتماعی و مجازی است. در اینجا آدم با بقیۀ متوسطها حرفهای اسمارت میزند و بیشتر افکارش درباره عصر ارتباطات، دهکده جهانی، کلیک، دهکده المپیک، بیک، […] میباشد. متوسط خیلی مظلوم و دوستداشتنیست؛ چون در کارهای خیلی خوبی شرکت میکند و تحصیلات دارد. اما بعضی اینها رو تحتفشار قرار میدن و اینا ناراحت هستن. در سالهای اخیر بیشتر آدمها متوسط هستند، چون یهحالت خوبی توش هست، خندههاش یهحالتی داره که اصلا قیامته. کلیدواژههای متوسط عبارت از کف مطالبات و کیوسک و بیعملیست. جاهای متوسط عبارت از کافه هفتادوُهشت، کافه هشتادوُهفت، هشتصدوُهشتادوُهفت، هفتادوُهشت، هشتادوُهفت و دمنوش گاوزبان و گلهای رضائیه است. فعالیتهای متوسط عبارت از خستگی و مهمانیهای تعدادمتوسط و گیزگیزی و نقد فیلمی است. گرفتاری متوسط عبارت از مطبوعات آزاد و سیزن لاست و منع گسترش تبریز علیه سلام است. هنر متوسط عبارت از خونِ افشین زیر چادرِ پروجکتشده یا پیرهاشمی است. بهترین بازیکن فوتبال کریم باقری است، چراکه همیشه وسط توپ میزده است. بهترین بازیکن متوسط استیلی است. توصیههای متوسط: وسط را گرفته کن، از همه بهتره. در گذشته یکجا متوسط دیگه عصبانی شد و نزدیک بود با استفاده از ابزارهای اجتماعی از قبیل فیسبوک رژیم رو استاد کنه، اما ناگهان جنبش پهنهپه اومد و کف مطالبات چیز شد. یکی از مهمترین چیزها در متوسط زیرزمینی یا همان موسیقی است. آهان راستی متوسط خیلی شهریه، یهوخ فکر نکنیها. زیرزمینی بیشتر یهحالت اعتراض توش نهفته است؛ نسبت به بقیه و چون بقیه اخموُتخم میکنند و متوسط هم خیلی مدبر و عملگرا و با عقل است، به زیرزمین میرود که حریف را کلافه کند. اصلن اخلاق متوسط به شکلیست که فورا میرود، کار به این چیزها ندارد. الان هفتاد میلیارد نفر از نخبگان در خارج و لندن هستند و از اونجا نهضت متوسط رو با همون اجتماعی و مجازی و چیزهای زیرزمینی چیز میکنند، از راههای دوروُنزدیک. مثلا یکروز اندی به کوروس گفت: ببین دیگه دور ایران رو تو فولان کن، یه همچین حالتی. علاوه بر متوسط یکچیزهای دیگهای هم در ایران هستند که اونها خیلی کماند. چون با اینترنت و اجتماعی کار نمیکنن و با هیچ زیرزمینی آشنایی ندارن و جولیان آسانژ رو بلد نیستن. اما چون نود درصدِ جمعیت ایران جوان هستند و نود درصد اونها تحصیلات عالی دارند و زنها از مردها بهتر هستند، پس ما درخواست دموکراسی و بیان داریم و اگر زیاد حرف بزنید دوباره جنبش میکنیم، شبکههای اجتماعی، بهار عربی، خداحافظ. فدای هوای فردا برم! هوا تاره، چرا غم سوتوُکوره؟ تنم داره میسوزه مثل کوره، خدایا یار من کی برمیگرده؟!
متن اپیزود یازدهم رادیو چهرازی – انتخابات
این رادیو چهرازیه. بعدِ خیلی وقته. گرفتاریم. لاغریم. خستهایم. اما با همایم، تنها نیستیم. بیچاره اونا که تک افتادن، با ما نیستن، تنهان. کار نداریم حالا؛ میخریم: پلاستیکِ پاره، دمپایی باطله، لولۀ زباله، حیات طیبه، خلبان دلزده، وزارت خارجه، طبابت داخله، هستۀ بارزده، دکترِ لاغرزده، معیشت، منزلت، عقلانیت، شمسه، مقرنس، وبسایت، زانویی، چدن، آقا میخریم.
آقا باز که ما شاکی هستیم اینجا اعتراض داریم: هم به اون، هم به اونا، هم به شما، هم به همه، بابا چی شدیم ما؟ آدم بودیم سابق، واسه خودمون شرف داشتیم، گنبد وُ بارگاه داشتیم. چرا همچین شدیم، کم شدیم. ولله مادر نزاییده بود کسی حاضر وُ آماده جلو ما بذاره. دست خودمون نیستا، اساسا گلمون اینجوریه. بابامونم قدّ ما بود، بهشت ابد از دست بههشت. ما اصن از بیخ به کمتر از بهتر راضی نبودیم. چی شدیم ما؟ یه مشت جاکلیدی آویزون کنن ببینیم کدومش کمتر بدتره اونو برداریم؟ کوسه نشد، کفتار نشد، شغال؟ این شدیم؟ یارو رو گرفتن کردن هلفدانی؛ اینهمه وقت. ما چی شدیم؟ صبح پا میشیم میریم سر کار، شب میریم خونه […] بدیم؟ ندیم؟ بدیم؟ ندیم؟ ولله قسم جفاست. بابای ما یه دفتر چلبرگی اگه میگفت میخره، تا نمیخرید نمیاومد خونه. قول میدادن. حرف میزدن. حرف بود. سفته نبود. […] اینقدر احساس تکلیف نبود. رویال نبود، ریال نبود، جمع هواداران نبود، چاه مستراح نبود، هی سبز وُ بنفش وُ گربهای نبود، ائتلاف نبود، نه حرف من، نه حرف تو نبود، چی شد؟ چرا اینقدر…؟ چی شد؟ چرا اینقدر حالمون بد شد؟ ما اعتراض داریم بابا. ما کی اخته شدیم، راه افتادیم دنبال جکوُجونور، کدومش ماتحت ما رو درمیبَره، کدومش دلارو ارزون میکنه. کدومش کمتر بدتره، کدومش لوله آبو وا میکنه. کجاست پرچمتون؟ کجاست مردم ِ بیلبخندتون؟ که برخیزد. چی شد دلمون از خودمون رخت میشوره؟ بابا این دموکراسی، حقوق بیان چند میارزه اینقدر سفت چسبیدین؟ در دمب شفافیت سالاری، حقوق پشر چسبیدن افتخاره. کدوم تحلیف بابا دلت خوشه تواَم. میگم یارو اینهمه وقته از خانه خارج ننموده. هی مسالمت، مسافرت، بابا ما عصبانیایم، عصبانیا. چی شدیم ما؟ ولله دیگه نوبت ماست. مگه حرف نزدیم؟ مالید رفت پی کارش؟ مگه رسم نبود پای بعضی چیزا وایسیم؟ الان باید سردمزاج، شاکی، بریم تهصف وایسیم که ناهار چی میدن، شام چی میدن، آقا عصبانیا، ما اعتراض داریم. به اونا هم اعتراض داریم. هی بشینیم خونه، پیام برسونیم، مطالبات، مکافات، چی شدیم ما؟ بابا ما حرف زدیم، مگه عوض میشه؟ حرف همون حرف اوله، اگه قبوله بهالمراد، اگه نیست خودت وُ صندوقت وُ جاکلیدی، با هم باید برین شمال استراحت.
پیام چی بفرستی آخه؟ ما که اینطوری نبودیم. اینقدر با عقل وُ شعور نبودیم، آدم نبودیم، دیوونه بودیم. از هرچی بهترینش مال ما بود. هنوزم دیوونهایم. حالمون خوبه، نمیخوایم گرفتار عقل وُ شعور شیم. تو هم رها کن حیلتِ گندو. بابا حرف همونه، همون که حرف تازهس، همون که از همه بهتره، حرف همونه، همونه، باقی هیچ. خداحافظ.
متن قسمت چهاردهم رادیو چهرازی
+ چرا سرگردونی؟ – سرگردون؟ خیره شدم. + به چی؟ – خیرهم. نگو هیچی. + باشه نمیگم. هنوز نگات نکرده؟ – میکنه. وایسا همینجا. + جمشید جانم، تو چرا اینقد دیوونهای؟ نمیکنه بابا. – این بود هیچی نگفتنت؟ میگم میکنه دیگه. باید صبر کنی. + صبر میکنیم خب. تا کی حالا؟ – معلوم نمیکنه؛ بعضیا زود، بعضیا یهعمر طول میدن تا نگات کنن. اما همه بالاخره نگا میکنن. + یعنی میگی یهعمر وایسیم اینجا؟ – نه بابا، الاناس دیگه نگا کنه. + حالا گناه من چیه باید یهعمر وایسم؟ – گناه نیست، دوستمی. مال تو هم بود من وامیسّادم. + مال من که اصن یادم نیس کِی بود، کی بود. – بعد به من میگی دیوونه. + حبیب حالا خودمونیم. – خودمونیم، ولی در عینحال دلبرم هست. اونم بگو! + همون. اینکه گاهی نگات میکنه بالاخره. اینجا معطل چی وایسادی؟ – نه. کی نگا میکنه؟ + باو تو راهرو، سلام وُ احوالپرسی، وقت ناهاری، هواخوری، هفتهای یهبار یه نگاهی میکنه. خودم دیدم. – آها اونا رو میگی؟ + آره، اونا. – من اونا رو نمیگم. + ینی تا کی باید وایسیم؟ – بهش گفتم میشه بنگری؟ گفت بفرما. گفتم از اونا که بقیه رو مینگری نه، میشه دلبرانه بنگری؟ گفت برو بابا. رفت با یارو جدیدیه. + از کی اینجا وایسادی؟ – صپّ زود. + حالا اومدیم وُ نکرد. – میکنه. وایسم میکنه. امید داریم. + حالا که سخت داره یارو جدیدیه رو مینگره. – خب یههو دیدی وسطش خواست اینجا رو بنگره، باس باشیم دیگه. + اگه بنگره هم باز از اوناست. – اونا هم خوبه. اما شایدم خوبش کرد. دلبرانهش کرد. – واسه همینه سرگردونی؟ – میگم خیره شدم. نگو هیچی یهدیقه. + کی میریم سرگردون؟ – حرف مفت نزن. حالم خوبه. + حالا اگه یههو کرد چی؟ اگه دلبرانه نگریست چی؟ نقشهت چیه؟ – یهدیقه اینجا هفتآسمانو میدرم برمیگردم. + آخ آخ بعدشم دوباره وامیسّیم؟ – جمشید جدیدیه داره میره. نیگا. + کجا میره؟ – نمیدونم. دارن خدافظی میکنن. + خدافظی نیست دیوونه. بیا اینور یهدیقه، نمیخواد نگا کنی. – ایناها بابا، دارن روبوسی میکنن. + بیا. بیا بیشین اینجا. – سیگار داری؟ + یهکم استراحت کن، بعد دوباره برو. – آره از صبح یهلنگهپا وایسادم. + گفتم بهت. – بابا جمشید بالاخره نیگام میکنه. + کور بودی الان؟ ندیدی؟ باز هی نیگام میکنه، نیگام میکنه. – چی رو ندیدم؟ + هیچی. میگم… آره بهنظر منم بالاخره نیگا میکنه. – پاشیم خب. + حالا اینو بکشیم، بعد. – آخ آخ جمشید، رفت. + کی رفت؟ – دلبر رفته بابا. نیست. دیدی گفتم. + چی گفتی؟ – گفتم که یههو نگا میکنه، من نباشم فک میکنه از صبح نبودم. + حبیب بیا بشین، فکری نمیکنه. – میکنه. + جون هردومون، اصن هیچفکری نمیکنه. – میکنه. سیگار داری؟ + اگه میکرد، کرده بود تا الان. – بابا بعضیا بیشتر طول میدن. تقصیر تو شد. + دیوونهایا. – بس که نمینگره. + خب خسته شو. – خستهشم که بشم عین تو؟ که یادت نمیآد. + آخه اینطوری به چهدردی میخوره؟ – به این درد که یادمه؛ صبح که پا میشم، تا شب یادمه. + حالا که رفته، باز باید وایسیم؟ – تو برو من یهدیقه اینجا چیز دارم. + سرگردونی؟ – سرگردون؟ خیره شدم به آفاق مغربی. تو چی میدونی.
دلمون تنگه. تو بیا. مگه نگفتی سر میزنی؟ تابستون کش میاد تا میتونه. خیلی تنگه. با اینکه حتا پاییزم نیست. من دیوونهم؛ درست! اما من نکردم. نفهمیدم چی شد بهخدا. خیلی فکر میکنیم مگه ما چیکار کردیم که میگن دیوونهس. قیافهمون شبیه پدرزن ونگوک شده: دستان زیر چانه، با کلاه، نگاه غمآلود. بیا گلخونه کن، ایام سرده وسط اینهمه تابستون قلبالاسد. یادمون رفته دیگه اون هایوُهوی و نعره مستانهمون. چندوقتیه دیگه کسی دندونامون رو ندیده. قدیما بیش از این اندیشۀ عشاق میکردی. چندوقتیه خسیس شدی. یههو شدی. رفتی دیگه سر نزدی. انگار یادت ما رو رفته باشه. ما اما هنوزم از یادت کم نکردیم. نباش خسیس، تو بیا. من دیوونهم؛ درست. ولی مگه تواَم دیوونه نبودی؟ مگه همیشه سر نمیزدی؟ ما هنوزم خیالمون جمعه، آخه قرارمون همینه. میزنه بارونا عاقبت. نگرانی اینهمه نیمروزِ تفته میگذره. امید داریم. گیریم ته دلمون گاهی یهذره هول میکنیم: نکنه بهعمرمون قد نده. هی میخوایم بگیم: بابا نکن هدر، تو بیا. آخرش که میای، حتی روزی که ما دیگه نباشیم. خب حالا زودتر بیا. نگا، بهخدا شاید دیگه هرگز چیزی نسرودیما. دیروقتیه نشستیم منتظر اومدنت. بیم است کو یههو دیگه برنخیزد از رخوت بدن. بیا او را صدا بزن. واسه ما زشته اینهمه لابهالتماس. جلو دیوونهها کلی پُز دادیم. گفتیم میای. زمین نمیندازیمون. دیروقتیه موندیم رو زمین. کجا پیدات کنیم؟ یهبارم تو بیا، بیکه ما بگردیم. جان ما ممکنه درفزاید، اما از حسن شما کم نمیشه. باشه، بگو من دیوونهم. اصن کی خواست عادی باشه؟ هیچوقت. حیفه آخه اینهمه دور. کی گفته دور؟ تنگه دلمون. تو بیا. چشممون چند وقتیه به دره؛ اگه بدونی.
متن قسمت 17 رادیو چهرازی – یا رب تو کلید صبح در چاه انداز
هست شب، یکشبِ دمکرده وُ خاک، رنگِ رخ باخته است. هست شب، آری شب، آری شب، آری شب. شب شب شب شب شب، آقا شب! از لحاظ علمالاختر چرخش اجرام آسمانی به این شکله که طول روز با طول شب فرق داره. لابد عدهای از شنوندگان ما الان میگن اینا کرامات شیخه، ولی عزیز من، ببین حالا من نمیخوام صدامو بالا ببرم، خب 24 ساعتو درست از وسط نصف نکردن که. هر زمان میبینی وسطش افتاده یهجا. که البته بعضی از فلاسفه بینالنهرین میگن این بستگی به اینم داره که وسط رو چهجوری اصن تعریف کنی. یعنی هرجا که شب از روز جدا بشه، خود اون میشه وسط. یهکم سنگینه بحثش؛ حالا بههرحال. الان عصرا پنج نشده تاریکه دیگه. از اونورم صبح حوالی شیش وُ هفت روشنه. شما بگو راحت سیزده، چارده ساعت تاریکیه. واسه اونا که طرفدار روزن، یا بهقول جوانان امروزی دیپیپل هستن، خیلی سخت میگذره. اما تو آسایشگاه یهفضای خستگی و سیگار و خط موزائیک و سکوت و ایوان واسیلیفسکی حاکمه که موجب میشه شبا اینجا بیشتر طرفدار داشته باشه. حالا من اینا رو چرا دارم میگم؟ تازه الان بهذهنت رسیده بپرسی؟! خب این واضحه. ببین، شب خودش یهچیزیه. تو شب یهکارایی هست که تو روز نیست؛ مثلا یهچیزی که فورا بهذهن انسان میرسه دیدارِ یار. دیدار یار بیشترش تو شبه دیگه. تو روز یهحالت معمولی و چه خبر، تو چطوری و مراقبت کن و غیره پیش میاد، انسان اصن مزاجش تباه میشه. شب بهتره، صمیمیه. اصن تو ادبیات ما هم هست. حالا خودنمایی نباشه، من خیلی دنبال شعر و اینا دنبال میکنم. اشاره زیاده به شب… یا خودِ خواب؛ ببین این بحث خواب خیلی پیچیدهستا. یعنی اون خوابیدن و خواب دیدن و رویای واقعه و صادقه و غیره بهکنار، که یههو چیز میشه میبینه فک میکنه یهخوابی دیده. یا اون قضیه احتلام جوانان که خودش مفصله! اما شب در عینحال یهفرصتی هم هست واسۀ نخوابیدن. چون ساکته، با خودتی، نگا میکنی میبینی داس نقره وسط آسمان، میگی وای جمشید چی داره میاد بهسرم. یا ورمیداری نشونش میدی به بعضی نفرات، که عمدتا بهیهورشون هم نمیگیرن، اما گاهگداری اگه بگیرن یه اثر خوبی داره. مث حس نشون دادن ماه بهدیگران میمونه. خب این شب دیگه هرچی که طولانیتر باشه واسه اینکارا مناسبتره دیگه. چیه تابستون خوبه؟ 22 ساعت روشنه هوا. شب چی پس؟ والا. بعد حالا میرسیم سر قضیه مهمانی. آقا ما مُردۀ مهمانی هستیم! متاسفانه فضای آسایشگاه بهگونهایه که انسان خجالت میکشه بگه آقا بیا بریم مهمونی یهتکونی بدیم، دلمون وا شه. بیشتر زندگیا الان طوری شده تو مسائل هنری و حرفهای بهدردبخوره. ولی گاهی که از دستمون درمیره، سر از مهمونی درمیآریم. اون خودش باز تو شبه. شبه دیگه. روز شما مهمونی رفتی؟ دیدی چه غمی هست تو روز؟ آفتاب میافته رو فرش، با جورابشیشهای و فامیل وُ اونور، مکافات. اونوخ خود شب باز اگه کوتاه باشه یههو میبینی مهمونی تموم شد، چون چیز اینا دیر میان همیشه. حالا مفصله. میگم ینی شبِ کوتاه آقا دو ریال ارزش نداره. یه مجموعهمسائل دیگهای هم هست که مختص شبه، منتها تو مجال برنامه نیست. از قبیل فیلم خارجیای سینما فرهنگ، شکست عشقی، شام بریم بیرون، کارای ناجور، دزدی کلاسیک با نقاب و دستکش بیانگشت، تلسکوپ، رصدخانه، راهشیری، اجرام آسمانی. ببین من رو این قضیه آسمون خیلی تاکید میکنما. بعد، اعتکاف، جوشن کبیر، نون وُ خرما بذاری پشت در فقرا، لباسخواب، نور بالا، اینچیزا همهش تو شبه. بعد از اونطرف شب که خیلی بلند باشه، دیگه اناره وُ گلپر. دون میکنی قشنگ، چیز میکنی، قوسی بهاینشکل. ظهر که انار نمیخورن. یا کتاب حافظ. شما تا حالا ظهر کتاب حافظ خوندی؟ اصن روز باز کنی خوب درنمیاد. اما در عوض شب. الان ببین جمشید اومد گفت یهدونه واسه ما وا کن، گفتم چیه؟ تو فکر دلبری؟ گفت نه، امشب تو فکر همه دیوونههام. که خب طبیعتا دلبرم توش مستتره! وا کردیم، گفت آقا برین گره از زلف یار باز کنین، امشبو تا میتونین دراز کنین، اگرم اوشون یهمقدار ناز کرد، شما نیاز کنین؛ جهنمِ ضرر! یهشبه دیگه.
متن قسمت خداحافظ دلبر رادیو چهرازی – اپیزود 18
برنامههای ما الان «فرود تدریجی» میشه. اینبرنامه: «در رد نظریۀ وسترنمدیسن» یا «خداحافظ دلبر».
+ چی شدی؟
– همه میدونن ما خیلی ساله تو آسایشگاهیم جمشید. ما قبل همه اومدیم. واسه خودمون پخی بودیم. یعنی فارسیمون خوب بود، یه دستی هم تو ریاضی داشتیم. تقلید صدا، گروه سرود، مسابقات خط، نقاشی، همهچی اول میشدیم. راه میرفتیم گردن افراشته، اینور حیاط به اونور. تو بگو اگه اینقد محل به دنیا میذاشتیم. یادته؟ یادت رفته از بس دیگه نبودیم.
+ کمی یادمه. چته؟ چرا آوردنت بهداری؟ لابد باز رفتی پیش اون دکتر فوفوله، بهت آنژکسیون داده؟ آره؟
– جوان اول آسایشگاه بودیم؛ تا دلبر اومد. گفتیم خب منطقیه دیگه، یه خانومی با این کمالات، بافتنی، لاک قرمز، خوشگل، عین ماه، ما هم که اونجور، باید عاشقش شیم دیگه. اومد قبل اینکه سلام کنه، گفتیم شمایلت چه نیکوست، خندید، گفت مال شما بهتره. رفت. هفته بعد باز دیدیمش. گفتیم اسمتون چی بود؟ گفت «دلبر که جان فرسود از او». گفتیم مگه تو هم بلدی؟ گفت اسممه. رفت. عین رفتن جان از بدن دیدم که جانم میرود.
+ غذا چی خوردی؟ قبل ناهارم خوردی؟ آخ آخ قرصه؟ ناهار چی داشتین؟ بزن بالا…
– از فردا دیگه نشد از یادش منفک بشیم. هی نگاش کردیم، نشستیم روبهروش، هی از دور پاییدیم، واسش زیرلبی دوبیتی گفتیم، رفتوُاومد کردیم، طنز پارسی انداختیم در جلوت و خلوت، راه رفتیم رو ریلِ نیلبکِ مهرههای پشت، کودکان توامان آغوش خویش وقتی کسی حواسش نبود. تو گرما، سرما، شبان وُ روزان، پشت خط موزائیکا، جلو شمشادا، وایساده خوابیدنا، نیمهشبا، قمرها، عقربها، دو سیگار یه کبریتا. تو رَم خیلی اسیر کردیم، باس ببخشی. اما نحسی افتاده بود. هرچی آب میجُستیم تشنگی گیرمون میاومد. واسه چی؟ تو فهمیدی؟
+ والا منم نفهمیدم. اینا داروهاته که فوفوله داده بهت؟ بابا نخور این شیمیایی رو. صپ پا میشی قرص، ظهر قرص، شب شربت. اصن تو میدونی اینا چیه هی میندازی بالا؟
– آخر یهروز رفتیم دَمش، بش گفتیم: ببخشید، چته؟ گفت: ها؟ چطوری؟ چی؟ با منی؟ گفتیم بابا صاحب حسن در وفا کوش، اینقد خودتو نگیر، ما خیلی ساله اینجاییم، تو که اولی نیستی، ولی ارزش نداره. نرفت تو خرجش. هی اونورو نگا میکرد. فکر کردیم نکنه دنبال دوماد مو فرفریاس. نکنه موی ما حالا مُد نیست. نکنه ظهر پیاز زیاد خوردیم. نکنه اون بیت آخریه زیادی بوده. نکنه میخواد قیمتو زیاد کنه. نکنه دیوونهس. نکنه یهچیزایی هست ما نمیدونیم. یادته اونروز تو راهرو زدی تو گوشم جمشید؟ گفتی بیدار شو از خواب آدم ساده، خبری نیست. شبش رفتیم تو اتاق، کردیمش تو قاب، گذاشتیم بالای طاقچه.
+ ببین اینا که خاکه؛ خاک سفید. فشار میدن، گردش میکنن میگن داروست. ولی کلکه. اینا حال هیشکیو خوب نمیکنه. بذار حالا من یه تجویزی برات بکنم پشیمون نمیشی. ببین میدونی تو این قوطی چیه؟ هومیوپاتی. بگو…
– حمیرا! حبیب بالاخره ما یه رفیق بیشتر نداریم که. باس گوش میکردیم دیگه. سخت هم بودا، ولی کردیم. دیگه بوسیدیم، گذاشتیم کنار. کنار که نه، رو طاقچه. اما خب نمیشد دیگه. هی میدیدیمش، یهوجب آسایشگاست. یا خبرشو میشنیدیم دروُبیدر. هی هوایی میشدیم. جمشید از روت خجالت میکشم. قولمو شکستم، روم نشد بت بگم، ده بار رفتم نگاش کردم. تازه اینکه چیزی نیست، حرفم باش زدم. جدیدا جوابمو نداد. دیگه نگفتم بهت اینا رو.
+ ببین اینا با دست درست شده. ترکیب چیه؟ مث وسترنمدیسن ناشناخته نیست. روشنه. پرسیاووشون شاتره با برگ مو، جوز هندی، جعفر جوزانی، اسپاسم، زرد کوه، تب سرد، سگ زرد، پدرسگ، منحیثالمجموع ابنسینا، زامیاد، زانیار، زانیار سر بازیِ سُربازی، سر سربازی را شکست! اینا رو با دست قلقلی میکنی، میشه هومیوپاتی. بنداز بالا فورا شفا میگیری. ببین حبیب، دلبر چرا نیومده بالاسرت؟ میخوای صداش کنم؟
– دلم درد نگرفته جمشید. نگران شدم چرا درد نگرفته. بت قول داده بودم؛ درست، اما نمیتونستم ازش جدا شم. یا هی از دور نگا کنم می با دیگران خوردهست وُ با ما سر گران دارد.
(دلبر: اگه برم تو که دیگه نمیتونم بیام بیرون. یعنی میخوام بگم من هوادار زیاد دارما. چشروشنی چی میدی؟ یه اسب با گوشواره. اگه پرسیدن کجاست، چی جواب میدی؟ فقط من؟ یا یکی دیگه هم هست؟ قول؟ منم به کسی نمیگم. اول با پا برم؟ من اولین بارمهها. فک نکنی من از اوناشم. از اولشم میدونستم هیچی تو دلت نیست. حوصلهم سر نره؟ میخوای کاموا ببرم؟ نگا بیرون برفه. میرم درست تو یه شب برفی، برف نو، آروم، شاد، رفتن بهتره، همهْ آلودگیست این ایام.)
– خوردمش. امروز. گفتم بیام بهداری نشون بدم. تو دلم باشه خیالم راحته. هرجا میرم هست دیگه؛ دلبرو . خیالت جمع، درد نمیکنه. فقط دیگه نمیشه دیدش. آخه دانی که چیست دولت؟ دیدار یار دیدن. ولی ندیدن بهتره از نبودنش. سیگار داری؟
+ هوای فردا بستگی داره کی کجاست، کی تو دل کیه، شاید ابریه، شاید نیست.
متن سخنی با بچه رادیو چهرازی – اپیزود 15
یالله. دیگه برگشتیم دیگه. آقا، برنامههای ما الان برنامهکودک میشه؛ چون برنامهها همیشه باید برنامهکودک باشه، غیر اون تو بگو دوزار. این برنامه: سخنی با بچه. بچهها سلام، خوشگلا سلام. چطوره لحنم؟ مناسبه واسه برنامهکودک؟ آخه میدونی چیه بچه، با تاسف برنامهکودک رو همیشه آدمبزرگا میسازن. اینام فک میکنن بچه زیاد چیزی سرش نمیشه، فک میکنن وقتی میخوای با بچه حرف بزنی باید صداتو اونطوری کنی، لباسای رنگیرنگی بپوشی، هی شکلک دربیاری، چیزا رو به زبون ساده توضیح بدی. اینا رو ولشون کن، اینا یادشون رفته، ولی ما که یادمونه. حالا بچه بیا بشین اینجا یهدیقه باهات حرف دارم. بچه میدونی، جمشید از صبح که فهمیده میخوام با تو حرف بزنم، بهم سفارش کرده واست یه قصه بگم؛ یه قصه واقعی: قصه یه بچهای که یه نور آبیرنگ میاد سراغش، میگه: بچه چطوری؟ سه تا آرزو بگو تا برات برآورده کنم. اما بچه، راستش اینه که دیوونهها هر وقت میخوان قصه واسه بچهها بگن گند میزنن. بچهها باید خودشون قصه بگن. باید قصه گفتن و اینجور چیزا رو از دست بزرگترا بگیرن. بچهها باید همهجا رو بگیرن، جون هردومون. عالمی از نو باید بسازن، نه مث این مکافات. خوب بودن سخته، هرچی بزرگتر میشی سختترم میشه. واسه همین بچهها همیشه بهترن. تو همینطوری خوبی، راستش اینه که تو باید یه قصه بگی، نه من. هرچی باشه. بچه یهوخ فک نکنی من بچگیا رو یادم رفتهها. یادمه عین همون وقتا. اما خب دیگه… بعدا برو از مامانبابات بپرس رسمِ روزگار یعنی چی. حالا باز ایندفعه رو من حرف میزنم، اما دفعه بعد دیگه نوبت توئه. ببین خودت لابد دیگه میدونی: آدم اول بچهس، بعد بزرگ میشه. وقتی بزرگ میشه دیگه مث بچگی نیست. همهچی یهو زیادتر میشه. اینقدر زیادتر میشه که آدم کلافه میشه. تو بچگی همهش دلت میخواد آدمبزرگ شی؛ اما نیگا، اینقدر عجله نکن واسه بزرگ شدن. جالبهها، ولی… حالا عجله نکن زیاد. آدم تا بچهس خیلی چیزا رو نمیدونه. اینقد خوبه که نگو. مثلن تو میدونی دوری چیه؟ شب هفت؟ شورای امنیت میدونی چیه؟ تا حالا اسم آمریکا بهگوشت خورده؟ تپۀ نریده شنیدی؟ آب گرم وُ مکافات؟ نشنیدی دیگه. بچهای، مهربونی، عین گل اول بهاری، اگه کسیو دوس داری بهش بگو: «دوستت دارم». دیوونهها تا یه دوستت دارم بگن، جونشون ده بار در میره؛ همین دلبر وُ جمشید وُ سایرین. ببین من میگم اصن صبح که بیدار میشی، همهش راه برو به هر کی میبینی بگو: «دوثت دارم!» روزی هزاربار بگو. بستنی میخوام، دوثت دارم. دوستای تازه میخوام، دوثت دارم. چقدر شما شیرینی، دوثت دارم. اینو دارم به خودت میگما. حواست کجاست بچه؟ حوصلهت سر رفت؟ بیشین! بچه، یه مکافاتی که ما تو بچگی داریم اینه که بابا مامان آدم میخوان برن بیرون، برن مهمونی، اما آدمو با خودشون نمیبرن. من میگم تو این دفعه بهشون بگو منم میخوام بیام؛ من نهها، خودتو میگم. باهاشون برو هرجا میرن. آخه تو هرجا بری، اونجا رو خوشگلش میکنی. این جمشید وُ باقی دیوونهها اینقدر دلشون میخواد تو رو ببینن که نگو. بعضیاشون که خودشون هیچ چشماندازی ندارن، یهو بهت کادو هم میدن. چی از این بهتر؟ ببین بچه، نری تو مهمونی ساکت یهگوشه وایسیا. یا تو اتاق بری با عروسکاینا ور بری. بیا قشنگ دستتو بکن تو آجیلا، تو ماستا، با مردم حرف بزن، بگو من خوبم، تو خوبی؟ دوثت دارم! بچه، میدونی از همه مهمتر چیه؟ سوال. بچه باید سوال بکنه تا میتونه. واقعنا. باید بیچاره کنی مامانباباتو از بس که سوال میکنی. بعضی سوالا هستن جالبن ولی یهکم قدیمی شدن: مثل اینکه بچه چهجوری بهدنیا میاد؟ یا چرا من خواهر برادر ندارم؟ اینجور چیزا. اما بعضی سوالای دیگه هم هستن، الان از خود من اگه بپرسی نمیدونم چیه. مثلا آقا ته آسمون کجاست؟ ته نداره؟ یا داره؟ اگه نداره، مگه میشه؟ یا مثلا اول روز میشه؟ یا اول شب میشه، بعد روز میشه؟ اگه درباره خدا اینا بپرسی که اصن محشره. اونکه آیا خداوند میتونه یه سنگی درست کنه که خودش نتونه بلند کنه؟ اون قیامته. ببین، من اگه جای تو بودما، مادرپدرمو صدا میکردم، میگفتم یهدیقه بشین، مگه شما منو بهدنیا نیاوردین؟ خب دنیا پر از سوالات بیجوابه. جواب سوالای منو بدین. چرا آب دریا شوره؟ چرا خانوما نمیرن دسشویی؟! این شنای کنار دریا چندتاست؟ چرا بیپدرمادر فحشه؟ چرا بعضیا دیوونهان، بعضیا سالمن، عاقل وُ باسوادن؟ نکنه خودتونم نمیدونین؟ نمیدونین هم اشکال نداره، بازم دوثتون دارم! {موشکهای S300 دوجداره، با کف نسوز، برای فرزند دلبند شما. قابل استفاده از یک تا چهارده سال. دختر وُ پسر؛ همهچی.} بچه، به مامانبابات، به دلبر وُ جمشید وُ همۀ دیوونهها بگو ببرنت بیرون، طبیعت. طبیعت میدونی چیه؟ طبیعت جاییه که دیوونه توش کمه، یا اصن نیست. بگو: طبیعت. آره، بگو من میخوام برم به صدای اونجا گوش بدم، صدای پرنده، رودخونه، باد، میخوام جونورا رو نگاه کنم: خرگوشا، حلزونا رو. میخوام به درختا دست بزنم. میخوام سنگ بندازم تو آب. میخوام رو علفا بشینم لباسم کثیف شه. {کلاس اولیا، کلاس دومیا، زره گنبد آهنی با کاتیوشا وَ دوربُرد. بمب و دینامیت. از دبستان تا آیندۀ فرزند دلبند شما. تضمینی.} بچه نری تو آفتاب ورجهوورجه کنی. آفتاب داغه، مغزو خراب میکنه. تو سایه، تو طبیعت. بعدا دلت خیلی تنگ میشه. حواست با منه بچه؟ حوصلهت سر… کجایی؟ {موشای سفید وُ سیاهی که هنوز مدرسه نرفتین، تا حالا بابا تو خونه براتون شیمیایی زده؟ اگه نزده، گازهای شیمیایی سارین، بدون طعم وُ دود وُ عوارض جانبی.} ببین بچه، حالا که عقلت میرسه، حواست هست، یادت نره اینایی که داری گیر همه نمیادا: مامانبابا، خواهربرادر، اسباببازی، مسافرت، دوستای تازه، خونه، اتاق، تخت وُ کمد، کتابخونه، مدادرنگی، گیر همه نمیاد. حالا من اگه اینا رو زیاد برات بشکافم میترسم یهو دیوونه شی، بزرگ شی. نمیخواد اصن. بلند شو برو، بلند شو برو تو اتاقت بازی کن. نه نه، بیا بریم تو حیاط، همه اونجان، بیا بریم اونجا با هم بازی کنیم.
هوای فردا دوده، آبیه، زرده، سارین وُ خردله؛ رنگینکمونِ نجاسته. هوا پسه بچه. تا میتونی بخند، بزرگ نشو. دوثت دارم!
ادامه دانلود اپیزودهای رادیو چهرازی
11 اپیزود اول را بالاتر دانلود کردید؟! اینها همه 10 قسمت پایانی رادیو چهرازی هستند که میتوانید بهراحتی از پیکوفایل دانلود کنید.
اپیزود یازدهم چهرازی: انتخابات
اپیزود دوازدهم چهرازی: تودیع
اپیزود سیزدهم چهرازی: ته کف دریاها
اپیزود چهاردهم چهرازی: دانلود
اپیزود پانزدهم چهرازی: سخنی با بچه
اپیزود شانزدهم چهرازی: یاد بعضی نفرات در گردش فصول
اپیزود هفدهم چهرازی: یا رب تو کلید صبح در چاه انداز
اپیزود هجدهم چهرازی: خداحافظ دلبر
اپیزود نوزدهم چهرازی: گنگ خوابدیده
اپیزود بیستم و پایانی: اپیزود آخر رادیو چهرازی
عوامل رادیو چهرازی چه کسانی بودند؟
جمشید، حبیب، دلبر… این سه شخصیت تبدیل به دوستداشتنیترین کاراکترهای روز شدند؛ و همهجا پر شد از استیکر چهرازی، پیکسل چهرازی، صفحه رسمی چهرازی، ماگ چهرازی، پاییز چهرازی و…! البته طبیعی بود که در چنین شرایطی، این چهرازیها سر برآورند! در این میان، کلاهبردارانی هم بودند که از ناشناسبودن نویسندگان و گویندگان چهرازی سوءاستفاده کرده و سعی کردند با جا زدن خود بهعنوان یکی از عوامل پادکست چهرازی، اسمورسمی پیدا کنند!
نوشتن در سبک و سیاق رادیو چهرازی کار بدی نیست! اما بعضی بیوجدانها صلاح کار را در این دیدند که خود را نویسنده چهرازی، گوینده رادیو چهرازی، صفحه رسمی چهرازی در توئیتر، پیج رسمی چهرازی در اینستاگرام و… معرفی کنند و بازاری برای خودشان راه بیندازند. توصیه شخصیام این است که از صرافت یافتن نام و نشان صداپیشگان و گویندگان رادیو چهرازی بیفتید و از خود رادیو لذت ببرید. پس بهنظر شما گوینده دکلمه جمشید کیست؟! آیا پس از شنیدن تمام دکملههای جمشید و حبیب و دلبر، باور میکنید که صوتیهای منتشرشده در تلگرام و اینستاگرام چهرازی واقعیاند؟ لطفاً نظراتتان را برایم بنویسید.
طی این سالها چندین کانال تلگرام و پیج اینستاگرامی از عوامل و گویندگان و نویسندگان رادیو چهرازی به من معرفی شده است. نگاه که میکنم میبینم متنها را بدون تغییر از وبلاگ من کپی کردهاند! گول این شیادها را نخورید دوستان! از علاقه شما به رادیو چهرازی سواستفاده میکنند و آبروی رادیو چهرازی را هم میبرند! سعی کنید از متنها و صداها لذت ببرید و پیگیر این دروغگوها نباشید.
دوستان مدام پیام میدهند و از نام و نشان عوامل و گویندگان رادیو چهرازی میپرسند! گویا برای خیلیها مهم و جذاب است که بدانند گویندگان رادیو چهرازی چه کسانی بودند و صدای جمشید، حبیب، و دلبر در دنیای واقعی متعلق به چه کسی است. تا آنجا که من اطلاع ندارم، هیچکس آنها را نمیشناسد! بله! حتی خود من هم نیستم! البته میتوانستم شخصیت «دوماد موفرفری از دشت مغان» باشم؛ ولی نیستم! اگر به حرف من اعتماد ندارید، این شما و این گوگل!
بهچشم خودم دیدم که چند نفر در فیسبوک و باقی جوامع مجازی با انتشار چند متن بهاصطلاح «چهرازیطور!» خود را در قالب عوامل رادیو چهرازی جا زدهاند و دلها بُرده و مخها زدهاند! جالب اینجاست که ثابت کردن صداپیشگی سختتر از نویسندگی است، و دوستان متقلب چون نمیتوانند با صدا ثابت کنند که صداپیشه رادیو چهرازی بودهاند، بیشتر تلاش میکنند از در نویسندگی وارد شوند! گیریم ادعای آن دوستان درست باشد؛ دلیل نمیشود شما دوست عزیز صرفا بهخاطر نوشتن چند متن دل در گرو عشق کسی ببندید که!
آهنگ رستاک حلاج برای رادیو چهرازی
سال 96 رستاک حلاج ترانهای با عنوان «ملاقاتی» خواند که تحت تاثیر حالوهوای رادیو چهرازی بود. در ادامه میتوانید ضمن دانلود، متن ترانه ملاقاتی رستاک را هم بخوانید.
دانلود ترانه ملاقاتی رستاک حلاج برای رادیو چهرازی
اومدی سر بزنی بهم، چی آوردی برام – بگو خندههاتو آوردی که از غصه درآم
رنگ موتو که عوض کردی غریبی میکنم – گم شدم اما بهم میگن همین دور و ورام
بعد عمری اومدی بازم ملاقاتی من – تازه میشه زخمای قلب خیالاتی من
اینا میگفتن به من رفتی سفر یهجای دور – حالا اشکاتو آوردی واسه سوغاتی من
اومدی چی بگی؟ با حال من چیکار داری؟ – روسریت آبیه، حتما با اون قرار داری
زندگیمو ازم گرفتی انتظار داری – چی رو یادم بره؟ باشه، یه نخ سیگار داری؟
چرا گریه میکنی؟ خب چیه این کارا بگو – اینجا دلگیره به این تختا و دیوارا بگو
اینا حرف من دیوونه رو باور ندارن – عاشقم بودی یهروزی، به پرستارا بگو
ویدیوهای رادیو چهرازی
فقط دو ویدیوی رسمی از رادیو چهرازی منتشر شده است؛ که در ادامه لینک دانلود آنها را اضافه میکنم. یکی از دوستانم به اسم عبدالحسین رضوانی 5 ویدیوی کوتاه برای رادیو چهرازی ساختهاند، که آنها را هم اینجا میتوانید دانلود کنید.
ویدیوی اپیزود آخر رادیو چهرازی
ویدیوی اپیزود ویژه رادیو چهرازی برای سه کوهنورد مفقودشده ایرانی
ویدیوهای کوتاه: یک – دو – سه – چهار – پنج
اپیزود جدید رادیو چهرازی وجود خارجی دارد؟!
بالاتر، از نویسندگان قلابی رادیو چهرازی گفتم؛ از وقتی که یادم میآید هرچندوقتیکبار یکی از این نویسندگان و گویندگان و ادمینهای پیج رادیو چهرازی مدعی میشود که بهزودی قسمت جدید رادیو چهرازی را منتشر خواهد کرد! تا امروز که من چیزی ندیدهام. البته مدتی قبل یک فایل صوتی با عنوان آخرین نامه رادیو چهرازی منتشر شد. من با گوینده آن فایل، آقای حمید سلیمی، صحبت کردم و مشخص شد ایشان این فایل را به نابغههای رادیو چهرازی تقدیم کردهاند. درحالیکه پیجهای سودجو بدون اشاره به این قضیه، همان فایل را تحت عنوان آخرین اپیزود رادیو چهرازی پخش کردند.
حالا آخرین نامه رادیو چهرازی را دانلود کنید و ضمن گوش کردن، با اپیزودهای اصلی چهرازی مقایسه کنید.
جملات رادیو چهرازی
«دیوونه هرچی داره، کار به کسی نداره.» اپیزودِ 10
«دیدی فقط یه آغوش تو مونده بود، که اونم دریغا که بر باد شد.» اپیزودِ 12
«خوب بودن سخته، هرچی بزرگتر میشی سختترم میشه.» اپیزودِ 15
«بعدن برو از مامانبابات بپرس رسمِ روزگار یعنی چی.» اپیزودِ 15
«جنون هست و البته دلتنگی هم هست. اصلن انگار ما با دلِ تنگ زاده شدیم.» اپیزودِ 20
«دلمان برای هر چیزکوچک، چقدر تنگ است.» اپیزودِ 20
چند تکه از پاییز رادیو چهرازی (دکلمه پاییز جمشید)
میگم: جمشید ما چرا تا این زرد و قرمزا رو میبینیم بند دلمون پاره میشه؟ پس کدوم رنگا قراره حال ما رو خوب کنن ما مرخص شیم بریم پی کارمون؟
جمشید اگه پاییز اینقدی که تو میگی خوبه، چرا ما هر سال روز اول پاییز دلمون خالی میشه؟ همه به این زردی و نارنجی نگاه میکنن حالشون جا میاد، چرا ما بلد نیستیم؟ چرا همه رفتهبودناشون رو میذارن برا پاییز؟ چرا پاییز هیشکی برنمیگرده؟
نشسته، تکیه بهدیوار، میگم: اگه نیای تنها میرما. تولد جمشید آبانه. عین همون آبانی که هرچی در زدیم وا نکرد. نشست کنار دیوار، خیره موند تا پاییز هر سال.
از فردا دیگه نشد از یادش منفک بشیم. هی نگاش کردیم، نشستیم روبهروش، هی از دور پاییدیم، واسش زیرلبی دوبیتی گفتیم، رفتوُاومد کردیم، طنز پارسی انداختیم در جلوت و خلوت، راه رفتیم رو ریلِ نیلبکِ مهرههای پشت، کودکان توامان آغوش خویش وقتی کسی حواسش نبود. تو گرما، سرما، شبان وُ روزان، پشت خط موزائیکا، جلو شمشادا، وایساده خوابیدنا، نیمهشبا، قمرها، عقربها، دو سیگار یه کبریتا. تو رَم خیلی اسیر کردیم، باس ببخشی. اما نحسی افتاده بود. هرچی آب میجُستیم تشنگی گیرمون میاومد. واسه چی؟ تو فهمیدی؟
از طرف خودم و تو، سلام روزگار نو، خداحافظ رادیو چهرازی
به انتهای مطلب معرفی رادیو چهرازی رسیدیم. امیدوارم محتوای این مطلب برایتان سودمند بوده باشد و از خواندنش لذت برده باشید. رادیو چهرازی، حبیب، جمشید، دلبر و البته نقش مناسب خودم، دوماد موفرفری از دشت مغان! دلمان برایشان تنگ میشود. فکر نمیکنم چیزی را از قلم انداخته باشم؛ اما اگر موردی هست که فکر میکنید بتواند به پربارتر شدن مطلب معرفی رادیو چهرازی کمک کند، لطفا در بخش دیدگاهها مطرح کنید. از اپیزودها و جملهها و دیالوگهای چهرازی که محبوبتان هستند هم بنویسید.
آپدیت رادیو چهرازی
فایل صوتیای منتشر شده با عنوان قسمت جدید رادیو چهرازی یا اپیزود 21 چهرازی که اینجا [دانلود اپیزود 21 رادیو چهرازی] یادداشت و نقدی دربارهاش نوشته و لینک دانلود را گذاشتهام. اگر بهدنبال متن اپیزود 24 رادیو چهرازی میگردید، من چون آن اپیزودهای الحاقی را دوست ندارم (قبول هم ندارم!) اصلاً به آنها نپرداختهام. بعضی از دوستان هم درباره دکلمههای جمشید بهدنبال «کاش یه بارم بشه، اگه بشه قشنگ میشه» یا «بعضی رفتنا قشنگ بوی نیومدن میده» یا «مو بلندش خوبه ولی کوتاه بهش میاد» یا «ما بلد نبودیم نگهت داریم» و چنین متنهایی از من میپرسیدند. این جملات رادیو چهرازی در قسمتهای اصلی نیست. احتمالاً در صفحه اینستاگرام چهرازی که نمیدانم واقعی است یا نه، این متنها پخش شدهاند.
113 دیدگاهها
چرا همه رفته بودناشونو میذارن برا پاییز
پاییز رادیو چهرازی عالی بود.
امدی جانم ب قربانت ولی حالا چرا
اپیزود چندمه ؟
از اپیزود جدید رادیو چهرازی بیاطلاعم متاسفانه.
سلام خسته نباشید
مرسی از وبسایت خوبتون
عذر میخام تیکه ای که میگه اون حال خوبه چند میگه فروشی نیست… داخل کدوم پادکست هست؟
در قسمتهای اصلی چهرازی نیست. بقیه رو گوش نمیکنم.
چرا پاییز هیشکی برنمیگرده
شاید اشتباه کنم ولی آقای مهران یاوری رو گوگل کنید. اینستاگرامش رو ببینید. صداش خیلی شبیهه.
درود.
من رفتم صداشون رو گوش کردم و بله صداشون شبیه
خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی
چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی
این شایعاتی که هی میگن چهرازی اپیزود جدید داده کشت ما رو
بهزودی مطلبی درباره اپیزود جدید رادیو چهرازی مینویسم.
دانلود قسمت 22 رادیو چهرازی بهعلت کیفیت پایین محتوا روی وبلاگ قرار نخواهد گرفت.
قسمت بیست و دوم رادیو چهرازی شبیه ناهار جمعه بود که باقیموندههای غذای کل هفته رو تو یه ماهیتابه میریزن و گرم میکنن!
اون قسمت که میگه گف برو بابا رف با یارو جدیدیه کدوم پادکسته؟
قسمت چهاردهم رادیو چهرازی است و متن کاملش را همینجا نوشتهام. میتوانید بالاتر در متن های رادیو چهرازی بخوانید.
درود بیکران بر شما
ممنون بابت زحماتتون و گردآوری این مجموعه به یاد موندنی
فقط اینکه کاش قسمت اول ، قسمت چهاردهم رو که زمزمه ذهن یارو جدیدیه هستش رو هم به نگارش در میاوردین
ممنون از این همه زحمت. عالی بود
خواهش میکنم. تقدیم به هواداران رادیو چهرازی!
عالی ،ناب ،گنگ
ما که گیج میگردیم این وسط ولی انصافا اپیزود ۳،۱۶،۱۸ عالیه به نظر من چون صدا به دل میشینه و دمتون گرم با این کار نابی کلی گشتم ولی پیدا کردم
خوشحالم که پسندیدید.
سلام ببخشید من خیلط کنجکاوم بدونم این چیه؟ همه جا هی میشنوم میشه بدونم داستانش چیه کلا این اقا کیه و …… و اینکه بعصی ها میگن سیاسی هست و فروهر ها و و…. چیه تورو خدا هر کی میدونه جواب بده کلا این ویسا چیه من یکی دو تا تیکشو توی تلگرام دیدم ولی خب الان میخوام بدونم کی اینا میگه و داستان کلا چیه؟
ممنونم ازتون
سعی کردم تو این پست کامل رادیو چهرازی رو معرفی کنم و هرچی میدونم بنویسم. الان توضیحاتم کامل نبودن؟
قتل های زنجیره ای دهه 70 ( پاییز 77 که توسط عواملی وزارت اطلاعات صورت گرفت)
ببين اين راديو چهرازي كلا سياسيه مثلا يه قسمتش جمشيد ميره يه كافه به اسم هشتادهشت ميگه پس جنبش چيشد ميگن اونم خوبه با دوس دخترش خونس ميگه خوب ميگفتيد بياد ميگه نه نميتونه بياد بيرون از خونه كار داره كه اشاره به هشتادهشتو حبس موسويه يه جاي ديگه جمشيد رفته تو دستشويي نشسته ميخواد براي انتخابات كانديد بشه يارو بهش ميگه اگه اون بياد راي نمياري ها ميگه نه اون كه اصن ريش نداره رد صلاحيتش ميكنن كه اشاره به رفسنجاني داره يه جاي ديگه حبيب ميگه ما مديريت ديونه خونه رو عوض كرديم مديريت جديده اومد به دلبر گير داد لاكتو پاك كن رفتيم پيشش گفتم اقاي مديريت ميشه شما ديگه مديرما نباشيد زنگ زد چنتا از دوستاي قل چماغش اومدن حالا اگه مديريت قبلي بود با سلام صلوات قضيه رو حل ميكرد اشاره به جمهوري اسلامي داره توي ايپزود پاييز حبيب داستان چنتا از افراد قديمي رو ميگه كه اول فك ميكني ديونه هاي همين ديونه خونه بودن ولي افرادي هستن كه سال 77 توسط وزارت اطلاعات ل قتل رسيدن اول ميگه اون يارو سيبيل از بناگوش در رفته با زنش تيكه پاره افتاده بودن داريوش و پراونه فروهر هستن كه اذر سال 77 باچاقو تيكه پارشون كردن سرش تو حقوق بشر بودن جنازش انداختن پشت در بدون حقوق محمد جعفر پوينده اذر ماه همون سال بقتل رسيد عينكيه مو فرفريه كه ميگفت لبت كجاست كه خاك چشم براه است محمدمختاري نويسنده و شاعد كه باز اذر هفتادهفت ب قتل رسيدبعدش اگهي زدن گفتن اشتباه شده خودسر شده سعيد امامي مسبب قتل هاي زنجيره ايي كه عضو وزارت اطلاعات بود بعدش وزارت اطلاعات يه اعلاميه زد و سعيد امامي رو يه نيروي خودسر خوند حالا كلي تيكه ديگه هم داره
درسته
سلام میشه لطف کنید یه راه ارتباطی بگید تا باهاتون صحبت کنم آقای محمد؟
چقد خوب گفتین همه رو
میشه تیکه های دیگه شو اگه یادتون هست بگید؟
کیف کردم
کامنتا رو بخون شاید تا حدودی متوجه بشی
محشر بود،اون صدای خسته ولم نمیکنه!! دلبر… که جان فرسود از او…
یه جور باتلاقه که آدم فرو میره توش لود میکنی گوش میکنی معتادش میشی بعد که پاکش میکنی و ازش فرار مکنی همه جا نشونه هاشو میبینی پلی میشه تو مغزت در کل نمیشه ازش فرار کرد .
کمکم زندگیتو فرا میگیره و هی با جملههای رادیو چهرازی صحبت میکنی!
سلام رحمان جان
خیلی دوست دارم یه نقد از اپیزود ۲۴ رادیو چهرازی (جدای از اینکه اصلی بوده یا فیک) بذاری و نظرت رو بدونم…فرصت کردی بنویس خوشحال میشم بخونم
چشم. اگر فرصتی دست داد حتما درباره قسمت های جدید رادیو چهرازی هم یادداشت کوتاهی مینویسم.
پشتیبانی عالی
ممنون از شما.
آدم یجورایی گیج میشه با داستانش
سلام ببخشید یه سوال
من همه شو گوش کردم ولی
الان میخوام بدونم که دقیقا چیشد؟
دلبر مرخص شد جمشید مرد و حبیب هم مرخش شد؟ تهش اینجوری شد؟
بهنظر من داستان رادیو چهرازی اینجوریه که حبیب و جمشید یه شخصیت هستن و وقتی طرف میفهمه که یه نفره مرخص میشه.
نه يه شخصيت نيسن جمشيد رفيق فاب حبيب بوده كه مدتها قبل مرده توي اپيزود پاييز حبيب ميره پيش رئيس ديونه خونه ميگه چرا اسم جمشيد رو نزديد ميگه جمشيد كدوم بود ميگه همون كه تولدش ابان بود مثه همون اباني كه هرچي در ردزيم دروباز نكرد
عزیزم اینا ساختۀ ذهن بیمار هستن و خودش خبر نداره یکی از شخصیتهاش ساختگیه.
الان شما چطور اینقدر مطمئن سناریو میدین؟
دقیقا حبیب و جمشید یه نفرن
دو جنبه اما یکی
اول به رحمانء دوماد موفرفری عزیزء که از قضا دوسشَم داشتم.. چراشو ..خدا داند.
ناز شصتِت…
خوب ساختی اینجارو..
اصن تکرار چهرازی نیس.. ولی سرشار از خودشه..
بازم غرق شدم ء مثه همون سالا.. با حبیب.. با جمشید.. و بیوفای دلبر.. ولی دوس داشتنی.
همه دوسِش دارن.. خودشم میدونه… دلبرو میگم.
ولی حیف عشق رو نمیدونه….. بازم دلبر و میگم.
بعدشء رو به چهرازی:
عزیزمی..
دوسِت دارم..
و میدونم خودتی.. حسِت میکنم ..
رحمان لطف کرده و اون چهارتا جدیدا رو گذاشته اینجا..
گرفتمشون…..
گوش کردمشون….
و
پاک کردمشون.. با اِجزه..
بعدش رفتم سراغ همون قدیمیا … خاطرا ت کهنه دوران… مسکن دلای یه مرد… کوه درد…
عین مرفینن لامصبا.. پرِ درد.. پرِ دَرمون…
اما این جدیدا ..! .. ویتامین تقلبی.. نارنجی پوک.. پوس میکنی هیچی نیس توش.. فقط چندتا هسته..
یا مجبور شدی.. یا مجنون.. فیوض پروندی.. همینو بگم.
خدا کنه از مجبوریَت باشه نه از مجنونیَت..
خوب بگذرد این ایام و یه روزی دوباره آزاد میشی و ما را به اون روز امیدی هست اگه از مجبوریَت بوده این تاختن به خوب و بد و زِمین و زِمون … و ناامید کرد هَمَمون.
ولی اگه مجنونی و فیوض زدی … ما را نیست کاری با این جلافتا..
خزولات نیس تو مرام ما.. جمشید و حبیبم نبودن تواین حرفا.. بِت بگم..
اصن ناامیدی نیس تو کار ما.. فوقش تو بدترین حال و ناامیدی و نبود قرص آبیامون.. بازم امید بستیم به صدای کلاغا.. دیدن نارِنجیا.. خاطرات بی مهریایی دلبر که اونم دنیایی واس خودش داره جون تو…
و یه اعتراف..
ببخش منو.. من یکی نخوردمش.. گذاشتم بره .. مثه همین دوستمون .. حمید سلیمی..
رو به حمید عزیز سلیمی:
رحمان چه کار قشنگی کرده بود.. صدات و گذاشته بود اینجا…
نمیشناختم! نشنیده بودم!!
گرفتمش.. گوش دادم.. ده ها بار ….
و گذاشتمش سر جاش.. همونجا که لایقشه..
لای گُلای خوشبوی چهرازی… همون قدیمیا.. از همون جنسه.. دوسش دارم.
میخوام بگم خیلی قشنگی .. به قول حبیب.
آخرش بگم..
چهرازی.. اگه زمانی خیلی دوست داشتم.. پشیمون نیستم.. می ارزید..
حالا هم طوری نشده..
خوب میشی ایشالا…
امید داریم…
خیلی آقایی رحمان جان
کار درست…
لطف داری مهران جان.
راسی یادم رفت ..
گرچه عید نیس امسال و جشنی نداریم با این ویروسای کوچیک و بزرگ و از دست رفتن عزیزانِ خیلی عزیزا …
برای همه آرزوی رسیدن نوروز رو دارم ..
یه نوروز واقعی آرزو میکنم واسه همتون ..
یه روزِ نو …
روزگار نو …
خب … اینا کیان؟
من گیج شدم. بارها گوش میدم
مث صدای خسرو شکیبایی مرحوم.
حال همه ما خوب است … اما تو باور نکن
امسال آخرین فصلای صده ۱۳ هست. چرا داره خرابش میکنن؟!
رحمان، شما باید رحیمم باشی
حس میکنم عین این شخصیتهام، اینجور که اطرافیام میگن
تو خونه بهم میگن کی خوب میشی پس؟ اما خودم میدونم خوبم
رفت عین رفتن جان از بدن دیدم که جانم میرود….
از فردا دیگه نشد از یادش منفک شیم….
این صدا عالیه … عالی
ادمو میبره اون گوشه خلوت خودش که هیچ کسی نیست…
این صدا شده مونس تنهایی من…
بله. رادیو چهرازی فوقالعادهست.
عالی ممنون بابت زحماتتون، متن پادکست های جدید رو هم اضافه کنید با تشک
ممنون از لطف شما به متن های رادیو چهرازی.
سلام خسته نباشین
ممکنه اسم اهنگ بی کلامی که در پادکست نوروز استفاده شده رو بگین؟❗❗❗❗❗
اینا رو دوست پسرم برام میفرستاد
حالا نیس
منم یه جورایی شدم مثل جمشید
یجا میگه ندیدنش بهتر از نبودنشه
من نه دارمش نه میبینمش
کاش اون روزا برگرده
کاش اون روزا برگرده
اخی…
ندیدنش بهتر از نبودنشه. عالیه اینا. چقدر گریه کردم در تنهایی. بعد حدود ده سال وقتی خاطرات رو نشخوار می کردم….. دلم فقط رادیو چهرازی رو خواست. گویی خودش گویای هنه چیز بود
چه دل پر دردی داری
آقای نقیزاده از زحمات ارزشمند شما در جمعآوری و شفافسازی مسئله رادیو چهرازی سپاسگزارم. در بازار بلبشوی فرهنگ مظلوم کار گرانسنگی است.
اگر خود دوستان واقعی رادیو چهرازی هم پیگیر کامنتها هستن، از خلاقیت معرکه سناریو، روح لطیف حبیب (جمشید)، عقل تحليلگر جمشيد (حبیب) و نیز از خانمی دلبر کمال تشکر رو دارم 🙂
رادیو چهرازی متن رادیو چهرازی رادیو چهرازی دلبر متن متن های رادیو چهرازی دانلود اهنگ دیوونه رادیو چهرازی بهش گفتم میشه بنگری رادیو چهرازی رادیو چهرازی آخرین نامه رادیو چهرازی جدید متن رادیو چهرازی پاییز رادیو چهرازی دلبر رادیو چهرازی متن متن پاییز رادیو چهرازی آخرین نامه چهرازی پاییز یهو میاد میدونی که متن چهرازی میشه دلبرانه بنگری رادیو چهرازی دانلود فایل صوتی جوان اول اسایشگاه بودیم دانلود رادیو چهرازی رادیو چهرازی جمشید و دلبر متن رادیو چهرازی شب دکلمه سیگار داری دیالوگ های رادیو چهرازی دلبر رادیو چهرازی راديو چهرازي سیگار داری چهرازی رادیو چهرازی پاییز دانلود رادیو چهرازی به صورت یکجا متن اپیزود ۱۴ رادیو چهرازی راديو چهرازي خداحافظ دلبر می با دیگران خورده است رادیو چهرازی چرا سرگردونی رادیو چهرازی دانلود میشه دلبرانه بنگری رادیو چهرازی دانلود کامل رادیو چهرازی رادیو چهرازی جمشید و دلبر
سلام من تازه اشنا شدم میخواستم بدونم از کجا باید تمام قسمت های چهرازی رو بصورت صوت دانلود کنم؟
تو همین پست لینک دانلود تمام قسمتهای رادیو چهرازی رو گذاشتم که.
اون سالهای دور همه ی پادکستاشونو به واسطه ی برادرزاده م گوش می دادم و بعد یه جورایی انقدر روزمرگیها زیاد شدن که چهرازی رفت اون ته تهای قلبم جا خوش کرد و فقط گه گاهی توی دیالوگهامون خودش رو نشون میداد تا این که کلا از برادرزاده م هم دور افتادم-نه مسافتی ها بلکه قلبی- دیگه چهرازی هم دور شد تا این اواخر که هی ازش تکه هایی اینجا و اونجا شنیدم و دلم خواست از نو بشنومشون…و فهمیدم وقتی من خواب بودم همه شون مرخص شدند و رفتند… کاش می شد اون روزها برگردن…کاش وقتی اسم منو خوندن یکی بیدارم می کرد…آخه شانس فقط یه بار در خونه آدم می خوابه…
تو قسمت ۱۸ بعد از حرف زدن دلبر یه آهنگ پخش میشه اسم اون اهنگو میگید؟ ممنون میشم
آهنگ ای که مهجوری از شجریان
یه پست در مورد پاییز دیدم که یه متن قشنگ و مبهمی تو کپشن اش بود..بعد که دیدم این متن ماله یه پادکست پیگیر شدم و دیدم که یه کالکشن عه…از رادیو چهرازی …پیج چهرازی رو دیدم…تلگرامشون رو رفتم…خلاصه سعی کردم سر در بیارم…بعد از چهرازی شاملو و آثارش نظرمو جلب کرد…
سلام ببخشید موزیک بیکلام آخرین نامه چهرازی کاره کیه؟
متاسفانه اطلاع ندارم.
سلام اهنگی که تو قسمت ۱۸ پخش شد میشه اسمشو بگید؟
سلام
درقسمت هجدهم ، حبیب میگه دلبر رو خوردم ، کسی میدونه یعنی چی ؟
بله. عکسشو ک گذاشته بود رو طاقچه.
سلام ممنون از سایت و مطالب خوبتون
سوالی داشتم راجب موزیک (بگو دیوونم) اپیزود ١۴
آیا وجود خارجی داره!؟
اگه داره از کجا میشه تهیه کردش ، ارتیستش کیه یا …
لطفاً لطفاً جواب بدید اگر میدونید ممنون
متاسفانه خبر ندارم. امیدوارم بچهها سوالتون رو بخونن و جواب بدن.
(Bego divoonam) on #Ahangify
من به بند تو اسیرم تو ز من بی خبری ؟ آفرین . . . معرفت این نیست که زمن میگذری .
خداقوت به همتون .. عالی هستید .
چرا از قسمت ۲۰ به بعد گذاشته نشده ؟؟
اگه حبیب و جمشید یکی هستن پس چرا صدا هاشون متفاوته؟؟
و ممنون میشم پایان این داستان و بگید سرنوشت حبیب و دلبر چی میشه ؟؟ دلبر حبیب (جمشید) و دوست داشت یا نه ؟؟
قسمت جدید رادیو چهرازی (بعد از 20) تو یه لینک دیگه آپلود شده. لینک تو همین مطلب هست.
سلام . چهرازی رو اولین بار ۴ سال پیش شناختم. یکی از پادکست هاشو یه دوستی برام فرستاد.خیلی خوشم اومد. اما نمیدونستم یه کالکشنه و فقط این یکی نیست. بعد یه سالی سریه موضوعی یکی دیگه شو برام فرستاد. همون اخرین نامه که گفتین مال خودشون نیست اما بر همون سبک استواره. اخرین نامه یجورایی شرح حال اون روزای من بود و دوستم از شرایط و حالم با خبر بود ( عکساتو دیدم دلبر، با اونیارو جدیده،تو سفید پوشیده بودی اونسیاه……. دوسش دارم، ینی هرکی رو تو دوس داری منم دوس دارم……) صدها بار اونو گوش دادم و بعد رفتم دنبال بقیه دانلود کردم و گوش دادم.
الانم این تفسیر هاتونو و نظر دوستانو خوندم. زحمتتون با ارزشه واقعا دست مریزاد. الان خیلیاشو دوس دارم دیگه. قشنگههه دوسش دارم….
سلام
یع قسمتی هست ک میگع:پرسید امن ترین جای زمین بلدی ؟؟
گفتم بغل تو دیگع .خندید.نگاش کردم گفتم بنظر تو کجاس؟؟
سرشو اروم گذاشت رو شونم..
لطفا اگع میدونین بهم بگین.ممنون
فکر نمیکنم این بخشی از رادیو چهرازی باشه. لااقل من نشنیدهم چنین متنی رو.
مرسی بابت متن اپیزود ها :))
🙂 رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند…
چنان نماندو چنین نیز هم، نخواهد ماند…
سرود مجلس”جمشید” گفته اند این بود
که جام باده بیاور که جم نخواهد ماند 🙁
پادکست تنهایی داره چهرازی؟؟؟؟
نمیدونم.
سلام یه تیکه هست که میگه :
شهریار میگه آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ،بی وفا حالا که افتاده ام از پا چرا ،
نوشدارویی و….
این تیکه تو کدوم اپیزوده؟
یادم نمیاد این نوشته رو تو چهرازی شنیده باشم. شاید مال اپیزودهای فرعی رادیو چهرازی باشه.
سلام توی یکی از اپیزود ها میگه دلت که تنگ یاشه پاییزی وجود نداره مال کدومشه!؟
فکر کنم این جمله برای نسخه اصلی رادیو چهرازی نباشه و بعدا با اون سبک ساخته شده باشه.
چرا برا 1401 بیرون نمیدین :_)
این خیلی بی انصافیه دیوونه ها
خودتون بیرون کردین از دیوونه خونه، ما رو اونجا گیرانداختین
باهارِ بی جمشید، دلبر و حبیب….
سلاپ یه تیکه هست که میگه مو بلندش خوبه ولی کوهم بهش میاد میدونید کدوم اپیزوده؟
یادم نمیاد تو اپیزودهای اصلی رادیو چهرازی باشه. شاید از چهرازی اینستاگرام بوده.
سلام اسم داستان اصلی رو که رادیو چهرازی از روش نوشته شده میدونید چیه؟فک میکنم از یه داستان خارجی
یه اینطور چیزایی باشه
و این که هیچ رمان دیگه ای رو که متنش تقریبا با چهرازی یکی باشه میشناسید بهم معرفی کنید؟
خب همین یکی از دلیل هاشه که جمشید اصلا وجود خارجی نداره. چون همونجا مدیر میگه جمشید کی بود؟ و همچین کسی رو نمیشناسه
یا جای دیگه حبیب میگه دوپر نارنجی گذاشتم کف دستم گرفتم رو به جمشید گفتم بردار دوپر نارنجی بزن رها کن خودتو. یارو نظافتچیه میگه با کی ای دیونه. جمشید کیه؟ بده من اون داروی نظافتو. خودتم برو پی کارت. یعنی ک حبیب داشت با خودش حرف میزد
سیگار داری؟
یه تیکه میگه یکی یود یکی نبود که بعد رفتنش جز غمش هیچکس نبود
در به در دنبالشم 🙂 میدونید کدوم اپیزوده؟
در اپیزودهای رسمی و واقعی رادیو چهرازی این تکه نیست.
سلام خسته نباشید اون جایی که میگه بس نشستیم منتظر پاییز باد بزنه به موهای دلبر خوش خندمون کدوم قسمته؟
در قسمتهای اصلی چهرازی نیست.
یادمه یه بار به پادکست اومد به اسم چهرازی بود نمیدونم فیک بود یا اصل چند اپیزودی بود یه جا میگفت اسماعیل میبینی چه جوانهایی!!!!!؟البته کلا متفاوت از قبایل بود
ایشالا که فیک بوده!
سلام دوست عزیز من خیلی گشتم با دقت هم گشتم این جمله برای کدوم اپیزودی هستش که میگه:
بعضی رفتنا قشنگ بوی نیومدن میده
حتی اگه بگه زودی برمیگردم
از چشماش میخونی ک دیگه رفت که بره
اینجور موقع ها غروباش میشه چندسالو
شبش میشه ظلمات لا ینفک…
بسان آنکه تو رفتی که بروی
من در همان خیابان ماندم که بمانم..،،،
از اپیزودهای اصلی نیست. اونا رو حفظم!
سلام ببخشید تیکه ای که داخلش میگن مو بلندش خوبه ولی کوتاهم بهش میاد کدوم پادکسته؟
سلام. جزء اپیزودهای اصلی نیست این متن.
سلام من دارمش به خودم یه ایمیل بدین براتون بفرستم
Ehsanmeysami1400 gmail com
آقا سلام من دکلمه زیاد گوش کردم اما هیچ کدوم صداشون ب اندازه صدای گوینده دلبر ک جان فرسود از او ب دلم ننشست.محبت میکنید اسم گوینده این دکلمه رو بفرمایید و اینکه آیا دکلمه دیگ ای از ایشون موجود هست یا خیر ؟ ممنون از شما
سلام. اطلاع ندارم از اسم ایشون.
با سلام اون کدوم قسمت از پادکسته که میگه بالاخره یروز میاد که فقط منو توییم جارو میکنیم گذشته رو…
جزء قسمتهای اصلی رادیو چهرازی نیست.
سلام
یه دیالوگی هست که میگه : امیدوار باش ، بادبادکو تا هوا کنی زمان میبره ولی بعدش هیشکی نمیتونه جلوی پروازشو بگیره.
کدوم قسمت پادکسته؟؟
ممنون میشم پاسخ بدید
سلام. تو قسمتهای اصلی رادیو چهرازی نیست.